"Daddy!"
HaniMin🍊نگاهی به اطرافش انداخت و اروم به سمتش قدم برداشت.
تک سرفهای کرد که به سمتش برگرده اما برنگشت و تنها به زدن لبخندی بسنده کرد.
با شیطنت نزدیکتر رفت و دستاش رو از پشت دور کمرش حلقه کرد.
دونسنگش بیشتر از هرموقع دیگه ای خواستنی شده بود و اون اهمیتی نمیداد که توی محل کار باشن یا جای دیگه!
با حس بغل کردنش لبخندش رو عمیقتر کرد و دستای لاک زدهاش رو گرفت
+دلت تنگ شده برام هیونگ؟!
_اوهوم، منتظر بودم زودتر کارمون تموم شه تنها شیم.
+پس هیونگ دلش تنهایی با دونسنگشو میخواد؟!
محکمتر بغلش کرد و عطر شیرین و لایتش رو وارد ریههاش کرد
_اومم
پسر کوچکتر نگاهی به روبروش که خالی از هرکسی بود انداخت و خندید
+میدونی که تو محل کاریم!؟
_اره مهم نیست
مکثی کرد و بعد با لحن خاص خودش که فقط برای پسر کوچکتر قابل لمس بود ادامه داد
_میکاپتو دوس دارم جیمین
اون پسر خوب بلد بود توجه دوست پسر کوچکترش رو جلب کنه.
کمی چرخید و به سمتش برگشت، دست چپش رو بالا برد و صورت پسر بزرگتر رو لمس کرد، به شیطنت داخل کشیدهی چشماش زیر چتری های مشکی رنگش خیره شد و با لحن محکمش گفت
+اگر اینجا نبودیم چی صدام میکردی یونگیهیونگ؟!
با لحن خواستنیای جوابش رو زیر گوشش زمزمه کرد
_دَدی!
با شنیدن جوابش پوزخندی روی لب های رژ زدهاش گذاشت، بوسهی سطحی گوشهی لب های باریک هیونگش نشوند و مهر مالکیتش رو به رخ کشید
+گودبوی
_ _ _
سو... لذت ببرین🐱