Darling

Darling

By zari



زین در اتاق رو باز کرد و پشت سر هری وارد شد. عجله ای نداشت: شمع هارو روشن کرد و بوم جدیدی رو روی سه پایه قرار داد. 

+"راحت باش عزیزم." صداش سکوت اتاق رو شکست و به پسری که وسط اتاق ایستاده بود نگاه کرد.

پسر سمت بومی رفت که به تازگی روی دیوار نصب شده بود و خودنمایی میکرد. 

خودش بود. زین‌ اونو بدون اینکه حتی از روبه رو ببینه کاملا زیبا کشیده بود. روی مبل نشسته بود و لبخند کمرنگی به لب داشت.

چشم هایی که توی نقاشی بود مثل الماس سبز می‌درخشید و پوست سفیدش زیر نوری که از پنجره میومد خیره کننده بود. دستشو روی نقاشی کشید و با ذوق لبخند زد. 

گرمش‌ شده بود و ذوق زده بود. گردش خون رو توی رگ هاش حس میکرد. انگار پوستش داشت آتیش میگرفت. دستش رو روی گردنش کشید و موهاش رو از روی صورتش کنار زد و هیجان زده به زین نگاه کرد که مشغول قاطی کردن رنگا بود. 

_" این منم." بدون هیچ حرف دیگه ای آروم گفت. 

زین به سمتش برگشت و چشمای طلاییش قلب هری رو نشونه گرفت. لبخند عجیبی زد:" نه اون بازم تو نیستی عزیز دلم. تو خیلی زیباتر از اونی." صادقانه گفت. برای آماده کردن رنگ ها عجله داشت و وجود اون پسر توی اتاقش باعث میشد قلبش آروم نداشته باشه. 

همونطور که زین پشت به هری مشغول بود پسر شروع کرد به باز کردن دکمه های لباسش. 

پیرهنش رو از تنش درآورد و بی صدا روی زمین انداخت. شلوارش رو هم پایین کشید و از برخورد هوای سرد اتاق به ران هاش لرزید. 

آروم به سمت مبل یاسی رنگ و زیبای اتاق رفت و روش نشست. ایدفعه موهاش به هم ریخته بود و با لباس زیر نشستن روی اون مبل حس جدیدی بهش میداد. 

وقتی زین به طرفش چرخید هری میتونست صدای نفس های بلندش رو بشنوه. بی حرکت چشماش رو بدن هری میغلتید. 

_"خوشت میاد؟" هری پرسید و نگران بود. نکنه کار اشتباهی کرده و زین ازش بدش بیاد؟ نکنه همش تخیلات هری بوده و زین حتی بهش هیچ حسی نداره؟ 

برخلاف چند دقیقه پیش ترسید و کل شجاعتش یکباره از بین رفت. روی مبل تو خودش جمع شد و نگران به چشم های زین نگاه کرد که حالا درخشان شده بود.

+" تو ماه شب چهارده ای یا خورشیدی هری؟" زین ناباور پرسید و سعی کرد پاهاش رو حرکت بده و بعد از کم‌ کردن نور‌ پشت سه پایه بشینه. 

+"داری دیوونم میکنی پسر شیرینم." ادامه داد و حرفش باعث شد قلب هری شجاعتش رو به دست بیاره و محکم تر بتپه. 

بدن پسر لرزید و لبخند زد. 

حس عجیبی داشت. سرش رو بالا گرفت و طوری به زین‌ نگاه کرد که انگار میخواد اون رو به چالش بکشه. 

اما زین توی صحنه ای که جلوش چشماش بود غرق شده بود: پوست شیری رنگ و صاف پسر زیر نور کم اتاق وسوسه کننده بود، موهای ابریشمی شکلاتی رنگش که رگه های طلایی توش خودنمایی میکردن و ظاهری که انگار اون همه پاکی رو فراموش کرده بود و الان مثل الهه ی شهوت رو به ‌روش نشسته بود و چشماش خمار ولی هشیار صورت زین رو کنکاش میکرد.

+" کمی سرت رو به سمت چپ بچرخون و دستت رو جوری باز بزار که کف دستت معلوم باشه." آروم گفت. نمیخواست نزدیک پسر بره‌. چون میدونست نمیتونه تحمل کنه و ممکنه هری احساس ناامنی کنه. 

هر لحظه حرکت بدن پسر باعث میشد دمای بدنش بیشتر بشه. 

+" حالا اون یکی دستت رو به دسته تکیه بده و پاهات رو روی هم بنداز." مدل جدید رو بهش گفت و وقتی هری تو ژست مورد نظرش قرار گرفت سعی کرد چشمم رو از اون همه زیبایی بگیره و کمی به بوم هم نگاه کنه تا بتونه کمی از زیبایی پسر رو روی کاغذ بیاره. 

+" عالیه. همینطوری بمون عزیزم." با صدای رسایی گفت که باعث شد هری بلرزه. 

همونطور که شروع کرد به نقاشی کردن هری فقط بهش نگاه کرد 

اونقدر جدی رو تمام جزئیات صورت هری 

متمرکز شده بود که انگار هر اشتباهی بی تابش میکرد. 

لایه ی نازک عرق روی صورتش نشسته بود و بی قرار قلمو رو روی بوم حرکت میداد. 

وقتی بی تابی و حرارت رو از صورت زین خوند، انگار صورتش آینه ی هری شده بود و خودش رو تو چهره ی زین میدید. 

دیگه هیچ مانعی جلوی خودش حس نمیکرد. دلش می‌خواست زین پوستش رو لمس کنه. فراتر از بوسه...

انگشتاش از گودی گردنش بین موهای شکلاتی و براقش بره و دستای بزرگش رو روی بدن هری حرکت بده. بی تاب بود و حس میکرد بهش نیاز داره‌. 

مطمئن بود مست نیست و افکار الانش داشت می‌ترسوندش. شدیدا به لمس های مردی که پشت بوم نشسته بود و چشمای گناهکارش بدن هری رو ستایش میکرد نیاز داشت. 

زین دستش رو سمت یقش برد و چند تا دکمه ی بالا رو باز کرد. فضا داشت براش طاقت فرسا میشد. اولین بار بود که اینقدر از کشیدن بیزار شده بود و تمرکزی روی طراحی نداشت. 

زین نگاهش رو از‌ نقاشی گرفت و تازه متوجه تغییر حال هری شد که دیگه کاملا آشکار شده بود. 

پسر ناخوداگاه لب هاش رو تو دهنش کشیده بود و پاهای کشیدش رو به هم فشار میداد. چشمای معصومش با بدنش همخونی نداشت و این زینو بیشتر داغ میکرد. 

ناگهان قلمو رو روی زمین انداخت و بدون اینکه بدونه چرا به سمت هری رفت و پسر رو شکه کرد. 

جل


وش زانو زد و بلافاصله دستش رو روی ران پاهاش کشید و لب هاش رو رو لب های صورتی و پر حرارتش کوبید. 

حالا انگار لمس خورشید برای هری آسون شده بود و تمام دنیا جلوی چشمای در حال محو شدن بود.

انگار فقط اون دوتا روی زمین وجود داشتن. 

قلب بی قرار زین به سینش میکوبید و دستاش محکم کمر و گردن هری رو نگه داشته بود.

پسر ناشیانه باهاش همراهی کرد و مشغول بوسیدنش شد. 

پلک های سنگینش روی هم افتاد و دستش رو دور گردن زین حلقه کرد. 

+" اوه هری! میتونم هر روز تا آخر عمرم ازت نقاشی بکشم." زین با نفس نفس گفت وقتی هردوشون بخاطر کمبود اکسیژن از هم جدا شدن. 

گوله های طلایی دقیقا به سبز ها خیره شده بودن و میشد قسم خورد که هردوشون نمیتونستن مقاومت کنن.

صدای خنده و آهنگ از پنجره به داخل اتاق میخزید و نور ضعیف و کمرنگ اتاق تصویر اون دو رو برای هم از هر وقت دیگه ای واضح تر میکرد.

صدا ی تپش های قلب هاشون هماهنگ شد و چیزی از درون اون دو پسر برای همیشه تغییر کرد.

این بار هری بود که لب هاشون رو به هم رسوند و وقتی زبون هاشون روی هم کشیده شد هردو ناله کردن. 

هری از روی مبل پایین اومد و پاهاشو دو طرف پاهای زین گذاشت و بدون اینکه بوسه رو قطع کنه رو پاهای پسر بزرگتر نشست. 

زین دستشو دور کمر هری حلقه کرد و پسرو به خودش فشار داد.

ازش جدا شد و زبونشو رو لب های پسر که حالا سرخ تر و براق تر شده بود کشید. 

همزمان دستش رو از زیر تیشرتش رد کرد و روی شکمش کشید که باعث شد هری بلرزه و ازش فاصله بگیره.

+"اگه آماده نیستی میتونیم صبر کنیم عزیزم." آروم گفت و موهای فِرش رو نوازش کرد. اون مواظب هری بود.

_"فقط انجامش بده زینی." هری با بی قراری گفت و این قلب زین رو آب کرده و البته چیزی هم زیر شلوارش تکون خورد! 

ی دستش رو دور کمر پسر گذاشت و به پهلوش چنگ زد و دست دیگش رو بین موهاش برد و اونها رو عقب کشید تا گردن سفید و بوسیدنی هری جلوی چشم هاش قرار بگیره.

بوسه ی آرومی روش گذاشت و تو گردنش نفس کشید و لبخند زد. اون پسر بوی یاس میداد. درست مثل همون گل زیبا و پرستیدنی بود. 

بوسه های ریزی رو گردنش گذاشت که ته ریشاش گردن هری رو قلقلک داد. 

دستاشو زیر رانش برد و اونو بلند کرد. در حالی که با لب های هم بازی میکردن زین به سمت اتاق خودش رفت و هری رو آروم روی تخت گذاشت. 

پسر نفس نفس میزد و گونه هاش رنگ گرفته بود. 

زین روبه روش ایستاد و پیرهنش رو در آورد و روی زمین انداخت. 

هری به دست هاش تکیه داد و نفسش با دیدن تتو ها و عضله های زین حبس شد. 

بدنش با اون جوهر های سیاه زیبا تر و نفس گیر تر شده بود. 

در حالی که به تیله های سبز پسر خیره بود شلوارش رو در آورد و آروم‌روی تخت خزید. 

لب هاش رو آروم بوسید و دست هاش رو کنار موهای فرفریش روی تخت نگه داشت.

+"اولین بارته عزیزم؟" زمزمه کرد، در حالی که تو چند سانتی صورت هری قرار داشت زبونش رو آروم رو ترقوه برجسته پسر کشید. 

هری سرش رو تکون داد و منتظر به زین نگاه کرد. 

زین لبخند زدو با لذت به صورت زیبای پسر کوچیکتر نگاه کرد. هری مال خودش بود. 

دست هاش رو از روی دست های پسر برداشت و در حالی که خط فکش رو میبوسید گذاشت هری به بدنش دست بزنه، نمیخواست اولین بار بهش سخت بگیره و خاطره بدی داشته باشه. 

بوسه هاش رو از خط فک به گردن هری رسوند و کم کم بوسه هاش تبدیل به لاو بایت و کبودی های کوچیک و بزرگ رو بدن هری شد. 

دستش رو آروم پایین برد و از کش باکسرش رد کرد و رو باسن نرم و خوش فرمش کشید. نیپل هاش رو بوسید و باسنش رو تو دستش فشار داد. 

بار دیگه به گردنش حمله میکنه و هری بی طاقت کمرش رو بالا میاره تا پایین تنه هاشون رو به هم بماله. 

زین پوزخند میزنه که هری بخاطر چشم های بستش نمیبینه. 

زبونش رو رو نیپل راستش میکشه و نیپل دیگه ش رو بین انگشتش فشار میده که باعث میشه بالاخره صدای ناله ی پسر به گوشش برسه. 

سراغ نیپل چپ میره و مشغول خوردنش میشه. پایین تنه هاشون رو به هم می‌ماله و به پهلوی نرم و سفید پسر چنگ‌میزنه.

نیپلش رو گاز میگیره و سراغ شکمش میره. هری زیر لب ناله میکنه و سر زین رو به خودش فشار میده. 

دست هاش رو رو باکسر هری میزاره و آروم پایین میکشه و باعث لرزش هری میشه. 

خیلی سریع پاهاش رو جمع میکنه و معلومه که خجالت میکشه. زین لبخند میزنه و دستش رو مچ های پسر میزاره.

اون خیلی زیباست. درست مثل یه الهه انگار از بهشت به زمین اومده و با دلبری هاش قراره جون زین رو بگیره.

+"تو مثل بهشت بکر و زیبایی پسر شیرین من. خودتو قایم نکن." زمزمه میکنه و نفس های داغش به ران هری برخورد میکنه. 

آروم مچ پاهاش رو میگیره و پاهاش رو باز میکنه. 

دستش رو روی دیک تحریک شدش میزاره و بالا پایین میکنه. 

وی لاین رو لیس میزنه و وقتی لب هاش رو دور دیک هری حلقه میکنه سمفونی زیبای ناله ی معشوقش گوش هاش رو پر میکنه...

آروم سرش رو بالا پایین میبره و دو دستش رو روی باسن تپل پسر میزاره و انگشتش رو به سو


راخش میرسونه. 

_"آه...زین... لطفاااا!" با ناله میگه و دستش رو بین موهای زین مشت میکنه. 

اون قبلا خودارضایی کرده ولی لذتی که الان داشت تجربه میکرد حتی با اون قابل مقایسه هم نبود.

بدنش خیس شده و مثل آتیش داغه. 

زین تند تر به کارش ادامه میده و وقتی هری بهش نگاه میکنه. زینی که با چشم های خیسش که حالا تیره شده بهش زل زده و داره بهش بلو جاب میده باعث میشه بلند ناله کنه و قبل از اینکه بتونه بهش هشدار بده تو دهنش بیاد.

زین دهنش رو پاک میکنه و بلند میشه.

پسری که روی تختشه نفس نفس میزنه و ملافه های سفید رو توی دست هاش مشت کرده. 

لایه ی نازک عرق رو پوستش برق میزنه و نور ماه بدنش رو جادویی کرده. 

بعد از اینکه لب های پسر رو عمیق میبوسه. پاهاش رو دوباره باز میکنه و بعد از بوسیدن مچ هاش اونارو روی شونه هاش میزاره. 

زبونش رو روی ران هری میکشه و بوسه هاش رو آروم به سمت داخلی رون هری میبره.

پسر ناله میکنه و سعی میکنه پاهاش رو جمع کنه.زین میخنده و با لذت انگشتاش رو تو ران های نرم و سفید پسر فرو میکنه. 

هری به موهای زین چنگ میزنه و لب هاش رو روی هم فشار میده تا ناله نکنه.

+"صدای قشنگت رو آزاد کن خوشگلم، دوست دارم بشنومش." زین به نرمی میگه و وقتی ران های هری رو با کبودی ها نقاشی کرد اونارو رو روی شونش میزاره و یه دستش رو دور ران و دست دیگش رو دور دیک هری میپیچه. 

+"لوب نداریم سکسی بوی." با اسم جدیدی صداش میزنه ‌و الان صداش از شهوت خش‌دار تره.

+"پس مجبورم از روش های دیگه ای استفاده کنم." زمزمه میکنه و نفس های داغش به باسن هری میخوره.

دور سوراخش رو میبوسه و ناله ی بلند هری باعث میشه دیکش سفت تر بشه.

زبونش رو تو رینگ تنگ هری هل میده و دستش رو روی دیک پسر بالا پایین میکنه. 

هری بلند داد میزنه و در حالی که با دستاش ملافه رو چنگ میزنه ، برعکس چند دقیقه پیش با پاهاش سعی میکنه سر زین رو بیشتر بین پاهاش داشته باشه. 

باسن هری رو از تخت فاصله میده و همونطور که با زبونش رینگش و دیواره هاش رو لیس میزنه انگشتش رو دور سوراخش میماله و اسپنکش میکنه. 

صدای هری بالا میره:" زین... خواهش میکنم." با ناله میگه و حتی خودش هم نمیدونه برای چی داره خواهش میکنه، دوست داره زین فقط ادامه بده. 

زین به ریمینگ کردنش ادامه میده و وقتی که هری از لذت زیاد به خودش میپیچه با دستاش به پهلوهاش چنگ میزنه و نگهش میداره. 

دور سوراخش رو میبوسه و برای بار آخر روشو فوت میکنه که باعث میشه هری لب هاش رو محکم گاز بگیره و ناله کنه. 

آروم یکی از انگشتاش رو به داخل هل میده و وقتی صورت سرخ هری رو میبینه و جوری که نفسش رو حبس کرده قلبش به درد میاد و لب های سرخ و خیس پسر رو میبوسه تا حواسش رو پرت کنه. 

زبونش رو ساک میزنه و وقتی هری دستش رو دور گردن زین حلقه میکنه و اونو به سمت خودش میکشه انگشت دومش رو اضافه میکنه.

ناله ی پسر بین لب هاش ناپدید میشه و هری کمرش رو قوس میده و محکم روی تخت میکوبه. 

چشم های سبزش نیمه باز و اشکی ان. پر حرارت همو میبوسن و وقتی هری دستش رو روی باکسر زین میزاره و سعی میکنه ناشیانه اونو پایین بکشه زین ناله میکنه و ازش جدا میشه. به سرعت باکسرش رو در میاره و حتی نمیخواد یه ثانیه هم از الهه ی رو به روش جدا باشه. 

هری از اینکه خالی شده ناله میکنه و دستش رو دور دیک زین حلقه میکنه. 

زین اونقدر با ناله های هری سفت شده که دیگه نیاز نیست کاری کنه. 

لب هاش رو محکم تر از قبل گاز میگیره و دست های هری رو بالای سرش نگه میداره.

پاهای هری رو از هم فاصله میده و بینشون قرار میگیره.

آزار دهنده دستش رو از زیر شکمش تا روی نیپل هاش میکشه و تو ذهنش بدن بی نقص پسر رو تحسین میکنهه.

+"هروقت نتونستی تحمل کنی بهم بگو عزیزم. من مواظبتم." زمزمه وار کنار گوشش میگه و نرمی گوشش رو توی دهنش میکشه. 

بدن هری داغه و گرماش زین رو میسوزونه. 

لب هاش رو میبوسه و آروم خودشو وارد سوراخ تنگ پسر میکنه. هری عمیق داد میزنه و اشکش از چشم هاش سرازیر میشه. 

از چیزی که فکرشو میکرد دردش بیشتر بود‌. زین خیلی بزرگ بود و هری اولین بارش بود. 

_"نمیتونم." با ناله میگه و گریش میگیره که باعث میشه زین ازش بیرون بکشه. 

لب هاش رو میبوسه و در حالی که هنوز دست های رو بالای سرش نگه داشته. موهای فر و خیسش رو که به صورتش چسبیده نوازش میکنه و تمام صورتش رو غرق بوسه میکنه.

+"نترس عزیزم. تموم شد. دیگه ادامه نمیدم.هاشششش." زمزمه میکنه و سعی میکنه آرومش کنه. 

درد داره ولی نمیخواد زین تمومش کنه. لب های سرخ مرد رو میبوسه و پاهاش رو محکم دور کمرش حلقه میکنه. 

_"لطفا... ادامه بده زین." با خجالت میگه و واقعا میخواد زین بفاکش بده.

لبخند کمرنگی میزنه و روی چشم های پسر رو میبوسه. دست هاش رو محکم تر بالای سرش نگه میداره و برای بار دوم اروم تا آخر واردش میشه و همونجوری میمونه.

هری چشم هاش رو میبنده و نفس هاش قطع میشه. لب هاش رو روی هم فشار میده و پوست


شیری رنگش زین رو میترسونه:" حالت خوبه هری؟" با نگرانی میگه و وقتی پسر چشم هاش رو باز میکنه و سرش رو تکون میده خیالش راحت میشه. 

لب هاش رو روی گردن پسر نگه میداره و همونجوری میمونن تا هری عادت کنه. وقتی میبینه خود هری سعی میکنه زیر زین تکون بخوره اروم شروع به حرکت میکنه و ضربه هاش رو شروع میکنه. 

+"مال منی هری، تمام تو مال منه." کنار گوش پسر با ناله و شهوت میگه و ضربه های رو تند تر میکنه.

_"میخوام... اهه... میخوام لمست کنم زین." هری با ناله میگه، وقتی که درد ناپدید میشه و لذت جاشو پر میکنه. 

زین دست هاش رو برمیداره و دست های مو فرفری بلافاصله بین موهای زین میرن و سرشو به سمت خودش میکشه تا بتونه لب هاش رو بچشه. 

لب های هم رو به دندون میگیرن و وقتی هری بلند ترین داد اون شب رو میکشه زین پوزخند میزنه و به همون نقطه ضربه میزنه.

هری ناله میکنه و دست هاش رو پشت زین میبره و باسن مرد رو توی دستش میگیره و فشار میده. 

+"داری چیکار میکنی بیبی؟" زین سرش رو تو گردن هری قایم میکنه و وقتی هری بیشتر باسنش رو تو دست هاش فشار میده ناله میکنه و معلومه که خجالت کشیده.

وقتی هری تو اوج لذت به زین میخنده مرد ضربه هاش رو عمیق تر میکنه و دست های هری رو میگیره و کنار سرش روی تخت نگه میداره تا دیگه شیطونی نکنه. 

سفیدی های چشم پسر سبز هارو می‌بلعه و در حالی که انگشت های پاهاش رو جمع کرده حلقه پاهاش رو تنگ تر میکنه و زین رو به خودش فشار میده. 

هردوشون به اوج نزدیکن. بدن هاشون به هم پیچیده شده و تو نزدیکترین حالت به هم هستن.

تو اوج نیاز و لذت هستن و روح هاشون در هم پیچیده میشه و اونجا گل های زیبای عشق توی قلبشون قنچه هاش رو باز میکنه و ریشه های خودش رو سفت میکنه.

چند ثانیه بعد هردوشون میان و تن خسته ی زین بدن بی حال و خسته تر هری رو به آغوش میکشه. 

زین میدونه که دیگه هرگز قرار نیست قلبش رو از اون پسر پس بگیره و دیگه نمیتونه ازش جدا باشه. 

هری تو آغوش زین آروم میگیره و میدونه مردی که کنارشه تموم چیزیه که اون میخواد....




✈︎✈︎✈︎✈︎✈︎✈︎✈︎✈︎✈︎✈︎✈︎✈︎✈︎✈︎

سلام بیبیام😁💙 

ببخشید بخاطر اینکه اینقدر طول کشید عاپ کردن این پارت.

امیدوارم لذت ببرین🙂❤🌊

Report Page