^DARK WEB^
گروه نویسندگی آکادمی ویسپوبیش^دارک وب^
°پارت 6°
_
"ادوارد"
بعد از اینکه سرهنگ از اتاق بیرون رفت روبه کاترین گفتم:
_ میخوای من انجامش بدم؟.. ممکنه برات یه اتفاق بی افته.
+ نه نگران نباش اگه بخواد اتفاقی بی افته می افته فرقی نداره کی باشه! بعدشم تو میخوای منو ساپورت کنی دیگه.
_ هوم... اره
+ خب.. بیا بریم پیش سرهنگ کارای نفوذیمو انجام بدیم.
_ باشه بریم.
از روی صندلی بلند شدم و به سمت اتاق سرهنگ فاستر حرکت کردیم.
کاترین در اتاق سرهنگ رو زد.
+ کیه؟
_ منو سرگرد ادواردیم میتونیم بیایم داخل؟
+ بیاید تو.
در اتاق رو باز کردم و وارد شدیم.
احترام نظامی گذاشتیم و با صدای سرهنگ که گفت بشینید، روی صندلی نشستیم.
کاترین: قربان الان باید چکاری انجام بدیم؟
سرهنگ: تو باید به عنوان یه قاتل وارد دارک وب بشی چون هدف ما قتل هاشونه.
با تعجب رو به سرهنگ گفتم:
_ قاتل؟ فقط اسمش میاد روش دیگه قرار نیست که قتلی انجام بده؟
+ نه سرگرد میلر! به عنوان یه قاتل باید یه شخص رو بکشه و فیلمش رو برای استخدام بفرسته، برای اینکه اعتمادشونو جلب کنیم باید چند نفر توسط کاترین به قتل برسن.
کاترین با تعجب به سرهنگ خیره شد.
از روی صندلی بلند شدم و دستامو روی میز کوبیدم. بلند داد زدم:
_ یعنی چی؟ ما خودمون میخوایم جلوی آدم کشی بگیریم بعد شما میگید بریم آدم بکشید؟ اصلا میفهمید چی میگید قربان؟!
سرهنگم بلندتر از خودم داد زد:
+ چطور جرعت میکنی اینجوری حرف بزنی؟ بشین سرگرد .
با کلافگی دستمو لای موهام بردم و نفس عمیقی کشیدم.
روی صندلی نشستم و زیرلب از سرهنگ معذرت خواهی کردم.
به کاترین نگاه کردم. هنوز توی شوک بود روبهش گفتم:
_ مجبور نیستی این کارو بکنی.
سرهنگ با صدای بلند فریاد زد:
+ ادوارد سرپیچی از دستور من عاقبت خوبی برات نداره!
سکوت کردم و چیزی نگفتم این سخت ترین پرونده ای بود که تا به حال در گیرش شده بودیم.
____________