^DARK WEB^

^DARK WEB^

گروه نویسندگی آکادمی ویسپوبیش

°دارک وب°

(پارت پانزدهم)

______


با نگاه کردن بهشون پرت شدم تو گذشته

به صورتشون خیره شدم

ترس توی چشماشون موج میزد

همبازیای بچگیم!

هه امشب عروسیش بود

ولی دیگه تموم شد

شلاق و برداشتم و آروم آروم به طرف پسره رفتم با شدت به کمرش کوبیدم

تو حال و هوای خودم نبودم وقتی حواسم جمع شد که زیر پام پر خون بود

زجه های عروس اتاق و پر کرده بود و پسر زیر دستم بیهوش شده بود.

با آب داغ بهوشش اوردم و گزشاتم مدتی به حال خودش باشه

خب، سلام عزیزم!

چرا جوابمو نمیدی؟! عه 

اولین سوزنو زیر ناخنش کردم، خونش روی لباس عروس سفیدش میریخت بهش نگاهی انداختم... نوعروس؟! 

عروسیت چطور بود؟! 

صورتش کبود شده بود و حرفی نمیزد... سوزنارو اروم اروم توی ناخناش کاشتم

به طرف پسر حرکت کردم، مثل کرم به خودش میپیچید... اوم کرم! 

جناب؟! حالتون خوبه؟! فکر کنم یکم غذای مقوی نیازتون باشه

حالتون زیاد خوب نیست انگاری؛ با فکری که به سرم زد چاقو رو برداشتم و به طرف دختر رفتم

چاقوی کند رو روی مچ پاش حرکت دادم و آروم آروم بریدم، بوی خون همه جارو گرفته بود! 

مچ پای نو عروسشو توی ظرف انداختم و گذاشتم با کرما بپزه... با لذت روی صندلیم لم دادم و بهشون نگاه کردم! 

اومممم آقا؛ غذاتون آمادست! بفرمایید؛ 


وقتی داشت خوراک پایی که براش درست کرده بود و میخورد با ناخون روی زخمای پشتش بازی میکردم، فقط یک شعله کافی بود تا کار عروسش تموم شه

فندک و انداختم روی جسد نیمه جونه دختر... 


سوختنش برام لذت بخش بود؛ بوی گوشت سوخته حالمو جا میاورد

با ناز پیشونی پسر و بوسیدم، مات و مبهوت به روبه رو خیره شد بود

 آروم آروم شروع کردم به بریدن سرش! 


آخرین مرحله... "فایر اسپیت" رو روی پیشونیش حک کردم و سرشو توی جعبه گذاشتم، هدیه خوبی برای خانوادش میشد.

Report Page