^DARK WEB^
گروه نویسندگی آکادمی ویسپوبیش°دارک وب°
پارت هشتم
•میا •
صدای فریاد بلند سرهنگ میلر از پشت درش اتاقش را میشنیدم، پرونده ها و تمام تحقیق و پرونده هایی که گفته بیارم رو محکم تر گرفتم و چند تقه به در قهوه ای رنگ اتاقش زدم و یک قدم کوتاهی به عقب برداشتم .
صدای رسای سرهنگ که گفت : بیا تو
را شنیدم و دستگیره رو فشار دادم وارد اتاق شدم و کاترین و سرگرد ادوارد رو دیدم احترامی گذاشتم و نزدیک میز سرهنگ شدم و پرونده ها و تمام برگه ها رو روس میز گذاشتم و شروع کردم به توضیح دادن :
+این پرونده ها تمام چیز هایی که اکثرا تونستم از سرگذشت و مرگ آدم هایی که طعمه دارک وب شدن و بلاهایی که سرشون اومده بفهمم ، اطلاعات زیادی نیست چون انقدر کارشون رو تمیز انجام میدن که هیچ نشونی نباشه که بشه از کارشون سر در آورد و تصاویر وحشتناکی از مرگ های پیچیده شون بود کا به برگه ها منگنه خورده بود .
سرهنگ سری تکون داد که خواستم ادامه بدم که گفت :
+ میا !
باید اطلاعات بیشتری در بیاری که بتونی به سرگرد کاترین و ادوار برسونی .
نگاهی به سرهنگ کردم که تکیه ای به صندلی اش داده بود ادامه داد :
و اینکه چند تا آدم جور کنی که کاترین اون ها رو بکشه و واسشون بفرستی .
______________________