Dead

Dead


Genre:Fantasy|Mystery|Fiction|Romance|Smut

Couple: Jungkook & y.n

Channel: @BtssFanFic

Writer:@kobarmy

Part: 4




ا.ت ساکت سر جاش میخ شد و سعی کرد به مچش که تو دست جونگکوک بود نگاه نکنه،دروغ چرا؟! فقط واسه یه لحظه حس کرد جونگکوک روش حساس شده و بعد با صدایی که تو مغزش میگفت"بیخیال" به خوش خیالیِ خودش پوزخند زد!

جونگکوک خودش هم میدونست چه کار بیخودی کرده،زود دست ا‌.ت رو تقریبا پرت کرد و پاشو رو پدال گاز فشار داد: "فک کردی من جیمین یا تهیونگم که باهام لج کنی دختره احمق؟وقتی میگم بشین یعنی بشین و تکون نخور!"

پشت بند حرفش گوشیش رو از روی داشبرد برداشت و شماره نامجونو گرفت،بوق اول...دوم و به سوم نکشیده صدای نامجون تو گوشی پیچید: "بله؟"

جونگکوک نفس عمیقی گرفت: "هیونگ معلوم هس کجا میریم؟مگه بارونو نمیبینین؟"

نامجون: "یه هتل هست اونجا،زنگ زدیم رزور کردیم نگران نباش"

ا.ت با دقت به حرف های جونگکوک گوش می‌داد، بغض داشت ولی مهم نبود...اگه غرورش اجازه میداد مطمئنا از جونگکوک خواهش می‌کرد پشت فرمون که می‌شینه با گوشی حرف نزنه...ولی بس بود!

با نگاهای گوشه چشمیِ جونگکوک به خودش اومد

جونگکوک: "این با این لباس آخه؟"

ا.ت برای بار چندم به لباسش نگاه کرد،شلوارک جین و نیم تنه ی سفیدی به تن داشت و از نظرش لباسش اصلا ایرادی نداشت که همه بهش گیر می‌دادن!

نگاهای جونگکوک رو رون سفید ا.ت متوقف شد و خیره موند: "نه دارم خودم،باشه...باشه تو راهیم دیگه...خدافظ"

گوشی رو قطع کرد و با گرفتن نگاهش از ا.ت پتویی از پشت ماشین بهش داد: "سردت میشه!"

ا.ت با تردید پتو رو گرفت و رو پاهاش مچاله کرد. جونگکوک که سرخیِ گونه های ا.ت رو دید دوباره صداشو با لحن تحقیر آمیزی بلند کرد: "هوی هوی هوی...هوا برت نداره...فقط حوصله توسری خوردن از بقیه رو ندارم که چرا گذاشتم سرمابخوری"

ا.ت تو چشای جونگگوگ تیز شد: "مگه من چی گفتم؟"

جونگگوک: "هیچی!کِی این مسیر کوفتی تموم می‌شه خلاص شم من؟!"

ا.ت پشت چشمی نازک کرد و محو منظره ی بیرون شد...

****

نامجون: "این اتاق مال من و جین،سه تا اتاقم به ترتیب بعد اینجا رزورن، میتونید دوتا دوتا برید."

قبل اینکه حرفی زده بشه تهیونگ از پشت سر ا.ت دستشو گرفت: "من و ا.ت یه اتاق"

و سمت اتاق بغلی حرکت کرد.

ا.ت: "یااا ته چیشده؟"

تهیونگ با خونسردی کلیدو تو در چرخوند: "قراره چیزی بشه؟ یا حوصله نق نقای پیرزنو داری؟"

ا.ت هنوزم گیج بود: "پیرزن؟!"

نگاهش سمت جمع پسرا تو سالن هتل چرخید.جونگکوک هنوز هم بی تفاوت و سرد نگاهش می‌کرد

ا.ت: "جونگکوکو میگی؟"

چرخوندن سرش همزمان شد با باز شدن در و رفتن تهیونگ به اتاق

"غیر اون کسی نق میزنه مگه؟"

ا.ت درو پشت سرش بست: "نه...ته عجیب شدی!"

تهیونگ خودشو رو کاناپه انداخت و به مبل تک نفره جلوییش اشاره زد: "بشین باهات حرف دارم"

ا.ت پتوی روی شونشو انداخت رو تخت و نشست: "بله؟!"

تهیونگ نگاهشو خیلی زود از بدن ا.ت گرفت: "ا.ت تو بین هفت تا پسر زندگی می‌کنی اوهوم؟"

ا.ت: "هوم؟"

تهیونگ دستاشو بهم مالید: "ببین درسته اینجا کسی باهات کاری نداره،ولی رعایت کن خب؟"

ا.ت: "خب چیو؟"

تهیونگ: "پوششتو می‌گم! من بهت نگاه نمی‌کنم...یونگی نگاه نمی‌کنه...ولی به جونگکوک اعتماد نکن!"

ا.ت پاهاشو بهم نزدیک کرد و سرشو پایین انداخت: "باشه"

تهیونگ: "دوسش داری؟"

ا.ت دستپاچه شد: "نه!"

تهیونگ: "ابجی کوچولو...با من رو راست باش خب؟"

ا.ت: "اوه ته زوده...من... من حتی نمیدونم خیلی چیزارو...اینکه چجوری اینجام...اینکه شما از کجا اومدین...ته، من...من..."

تهیونگ بلند شد و جلوی ا.ت رو زانو نشست.دست برد زیر چونشو سرشو بلند کرد: "چرا گریه؟"

ا.ت نگاه لرزونشو به چشای نگران تهیونگ دوخت: "تو گفتی بیخیالشون شم...تو گفتی بیخیالِ همه اون چیزایی که حمله می‌کنن و مغزمو عین خوره میخورن بشم...ته سرم میترکه از این همه فکر‌‌‌...نامجون می‌گه من تصادف کردم و حافظمو از دست دادم...مگه می‌شه؟...من خانواده نداشتم؟...این خاطره ها چیَن پس؟"

ا.ت گفت و هق هقش بلند شد.تهیونگ با تاسف ا.ت رو کشید تو بغلش و سعی کرد سرش رو بذاره روی سینش که ا.ت مقاومت کرد: "بغلم...نکن...حتی توام نمی‌گی"

تهیونگ بلند شد و با کلافگی دست بین موهاش برد...باید می‌گفت؟

بعدِ دادن دسمال کاغذی به ا.ت روی تخت نشست و زیر لب با خودش کلنجار رفت: "لعنت...لعنت به این سازمان کوفتی و تناسخ فاکیش!"




Report Page