Deaf
چالشهای شهادت یک ناشنوا در دادگاه
*قسمت دوم و پایانی داستان تعرض جنسی و ناتوانی جسمی
نوشته پروفسور بکهاوس بر اساس داستانی واقعی، ترجمه آزاد از اسفندیار کیانی
روشن است که بئتریس به عنوان یک شاهد، در دادگاه با مشکلات زیادی روبرو بود که بیشتر ناشی از ناکارآمدی نظام حقوقی در به رسمیت شناختن حقوق ناشنوایان در فرآیند دادرسی بود. دونالد جیمز میشل، دادستان پرونده، ککش هم نمیگزید که شاهد اصلی پرونده برای ابراز حقیقت با مشکلات اساسی مواجه بود. در هنگام قرائت کیفرخواست، او بئتریس را فردی “کر و لال” که تحصیلاتش را در “مدرسه افراد کر و گُنگ” به اتمام رسانده بود، معرفی کرد. هم کلمه کر و هم کلمه گنگ در بین افراد ناشنوا واژههای ناخوشایندی به شمار میآمدند. کلمه “گنگ”، بعد از جنگ جهانی اول تقریبا دیگر استفاده نمیشد و کلمه لال هم واقعا گویای حقیقت افراد ناشنوا نبود؛ چرا که بسیاری از آنها مشکلی در حنجره خودشان نداشتند و فقط نمیخواستند از آن استفاده کنند.
قانون ادله اثبات ساسکاچوان مقرر میکرد که چنانچه شاهدی نتواند صحبت کند، میتواند به هر طریق دیگری که برای دادگاه قابل فهم باشد، ادای شهادت کند. با این همه هیچ مقررهای وجود نداشت که حمایت مالی برای استخدام یک مترجم را برای افراد ناشنوا پیشبینی کند. به هرحال یکی از معلمهای بئتریس در مدرسه، خانم مری مولند، قبول کرد تا در مقابل دادگاه قسم بخورد که حرفهای بئتریس را ترجمه کند. شکی نیست که پرسشهای پیچیده دادرسی، تا اندازه زیادی امکان برگردان و ترجمه نداشتند و همه این امور، ادای شهادت را برای بئتریس با مشکل جدی مواجه میکرد. حتی خانم مولند هم برای ترجمه زبان ایما و اشاره، آموزش ندیده بود و بیشتر با روشهایی مثل لبخوانی آشنا بود که برای بئتریس بیگانه بودند. بهطور کلی به دلیل محدودیت زبان اشاره، امکان ترجمه خیلی از ساختارهای زبان انگلیسی وجود ندارد؛ و به همه اینها باید پیچیدگی کلمههای حقوقی را هم—که گاه برای خود وکلا هم درسرساز میشود—افزود.
دادستان با یک پرسش درباره اینکه آیا بئتریس میتواند حرف بزند و بشنود شروع کرد. بئتریس از طریق مترجمش گفت: “کمی میتوانم حرف بزنم اما نمیتوانم بشنوم.” و در ادامه گفت که از زمانی که کودک بوده، همهچیز همینطور بوده است. بئتریس شروع به توضیح آنچه رخ داده بود، کرد و اینکه چطور جو پروب او را وادار به رابطه جنسی کرده بود. توضیح داد که در مقابل جو مقاومت کرده و او را تهدید کرده بود، که به پلیس و همسرش همهچیز را خواهد گفت. بئتریس تاکید کرد که به جو گفته بود “شرم بر تو”. قاضی دادگاه بیدرنگ مداخله کرد و پرسید: “من متوجه نمیشوم، شما همه اینها رو به جو گفتید؟ مگر جو زبان کر ولالها را میفهمد؟” و بعد خانم مولاند گفت که جو زبان کر و لالها را نمیداند. که:
قاضی: پس چطور همه اینها را به جو گفتی؟
خانم مولند: همه این ها را با حرف زدن ادا کرده است.
قاضی: حرف زده؟
مولند: بله.
قاضی: پس اجازه بدهید همین الان همانطور که با جو حرف زده است، با ما هم حرف بزند.
(شاهد با صداهای نامفهومی سعی میکند چیزی بگوید)
قاضی: حتی اگر آقای پروب توانسته بفهمد که بئتریس چه گفته است، من نمیتوانم!
بئتریس: شرم بر تو!
قاضی: دوباره تکرار کنید لطفا؟
بئتریس: شرم بر تو!
قاضی: اوه… بله، الان که میدانم چی میگه متوجه میشم.
دادگاه در ادامه از بئتریس درخواست کرد تا همانطور که با جو حرف زده است، با دادگاه هم حرف بزند. بئتریس با کمی پیچیدگی و تکلف گفت: “میخوام برم خونه!”
تقریبا تمام دادگاه صرف بررسی این سوال شد که آیا بئتریس مخالفت خودش را به روشنی به جو پروب اعلام کرده یا نه. هیچکس به این مساله توجه نکرد که آیا آن مردِ شنوا، تلاشی درخور برای اطمینان از رضایت بئتریس انجام داده است یا نه. در واقع سوال اصلی باید این بود که “آیا جو پروب متوجه نشد که بئتریس رضایت ندارد؟”
دادگاه ویبرن، ۱۹۳۰
دادستان پرونده به شدت ناشکیبایی میکرد و حوصله فرآیند طولانی سخن گفتن بئتریس و ترجمه آن را نداشت. حاضران در جلسه دادگاه بهویژه دادستان و وکیل مدافع متهم، با گوشه و کنایه و به شکلی تحقیرآمیز با بئتریس حرف میزدند. قاضی پرونده هم پیوسته از روند کُند دادرسی گلایه داشت و نگرانی خود را درباره اتلاف وقت در این فرآیند رفت و برگشتی سوال و جواب که با ترجمه طولانی و حوصلهسربر همراه شده بود، نشان میداد. قاضی بارها و بارها گفت “خلاصه کنید!” بئتریس تنها فرد ناشنوا در دادگاه بود و این امر همهچیز را برای او به حد طاقتفرسایی دشوار کرده بود. اما اگر مثلا یکی از اعضای هیات منصفه ناشنوا بودند، که میتوانست کمک بزرگی باشد، بیتردید فرآیند رسیدگی از این هم کندتر میشد. فکر کردن به یک عضو ناشنوا در هیات منصفه، در آن روزها بیشتر شبیه یک رویا بود. ناشنوایان از نظر قانونی از شرکت در هیات منصفه منع شده بودند. این خود بخشی از فرهنگ برتر پنداشتن شنوایان نسبت به ناشنوایان در آن روزگار در کانادا بود.
{خلاصه شده…}
روایت جو پروب از واقعه
جو پروب ادعا کرد که برای ماهها با بئتریس در رابطهای مبتنی بر رضایت و همراه با آمیزش جنسی بوده و این رابطه از عصر همان روزی که برای پرستاری از بچه به خانهشان آمده بود، شروع شده است. وکیل جو، مرتب سوالهایی میپرسید که در آنها این مساله فرض شده بود که آنها میتوانند باهم بدون مشکل مکالمه کنند و جو هیچ سواستفادهای از کر و لال بودن بئتریس نکرده است. دادستان هم تقریبا در برابر این موضوع ساکت بود و فقط یک بار پرسید: “مگر (بئتریس) همیشه با خودش کاغذ و قلم داشت؟ مگر تو میتوانستی بفهمی که او—یعنی بئتریس—چه میگوید؟” جو در پاسخ گفت: “بله، یه چیزهایی متوجه میشدم!” اما نه هیچیک از وکلا و نه قاضی این سوال را نپرسیدند که آیا بئتریس هم متوجه منظور جو میشده است یا نه؟
در واقع جو ادعا میکرد که بئتریس داستان تجاوز به خودش را سر هم کرده است. سرانجام آنطور که در یادداشتهای دادستان آمده بود، جو پروب پس از سوال و جوابهای فراوان و ادعاهای کذب و بی اساسی که چپ و راست مطرح میکرد؛ بالاخره در دام یکی از دروغهایی که گفته بود افتاد. یکی از شاهدان، که کارگری از ویبرن بود، شهادت داده بود که جو پیشتر سه بار درباره رابطه با بئتریس در خانه خودش و پس از شنا، به او گفته و به قول معروف فخر فروخته بود. جو نه تنها به همسر خودش خیانت میکرد، بلکه به دیگران هم در این رابطه فخر میفروخت و بالاخره در دادگاه مجبور شد تا پای حرفی که به اهالی ویبرن در این باره زده بود، بایستد. همینطور دادستان موفق شد پای مساله مصرف بیش از حد الکل از سوی جو را به پرونده باز کند. جو همیشه در خانه ویسکی و آبجو نگه میداشت و خیلی وقتها زیادهروی میکرد. با همه این اوصاف، اثبات عدم رضایت بئتریس با مشکلات زیاد و موفقیت ناچیزی همراه بود. شاید بهترین تلاش دادستان این سوال و جواب بود:
سوال: شما ادعا میکنید که تمام روابطی که با بئتریس داشتید، همراه با رضایت او بوده است. درسته؟
جواب: درسته.
سوال: میشه پس برای ما بگید که این زخمها روی تن بئتریس از کجا اومدند؟ اگر اون راضی بوده…
جواب: فکر نمیکنم خیلی زیاد روی تنش…، اصلا فکر نمیکنم زخمی باشه… .
سوال: میخواستید بگید اصلا زخمی روی تنش نیست؟
جواب: اصلا زخمی نداره.
سوال: چرا گفتید خیلی زیاد نیست؟
وکیل متهم: من به این روش اعتراض دارم.
دادگاه: اجازه بدید جواب سوالتون رو بده بعد سوال بعدیتون را بپرسید.
دادستان: آیا شما قصد داشتید بگید که روی تن بئتریس تعداد زیادی زخم نیست؟
جواب: نه.
دادستان: قبول نمیکنید؟ حتی قبول نمیکنید که این حرف را همین الان زدید؟
جواب: شما اجازه ندادید که من حرفم را تموم کنم.
سوال: نه، اما تا همانجایی که ادامه دادید—فکر نمیکنم خیلی زیاد روی تنش…—این را نگفتید؟
جواب: نه.
سوال: نگفتید؟
جواب: نه.
سوال: شما کاملا واقفید که روی تن بئتریس زخم هست، مگه نه؟
جواب: نه، نمیدونم.”
حکم دادگاه
رای قاضی بیگلو در نهایت این بود که دادستان باید “عدم رضایت” بئتریس را ثابت کند، چرا که اتهام در واقع اتهام تجاوز به عنف بود. او در ادامه رای آورد که:
“اگر او (بئتریس) نسبت به کسب آگاهی جنسی (درباره خودش از سوی جوپروب)[۱] رضایت داشته باشد، بنابراین آن عمل غیرقانونی تلقی نمیشود و رای من در این خصوص این است—و من هیات منصفه را دعوت میکنم که این را در نظر بگیرند—که این دختر کر و لال هم به اندازه
قاضی مککنزی، قاضی دادگاه تجدید نظر ایالتی
سایرین حق دارد که با دیگران آمیزش جنسی داشته باشد و اگر به این عمل رضایت دهد، هیچ مانع قانونی در این راستا وجود ندارد. از نظر قانون، این امر کاملا قابل قبول است حال آن که از نظر اخلاقی خالی از مشکل نباشد. اما شما (هیات منصفه) اینجا نیستید که یک امر اخلاقی را قضاوت کنید.” در ادامه هیات منصفه رای به بیگناهی جو پروب از اتهام کسب دانش جنسی غیرقانونی از دختری کر و لال داد. دادستان اما نسبت به رای برائت تجدیدنظر خواست. قاضی دادگاه ایالتی، قاضی مکنزی، در رای خود آورد که هدف نظام قضایی باید مراقبت از افرادی باشد که امکان ابراز رضایت خود را به دلایل متعدد ندارند و ممکن است از سوی افرادی که دچار انحطاط اخلاقی هستند مورد سواستفاده قرار گیرند. همچنین قاضی مکنزی، در نگاه مترقیانه خود به سن و تحصیلات بئتریس هم اشاره کرد و گفت که اگر او میخواست میتوانست رضایتش را به نحو مقتضی، مثلا نوشتن، ابراز کند. با این حال با وجود نکات جالبی که در رای دادگاه تجدید نظر آمد، مکنزی با این استدلال که هیچ اشتباه عمدهای در شکل رسیدگی اتفاق نیافتاده است؛ رای دادگاه بدوی را ابرام کرد تا این پرونده بعدها وجدان بسیاری را بیدار کند تا تغییرات مطلوب در نظام کیفری کانادا در این خصوص اعمال گردد.
سالها بعد…
- بئتریس تیسدیل بعد از ازدواج در سال ۱۹۴۷، به ونکوور کانادا نقل مکان کرد و عاقبت در آنجا به علت کهولت سن در بیست و پنج سپتامبر ۱۹۹۰ درگذشت.
- زندگی جو پروب روایت صادقانهای از حقیقت آن مرد بود؛ سال ۱۹۶۳ او مرتکب سرقت مسلحانه از یک بانک شد و هنگام فرار، ماشینش در تودههای برف گیر کرد. از ماشین پیاده شد، چند قدم دور شد و یک گلوله در شقیقه راست خودش خالی کرد. پلیس پس ازمرگ جو گفت: “حتما فهمیده بود که بازی تمام شده است!”
[۱] در قوانین نظام کامن لا، اصطلاح دانش یا آگاهی جنسی به هر عملی گفته میشود، که در اثر آن فردی تمامیت و حریم جنسی و جسمی دیگری را خدشهدار کند؛ حداقل آن لمس کردن و حداکثر آن دخول است. این عمل همواره باید با رضایت دو طرف همراه باشد و در غیر این صورت، حسب کیفیت آن، جرم محسوب میشود.