Destiny

Destiny

رهآ

کشیده شدن لمس دستای ظریفت روی گونم وقتی شونه به شونه و تن به تن کنار هم بدون هیچ اهمیتی به دنیای اطراف با موسیقیه طبیعت کنار هم میرقصیم طعم دلنشین همون زمان هایی رو بهم میده که مامان با نوازش آروم و دلنشینش غم رو از چهرم بیرون میکشید و میزاشت تو آغوشش که عطر زندگی میداد گم بشم. وقتی پشت به سبزه ها و خجالت زده از عالم و آدم فرار میکنیم به دنیای ستاره ها وقتی توی تنهایی خودم توی اتاق بدون اینکه نظری درمورد برگشتنت داشته باشم با قاب شدن صورتم به خودم میام ومیبینم تو صورت خیس از گریه ام رو قاب کردی دستمو گرفتی و گذاشتیش روی شاهرگ گردنت...تپش قلبم بالا میره و اون لحظه هست که قلبم میخواد از خجالت خودش رو پنهون کنه چشمام روی هم میوفته و حس سرخوشی بند بند سلول های تنم رو مجبور به جنب و جوشی غیر عادی میکنه حس میکنم مخدر جدیدی که هنوزم نمیتونم توصیفش کنم اختیار و افسارم ازم گرفته و رام اون چشمایی شدم که با یه پلک و چشمک کوچیک هوش از سرم میپرونه حس میکنم یه خیاله که دوباره با حس و لمس دوباره کلایو های این پیانو تونستم توهم زیبایی بزنم اگه حتی این یه توهم هم باشه حاضرم تا ابد رقص این انگشتای دردمندم رو روی این کلید های خشدار و زخم خورده برقصونم و لحظه ایی ازنواختنش خسته نشم. مینوازم و به دنیایی دیگر به قرن و سده و دهه ایی دیگر کوچ میکنم چشمانم را روی هم میگذارم فکر میکنم خیال میکنم داستان میسازم و به دل این قصه نانوشته پرواز میکنم توی این دنیای جدید ما فقط دونفریم دونفری که بی خیال از سمت و مقامی که دارن دست سرنوشت و تقدیر روح و جسمشون رو بهم پیوند میزنه تا بتونیم با صدای بی صدایی فریاد بزنیم رسیدیم!رسیدیم! ما بهم رسیدیم!...وقتی روز قبل مراسم به یاد قدیم به تپه های دور دست بچگیمون فرار کردیم با آوای باد یکی شدیم و مهر تن تو به تن من خورد فراغی که بلبل سر میداد جدایی رو سخت ترمیکرد وقتی به یاد قدیم بهم قول دادیم از همان قول های انگشتی و کودکانه که تا ابد و چند روز بیشتر کنار هم بمونیم خندیدیم و پشت به سبزه ها روی زمین افتادیم چرخ خوردیم زمانه هم چرخ خورد بهای این چرخش کودکانه چرا چنین سنگین بود؟

Report Page