Dead

Dead


Genre:Fantasy|Mystery|Fiction|Romance|Smut

Couple: Jungkook & y.n

Channel: @BtssFanFic

Writer:@kobarmy

Part: 7



***جونگکوک بار آخر خودشو توی آینه چک کرد.تیپ طوسی ساده ای داشت ولی خب،اون جونگکوک بود،جونگکوکی که زشت ترین لباسا هم تنش به بهترین نحو ممکن دیده میشدن!

"خب تهیونگ،من دارم می‌رم پس ممنون میشم زیپ دهنتو واقعا بکشی اوکی؟"

تهیونگ پاهاشو روی هم انداخت و دستاشو بالشت سرش کرد: "اوکیِ اصلیو وقتی می‌گیری که ا.ت رو بیاری بِیب"

جونگکوک چشاشو تو حدقه چرخوند: "خدافظ"

و سمت پارکینگ حرکت کرد‌.

****

جلوی آینه قدی اتاق چونگها و ا.ت ای بود که در حال جوییدن ناخناش بود،به گفته ی چونگها ا.ت باید به خودش میرسید وگرنه باید فکر جونگکوک که هیچ،هرپسر دیگه رو از سرش بیرون می‌کرد.

ا.ت همچنان غرق افکارش بود،اینکه کی میاد دنبالش یا اصلا میان دنبالش؟! ولی با بشکونی که از پهلوهاش گرفته شد جیغش رفت هوا: "روانیییی...اوخ"

چونگها دوسه تا تار موی ریخته رو پیشونیش رو عقب داد و رو کارش تمرکز کرد: "تا تو باشی دس نکنی تو دهنت...والا من پسر بودم با این اخلاقا عنیت تو صورتت تفم نمیکردم کی میاد تورو بگیره؟"

ا‌.ت حوصله بحث دوباره رو نداشت: "باشه...می‌بینی که نشستم عین ادم تو کارتو بکنی"

و به انعکاس تصویر خودش و چونگها تو آینه خیره موند،چونگها یه دختر معمولی بود،ولی همیشه آرایش ملایمی داشت و به گفته ی خودش "زیبایی" ارزشمند ترین چیز انسان بود،پس باید بهش توجه می‌کرد.خط چشم باریک و یه بالم لب کافی بود تا همزمان کیوت و هات جلوش بده!

چونگها: "انقد منو نگا نکن،تمرکزم بهم می‌ریزه میرینم تو موهاتاااا"

ا.ت نگاهشو گرفت و به نوک صندلای نرمش داد: "نمیان دنبالم"

چونگها دسته دیگه از موهای ا.ت رو برداشت و لای اتو مو گذاشت: "به عنت،مگه داری واسه اونا خوشگل می‌کنی؟واسه خاطر دل خودت...واسه خاطر دل من اصن"

ا.ت: "تو که سر تا سر اتاقو آینه گذاشتی خودتو ببینی روحیت شاد شه دیگه چی میخوای؟"

چونگها موهای لَخت شده ی ا.ت رو رها کرد و چند بار تکونشون داد: "یهو دیدی دلم خواست ازت سو استفاده جنسی کنم‌،میخوام عروسکم خوشگل باشه اوففف"

ا.ت در حالی که به صفحه ی روشن شده ی گوشیش خیره بود "زهرماری" نثار چونگها کرد

چونگها ولی بی توجه به شماره ی روی گوشی خیره موند: "کیه؟"

ا‌.ت: "نمیدونم"

و وصل کرد: "بله؟"

صدای جونگکوک که توی گوشی پیچید ا.ت چشاشو گرد کرد

جونگکوک: "سلام"

ا.ت گوشیو از گوشش فاصله داد و آروم به چونگها گفت: "جونگکوکه"

چونگها ذوق زده اشاره زد که ا.ت بذاره رو حالت اسپیکر

ا.ت اب دهنشو قورت داد: "سلام"

جونگکوک با خودش فکر کرد وقت لج بازی نیست،باید نرم پیش بره،پس صداشو آروم کرد و در حالی که به پنجره های خونه روبروییش زل میزد جواب داد: "کجایی؟"

ا.ت: "چطور؟ کاری داری؟"

جونگکوک تکیه داد به ماشین مدل بالاش و زوم کرد رو پنجره ی طبقه دوم که توش دو تا سایه رو پرده نقش بسته بود: "آره، اگه زحمتی نیس تشریف بیار پایین منتظرم"

و گوشیو از گوشش دور کرد تا ا.ت فحشایی که به جد تهیونگ داده می‌شه رو نشنوه

ا.ت ولی خونسرد جواب داد: "کی بهت گفته من میام؟"

جونگکوک: "قراره کسی بگه؟خونته باید بیای!"

باید رو جوری گفت که حتی چونگها ام حالت تهدیدیشو حس کرد،

ا.ت صداشو حدودا بالا برد: "باید باید نکن واسه من...خونه ای که هفت تا پسری توشن که نمیشناسمشون و خودشونم زحمت نمیدن خودشونو معرفی کنن خونه ی من نیست!"

با بغض به جملش پایان داد و گوشی رو قط کرد،ولی طولی نکشید که دوباره شماره جونگکوک رو صفحه گوشی خودنمایی کرد.

ا.ت نمیخواست با صدای گرفته و به نظر خودش"زمخت" به جونگکوک جواب بده ولی چونگها معطل نکرد،تماسو وصل کرد و دادش دست ا.ت

جونگکوک لحن مظلومی به خودش گرفت: "جان من،این یه بارو بیخیال شو،اصن بیا امشب بریم یه کافه ای چیزی،آخرش که همه خوابن میریم خونه هوم؟"

ا‌.ت بغضشو قورت داد: "کجایی؟"

جونگکوک خوشحال از اینکه بالخره تونسته ا.ت رو راضی کنه جواب داد: "پایین پنجره طوسی رنگ اتاق طبقه دوم همون ساختمونی که جناب ا.ت رفتن توش،نمیدونم خودمون خونه نداریم یا چی که اومده اینجا ولی خب هرچی من منتظرشم،عرضم به حضورتون تکیمم دادم به ماشین منتظر لیدی ام بیان پایین بریم‌ بیرون"

ا.ت لبخند زد و پنجره رو باز کرد: "پنج دیقه بعد پایینم"

جونگکوک چشمکی‌ به ا‌.ت که از پنجره اویزون شده بود زد: "مراقب باش نیوفتی"

ا.ت: "مراقبم،فلن"

بدون انتظار برای جواب گوشی رو قطع کرد و پرید سمت چونگها: "اومده دنبالمممم"

چونگها ا‌.ت رو کنار زد و پنجره رو بست: "باشه باشه،ذوقتو جم و جور کن،خط چشمت و ریملت که تکمیله،وای رژ...رژت مونده احمق،خبر نداری چه استایلی دوس داره واسه دختر؟لش یا گوگولی؟"

ا.ت: "تو از منم خر ذوق تری بابا آروم"

چونگها رژ صورتی رنگو رو لبای ا.ت کشید: "صداتو بیار پایین وقتی حرف می‌زنی باهاش،زیاد نگاش نکن نذار بفهمه ذوق کردی،یه جوری رفتار کن انگاری واست مهم نیس اوکی؟"

ا.ت لباشو روهم مالید: "باشه"

چونگها هودی بنفشی از کمدش بیرون اورد و سمت ا‌.ت گرفت: "اور سایز بهت میاد بپوش"

ا.ت لباسشو عوض کرد و به پاهای لختش خیره شد،گرچه موی کمی داشت ولی همون یه ذره رو هم با چونگها اپیلاسیون کرده بودن و قرار بود دفعه بعدی برن لیزر،ا.ت درگیر افکارش بود که یه جفت کفش الستار هم رنگ هودی پرت شدن کنار پاش

چونگها: "خب،ا.ت به خدا واسه من مریم مقدس بازی دربیاری بخوای شلوار پات کنی از همین پنجره پرتت می‌کنم پایین، تا زیر کونت که اومده اون هودی چته؟!"

ا.ت کفشارو پاش کرد: "من چیزی گفتم؟"

ایستاد و هودی رو توی تنش تکوند.حقیقتا اون ا‌.ت با اون دختری که خودش میشناخت یه دنیا فاصله داشت،موهای چتری و لخت،استایل متفاوت و حتی ارایشی که به صورت داشت،همه و همه باید کاری میکردن کوک به ا.ت نگاه کنه نه؟!

ا.ت گوشی آخرین مدلشو از روی میز برداشت و درو باز کرد: "ممنون واسه همه چی،بقیه حرفا بمونه موقع چت"

چونگها: "گمشو، یادت نره چیا گفتما!"

ا.ت: "باشه باشه،خدافظ"

و از پله ها پایین رفت. کوک با نهایت جذابیتی که از یه آدم انتظار میرفت،در حالی که تکیش به ماشین بود پا روی پا انداخته بود و با گوشیش ور میرفت.

ا.ت سرفه مصلحتی کرد که جونگکوک سر بلند کرد و خیره به ا.ت گوشیشو گذاشت تو جیبش: "سلام!"

چنان با انرژی سلام داد که ا.ت باورش نمیشد این همون جونگکوکیه که صبح تا شب پوکر فیس به همه زل میزنه!

موهای بلندشو داد پشت گوش و با سر به زیری جواب سلام کوک رو داد: "قراره همینجوری وایسم؟"

کوک دست از انالیز کردن ا.ت برداشت و جواب داد: "اره...ینی نه...بیا بشین"

و درِ کنار راننده رو باز کرد که ا.ت بشینه. خودش هم نشست و استارت زد: "خب،کجت بریم؟"

ا.ت با ذوق تو جاش پرید ولی با یاداوری حرفای چونگها صاف نشست: "شهربازی چطوره؟"

جونگکوک فرمونو چرخوند و چراغای ماشینو تنظیم کرد: "قرارمون بستنی بودا"

ا.ت: "سوال پرسیدی جوابتو دادم"

جونگکوک گوشیشو از رو داشبرد برداشت و در حالی که واسه تهیونگ تایپ میکرد گفت: "مگه گفتم نمیبرمت؟"

و تایپ کرد(بعد اینکه بخوابین گفته میاد،تو ماشینه) و سند کرد

ا.ت پنجره رو پایین داد: "هوم...ممنون میشم تند تر برونی!"

جونگکوک پاشو رو پدال گاز فشار داد و آهنگ راکی پلی کرد که ا.ت اهنگو قطع کرد و گوشی خودشو به اسپیکر ماشین وصل کرد،اهنگ که پلی شد ا.ت تو موجی از خاطرات شیرینش فرو رفت

_how do I make the phone ring? Why do I even care?...

جونگکوک لبخند زد: "فک نمیکردم سلیقت با آهنگای قدیمی جور باشه"

ا.ت نفس عمیق گرفت: "حس خاصی بهم میده،انگاری که تو کنسرتش نشسته باشم و هر بار با اوج گرفتن آهنگ برم تو خلسه و اشک بریزم"

جونگکوک: "رفتن به کنسرت آهنگی که صد سال پیش منتشر شده فقط یه توهمه"

ا.ت چشاشو بست و سرشو به صندلی تکیه داد که صدای خواننده اوج گرفت:

_Cuz everytime I'm with you I go into a zone,and I remember all the places you wanna go...

قطره اشکی اروم از گوشه چشم ا.ت چکید:

"من حاضرم شرط ببندم زندگی قبلیم کنسرت آریانا بودم جونگکوک، مگه میشه این همه حس آشنا بیاد سراغم با آهنگاش؟"

جونگکوک شونه بالا انداخت: "شاید دژاوو باشه"

ا‌.ت آهنگو قطع کرد: "دژاوو باشه فرقیم داره؟ مگه دژاوو مرور خاطرات زندگی های قبلی نیس؟"

جونگگوک جلوی شهر بازی نگه داشت و کمربندشو باز کرد: "حالا ممنون می‌شم از این قضیه دژاوو و زندگیات بکشی بیرون"

ا.ت پشت سر جونگکوک از ماشین پیاده شد و دنبالش سمت باجه بلیط فروشی رفت: "جونگکوک من هنوزم سردرگمم،اینا خیلی شبیه خاطرن...هربار که اخبار تصادف نشون میده یه چیزایی میاد جلو چشمم،لباس عروس دارم با یه پسر تو ماشین نشستم و در حال دعواییم که یهو میزنیم به یه ماشین دیگه...چن بارم دیدم دوسه نفر میان بالا سرم ولی نمیفهمم کین...چرا باید همش این بیاد؟"

جونگکوک کارتشو از جیبش بیرون کشید و به مسئول داد: "ا‌.ت بیخیال! این همه آدم خاطرات ساختگی دارن و تو واسه چن تا صحنه آشنا المشنگه به پا کردی؟"

ا.ت دستاشو شل کرد: "هوففف...باشه"

جونگکوک بلیطارو بالا گرفت: "ترن؟"

چشمای ا.ت برق زد: "یسسسس"

سمت ترن دویید که جونگکوک از کلاه هودیش گرفت و متوقفش کرد: "جدا نشو ازم بچه،گم میشی"

ا.ت چشاشو تو حدقه چرخوند و دست به سینه شد: "من بچه نیستم"

جونگکوک دستشو رو شونه ا.ت گذاشت و کشیدش سمت خودش: "یه کوچولویی با بچه ها چه فرقی داری؟"

ا.ت با آرنجش به پهلوی جونگکوک زد: "واقا بدم میاد میگی بچه"

جونگکوک ایستاد و این بار دماغ ا‌.ت رو کشید: "بچه!"

ا‌.ت دست گذاشت رو دماغش و چشای اشکیشو بست.آروم اروم نشست رو زمین که جونگکوک ترسیده کنارش زانو زد: "چیزی شد؟ ا.ت؟...خوبی؟"

ا.ت در همون حال سرشو بالا پایین کرد و دست از دماغش برداشت.جونگکوک با دیدن خون دماغ ا.ت دستشو گرفت زیر دماغ ا.ت: "چرا اینجوری شد؟ پاشو بریم دسمال بگیرم"

ا.ت آروم اروم با جونگکوک بلند شد: "چیزی نیست فقط یکم زیادی حساسه توش...دس زدنی اینجوری میشه"

ا.ت جلوی بوفه شهر بازی ایست کرد و یه بسته دسمال کاغذی جیبی خرید.کل دسمالارو بیرون کشید و آشغالشو انداخت زمین

ا.ت: "ننداز زمین"

جونگکوک در حالی که دسمالو میگرفت زیر دماغ ا.ت موهای ا.ت رو برد عقب تا خونی نشن،

جونگکوک: "من فکرم کجاس این به چی فک میکنه،سرتو بالا بگیر ببینم"

ا.ت سر بلند کرد: "میتونم خودم بگیرمش"

جونگکوک دسمالو داد به ا.ت و با نگاه به چشمای براق از اشک ا.ت و لپاش سرخ شدش،ناخودآگاه خواست لپ ا.ت رو مماس انگشتاش حس کنه،شایدم لب هاش! با تکون دادن سرش ابری از فکر و خیالو کنار زد،اون که ا‌.ت رو دوست نداشت...داشت؟

با صدای ا.ت که چند قدم جلو تر منتظر جونگکوک بود به خودش اومد: "بیا دیگهههه"

اون موجود ریز تو هودی که حتی ریزتر نشونش می‌داد بیش از حد کیوت بود،دسمالو که از رو صورتش کنار برد جونگکوک به این فک کرد چرا اصلا ا.ت جایگزین اون دختری که شبا دور از چشم نامجون و باقی پسرا باهاش ویدیو کال می‌گیره نباشه؟!

ا.ت: "یاخدا مُرد"

جونگکوک برای بار چندم فکراشو کنار گذاشت و با خودش گفت: "ا.ت نه!"

ا.ت حیف بود واسه پسر هوس بازی مثل جونگکوک،البته این نظر جونگکوک بود نه ا.ت!

ا.ت از هیچی خبر نداشت،اینکه اشتباهه،خود ا.ت،تناسخش و هر چی که به زندگیش مربوط می‌شد، اون فقط دختر خوش خیالی بود که فک می‌کرد حافظشو از دست داده همین!

جونگکوک با تلخند به ا.ت نزدیک شد: "سوار شیم؟"

ا.ت شاکی صداشو بالا برد: "ده ساعته اینجا عین بز بع بع میکنم که بیا،سوال میکنی از من؟"

جونگکوک دستی به موهاش کشید: "برو دیگه"

و به ترن اشاره کرد...

***

ا.ت تو خودش جمع شدو دستاش رو روی میله محکم کرد،نفس عمیقی گرفت و به آسمون نگاه کرد: "خدایا خودمو به تو سپ..."

جملش کامل نشده بود که ترن با سرعت نه چندان آروم شروع به حرکت کرد و ا.ت جیغ بنفشی کشید.کوک که پر از هیجان شده بود جیغ ا.ت کافی بود تا قاه قاه بخنده و ا.ت"زهرمار" غلیظی به جونگکوک بگه،چند ثانیه از آروم شدن سرعت ترن نگذشته بود که ا.ت نگاهی به سرپایینیه روبروش کرد و از ترس به جونگکوک چسبید: "نهههههه"

جونگکوک دوباره خندید و میله ی روبروشو رها کرد تا ا.ت رو بچسبه،ترن هنوز ایست کرده بود و چند ثانیه تا پایین رفتنش مونده بود که ا.ت نگاهی به جونگکوک کرد و سرشو بیشتر تو سینه جونگکوک مخفی کرد،ولی جونگکوک تو کسری از ثانیه سر ا.ت رو بلند کرد و بوسش رو گونه ی سرخ از هیجانِ ا.ت همراه شد با پایین رفتن ترن...ولی از نظر ا.ت ترن حرکت نکرد،زمان ایستاد و ا.ت خیسی لب های جونگکوک رو روی گونش حس کرد

جونگکوک ولی در حالی که موهاش از شدت باد از روی پیشونیش کنار رفته بود و ا.ت رو به خودش چسبونده بود داد زد: "میشه یه قولی بهم بدی؟"

ا.ت با بغض خوشحالی متقابلا داد زد: "چه قولی؟"

جونگکوک حصار دستاشو دور ا.ت تنگ تر کرد: "اینکه با هیشکی قرار نذاری؟"

ا.ت این بار‌ تو چشمای کوک که روش خیره شده بودن زل زد: "واسه من یونگی نشو باشههههه؟"

ا.ت با حرص گفت و کوک جواب داد: "من یونگی نیستممممم...من ازت میخوام با هیچ مادر خرابی قرار نذاری"

سرعت ترن کمتر شد و ا.ت این بار آروم تر ادامه داد: "چه فرقی داری؟"

میخواست بشنوه که جونگکوک لابلای اون داد هاش میگه که"من برادرانه نمیخوامت،من دوسِت دارم" یا هر جمله ای شبیه این،ولی جونگگوک فقط آروم گفت: "بیخیال،فقط قرار نذار...تو دختر خوبی هستی ا.ت!"




سلام ریدرای گلم:)

عرضم به حضورتون که میخواستم بابت آپ نشدن فیک روز سه شنبه معذرت بخوام،یکی از دوستام فوت شده بود و یکمی زیادی فکرم درگیرش بود...*خدا نصیب هیچکدومتون نکنه خیلی بده:(

همین دیگه، و طبق معمول نظرات شما منبع انرژی ماست

کیس یو بای♡


Report Page