^DARK WEB^

^DARK WEB^

گروه نویسندگی آکادمی ویسپوبیش

∆دارک وب∆

(پارت هجدهم ) 

_________


چند روزی بود که حال روحی کاترین خوب نبود، میا و ادوارد خیلی باهاش صحبت کرده بودند ولی کابوس هاش تموم نمیشد.


با تعجب به گوشی خیره شدم؛ کاترین بود. 


یعنی چه اتفاقی افتاده که به من زنگ میزنه!؟ 


_کاترین خوبی 


+راست..ش کاترین نیس...من به آقای میلر زنگ زدم ولی گوشیش در دسترس نبود... من


صدای دختر پشت تلفن میلرزید و نمیتونست حرف بزنه....


_شما کی هستید؟؟ کاترین کجاست؟ 


+من خواهر کاترینم.... اومدم خونه ولی کاترین نبود و فقط یه نامه گذاشته بود خیلی نگرانشم...


دستم رو تو موهام کشیدم و آروم زمزمه کردم


_یعنی وقتش رسیده...


_من همین الان خودم رو به اونجا میرسونم نگران نباشید....


به سمت اتاق ادوارد رفتم و آروم در زدم.


_سرگرد....


_سرگرد میلر


_ادوارد


+قربان سرگرد میلر همراه سرهنگ فاستر برای ماموریت به خارج از شهر رفتن.


_ممنون....


باید هرچه زودتر خودم رو به خونه ی کاترین میرسوندم؛ ما منتظر این اتفاق بودیم ولی نه اینقدر زود و یهویی. 

خبری از شلوغی و بهم ریختگی نبود؛ یعنی کاترین خودش رفته یا..... 


با صدای خواهر کاترین بهش نگا کردم تو دستش یه نامه بود. 


با خوندن نامه اخمام توهم رفت... 


_نگران کاترین نباشید، رفتن ماموریت


از حرفی که گفته بودم اطمینان نداشتم.


امضا:کوین

Report Page