Destiny

Destiny

𝐇𝐰𝐚𝐧𝐠 𝐥𝐞𝐨

اتی دراگون:

دستینی پنج 



هیونجین مشغول بود و سرش رو برای دیدنش بالا نیاورد ، داشت برای زیر دستاش کنفرانس انلاین برگزار میکرد و گزارشاشونو میشنید .

فلیکس هم بدون سر و صدا روی میز دقیقا پشت وبکم نشست و بهشون گوش داد .

اینجور جلسه ها تو وقت صرفه جویی میکرد ولی چان ترجیح می داد ازشون استفاده نکنه ... میگفت اون عوضیا وقتی تماس قطع میشه شروع میکنن به فحش دادن و غر زدن ترجیح میداد حضوری جلسه داشته باشه تا تاثیر وجودشو با چند تا اخم نشون بده ‌.

هیونجین ازش خواسته بود اینقدر شکاک نباشه و به زیر دستاش اعتماد کنه و به شوخی هم بهش گفته بود اصلا کاریزماتیک نیست و اینا توهمات خودشه .

فلیکس به هیونجین حق میداد حتی اگه شوخی هم نمیکرد ... چان در واقع عمرا روی خشنی به هیونجین نشون نداده بود .


تماس که قطع شد فلیکس حالشو پرسید ... اوه‌‌ خدا البته که نمی تونست حدس بزنه اون درد داره یا نه ... هیونجین یه غرغرویه ناله کن نبود ... البته خب حداقل نه وقتی چان اینجا نیست .


گفت خوبه و فلیکس هم قبول کرد . 

+ رئیس جدید الان تو عمارته ..

_ دیدیش ؟!


فلیکس فکر کرد عجیبه که اون خودشو پنهان میکنه واقعا دلیلش چیه ... نه برای اینکه این غیر عادی بود به خاطر اینکه دلایل زیادی میتونست داشته باشه و انتخاب از بینشون سخت بود .


+ نه ... فقط دیدم وارد عمارت شد . حتی نمی دونم تا کی میمونه .

_ تو که نمیخواستی وارد عمارت بشی ...


کار اشتباهی بود ؟! فقط باید می رفت و اونی که پاشو از گلیمش دراز کرده رو میکشت و تموم .

چیزی نگفت ولی چهرش به هیونجین جوابو فهموند .

اه کشید و به نظر نا امید میومد .


_ کیتن ... هنوز یاد نگرفتی ؟! باید گاو میش رو دوره کنی و گیرش بندازی ... تو قلمروعه گاومیشا تنهایی حمله کردن احمقانست .


فلیکس پلکش لرزید ... در واقع همین کارو میخواست انجام بده ولی بازم نیاز بود که بره تو عمارت ...

توی خیابون حمله کردن بهش گندی به بار میاورد که امکان داشت جمع نشه ...


+ اون کیه !؟


هیون جین چند تا ایده داشت .


_ احتمالا یکی از مخالفای سئو بوده ... چون خبر دارم که سئو راحت نمرده ... اوه مرد شنیدم تیکه تیکه شده ...


+ ولی شرق متحده .. من هیچ‌ درگیری و تهدیدی احساس نکردم ... همشون برنامه دارن و سخت مشغولن .


هیون دستی به موهاش کشید و بازم تو کامپیوترش گشت .


_ اره نمیشه که همه یهو با هم تصمیم بگیرن رئیس شونو بکشن ... همه شون با قانونای سئو موافق بودن .


فلیکس فهمید منظورش چیه ... اصلا دلیل وجود باند سئو همین بود . اونا قوانین و اعتقاداتی تقریبا متفاوت با کوزانوسترای اونا داشتن . قانونای مفیدی بودن و همه بهش اعتراف میکردن ولی خب یه جورایی خنده دار و پیچیده بود .

اونا کسی رو نمیکشتن اما امکان داشت پنج دقیقه بندازنت تو اتیش و بعد روت اب بریزن و سوخته ولت کنن . اونا همه تو خوابگاه بودن و حق زندگی عادی بین مردم و نداشتن و با این حال گیر نمیوفتادن . هر کی که مواد میکشید اخراج میشد ( با همون روشای عجیب غریبه خودشون ) ولی تمرکز اصلیشون رو فروش مواد به شهرستانا بود .یه جورایی گناه نکن ولی دیگرانو مجبور به گناه کن .


+ یه چیزی هست که بهش توجه نکردیم .

_ منم همینو میگم ... یه چیزی رو از قلم انداختیم .


فلیکس توی ذهنش چک کرد . قانونا هنوز اجرا میشد ، پس طرف از خوده باند بوده . سئو رو‌ کشته بود پس باهاش دشمن بوده . باند سئو یه جانشین مخفی داشت ولی یارو برای رسیدن به رئیس شدن نیاز نداشت اونو بکشه چون سئو بدجور مریض بوده ... احتمالا جانشین هم مرده به هر حال که اونا خبر نداشتن اون کیه ... و مبحث مهم تر ... رئیس جدید صلح میون غرب و شرق رو بهم ریخته بود .


هیون جین نوتیفیکشن جدید گوشیش رو چک کرد و با خوشحالی دوباره سرشو داخل کامپیوترش برد.


فلیکس نگاه کرد که چطور نمی تونه جلویه لبخندشو بگیره پس سریع فهمید که احتمالا مربوط به چان بوده .


- جینی حالت خوبه ؟!

البته که اولین حرفی که از چان میشنید این بود .

هیون جین فقط بهش نگاه کرد و یکم ساکت موند .

فلیکس هنوز پشت دوربین نشسته بود و قصد نداشت جلو بیاد . میخواست به صورت هیونجین نگاه کنه و فقط به چان گوش بده .


_ خوبم دیگه احمق .. هیچ مرگیم نیست .


بددهنیش نشون میداد که حالش خوبه و احتمالا خوشبختانه نمی خواد خودشو لوس کنه .


- انتظار داشتم وقتی پیام میدم که تماس تصویری بگیریم یه لباس کیوت و فاکی بپوشی بیب ... دلت برام تنگ نشده بود ؟!


هیونجین انگشته فاکشو بهش نشون داد و ابرو بالا انداخت . فلیکس نزدیک بود با تصور این اتفاق لبخند بزنه .


_ تو اونجا فقط به من فکر میکنی ؟! چرا زود برنمیگردی ؟!


کریس براش توضیح داد که از طریق مشتریاش به چند نفر جدید معرفی شده و باید اعتمادشونو جلب کنه تا در اینده با این دلال ها همکاری کنه و در اخر اضافه کرده بود که با تصوره هیونجین نمیزنه و فقط تلاششو میکنه تا برگرده و باعث شه جینیش واسش التماس کنه .


فلیکس حتی امیدوار نبود اونا سراغ بحث کار برن ... چون برای هر کاری دیگه دیر شده بود ... احتمالا نمی تونست به هیونجین بگه که امشب‌ قصد داشت بره داخل عمارت .


فقط بین صحبتاشون‌ جلوی دوربین اومد و مودب سلام کرد : سلام ددی ...

- کیتن ...

احساس ارامش کرد . دیدن نیشخنده چان وقتی بهش نگاه میکنه یه جوری که انگار بهش افتخار میکنه حس خوبی براش داشت ... ولی اون هنوز ماموریتشو تموم نکرده بود .


+ خستم ددی میرم بخوابم .


مکالمه کوتاهی بود ... ولی فلیکس و چان رو خوشحال کرد ... برخلاف اوایل که چان از توجه زیاد هیونجین بهش کلافه بود .

فلیکس با قدمای ارومش به سمت بیرون میرفت و این جمله هارو شنید .


_ اینقدر عجیب غریب بهم خیره نشو ... چت شده ؟!


- دوست دارم ...


فلیکس شوکه شد ... چرا هر بار ( که تعداد کمی هم بود ) این جمله رو از یکیشون میشنید اینجوری میشد ؟! کد این جمله باید براش حس خوبی القا میکرد ... باید با دیدن صورت بی نقص و موهای جذاب هیونجین با اون لبخندی که فقط ماله اون دوتا بود قطعا به کریس برای ستایشش حق میداد و اونم این جمله رو میگفت .


در عوض بدون هیچ مکثی بیرون اومد و درو بست . اتاق کار رئیس درز یکم بعد احتمالا مهمون حرفای کثیف و خیس میشد و فلیکس تو راهه اتاقش به این فکر کرد که این شکه شدنا بیجاست ... 


اون میدونه دوست داشتن یعنی چی ... یعنی هیونجینی که بهش کشتن و یاد داده بود ... و کریسی که وقتی به فاکش میداد تقریبا نابودش میکرد و از هم می پاشوندش ...


خب ... تعریف متعارفی نبود ولی این توی ذهنش چرخید و مهر درست خورد .... چون فلیکس متوجه ضربان قلبش همراهشون شده بود ... و این چیزی بود که بهش میگفتن عشق ... قلب .


***


اینبار چیزی نکشیده بود که حواسشو از درد پرت کنه ... پاش درد میکرد و می دونست احتمالا به خاطر اینه که دیشب بدون شلوار خوابیده ... در حالت عادی مشکلی نداشت ولی انگار زخمش خیلی نازک نارنجی بود و سرما خورده بود .


فلیکس روی جدول نشسته بود و پاشو دراز کرده بود ... با گوشیش بازی میکرد و به‌ کوان جون ه لعنتی فحش میداد ...


با دیدن پاهایی جلوش سرشو بلند کرد و مرد کت و شلواری رو دید ... لباس نگهبانای عمارت سئو 


_ اینجا چیکار میکنی؟!


فلیکس یه لحضه گیج شد ... از کدوم ترفند باید استفاده میکرد ؟! مرد خیلی جوون به نظر میومد ولی فلیکس میدونست که نگهبانا همه بالای بیست و پنجن .


ماسکشو پایین اورد و گوشیشو جمع کرد ... جلب اعتماد .

اونا که نمیشناختنش ... البته اگه خوش شانس میبود . که همیشه بوده . حتما اونا دیده بودن چند روزه این دور و بره .


+ هی ببین ‌... من دنبال دوستم میگردم ... نمی دونم خوابگاهاتون کجاست ... جرعت نداشتم بیام نزدیکه عمارت .


مرد با چشمای عصبی و متعجب جلو اومد و یقه ی فلیکس و چسبید ... برای دستای فلیکس غجیب بود که چاقوشو در نیاره یا مرد و نچرخونه براشون عجیب بود که به دستای مرد چنگ بزنن و همینطور برای چشماش عجیب بود که با ترس و التماس به مرد جوون نگاه کنه .


_ راجع به خوابگاها از کجا می دونی؟! میگی یا یه بلایی سرت بیارم که حرف بزنی ؟!


فلیکس تقلا کرد خودشو ازاد کنه و فقط میگفت :

+ ولم کن ... همه می دونن دیگه ... اخ گوشم نه ... باند سئو خوابگاه داره دیگه ... ای پامو لگد کردی لعنتی ... فقط میخوام دوستم‌ و ببینم ‌.. حتی نمی دونم خوابگاها کجان وگرنه ... راستشو میگم ... وگرنه چرا باید میومدم اینجا و منتظر دوستم بمونم ؟!


مرد هلش داد و فلیکس تلاش کرد نیوفته ... از بازوش گرفت و سمت عمارت چرخوندش ... نباید دست نگهبانا میوفتاد ولی باید به نقشش هم ادامه میداد .


_ اهان منم لابد دخترم نه ؟! چطور ادرس خوابگاه و بلد نیستی ولی این جا میچرخی ؟!


+ صبر کن برات توضیح میدم ‌‌.. نه منو اونور نبر ... صبر کن ... ببین ... اینجا رو اون لعنتی بهم یاد داد ... منو با موتورش اورده بود و پز این عمارتو میداد ... میگفت قرار ه اینجا کار کنه ... ببین یه شماره یا هرچی باهاش کاره واجب دارم .


مرد وایساد و تو صورت فلیکس دنبال چیزی گشت .

+ معتادی ؟!

بالافاصله گفت و چهرش و در هم کشید .

_ لعنتی ... اره بدجور ولی غیر از اونم کارش دارم .‌‌ .. ببین من دزد نیستم خب ؟! باید موتورشم پس بدم . همه پولامم دستشه ابجیش من و فرستاده پیداش کنم ... حال و روزمو میبینی ؟؟ بی کارم و لازم دارم ببینمش ...

با اون خوابگاه و اینا کار ندارم فقط میخوام کوان جون و ببینم . قسم میخورم ...

تند تند و پشت سرهم کلمات و ردیف میکرد .

مرد بازم با چشمای ریزش نگاه کرد و فلیکس مثلا بیشتر تو خودش جمع شدو سعی کرد اروم بازوشو از دستش بیرون بکشه .


که در کمال تعجب موفق شد ...

_ اول بگو چی میکشی ؟!

بالافاصله در خواست کوکائین داد و مرد یه بسته از جیبش کف دستش گزاشت و بازوشو ول کرد .


.

Report Page