Daddy

Daddy


- دو دقیقه ولم کن ... راحتم بذار

جانگکوک فریاد زد و گوشی رو روی صندلی کمک راننده پرت کرد. کنار خیابون پارک کرد و شقیقه هاش رو مالید. برای بار هزارم داشت با نامزدش بحث می‌کرد. نمی‌دونست چه مرگشه که نمی‌تونه باهاش بخوابه.

چشمش به یه بار افتاد و از اون جایی که به سرنوشت اعتقاد داشت، پیاده شد تا وارد اون کلاب بار شه. به محض ورودش، از بوی الکلی که به مشامش خورد، چهره اش رو جمع کرد.

کمتر از نیم ساعت بعد، جانگکوک مست شده بود و با حواسمرتی محض، دختری که جلوش ایستاده بود رو می‌بوسید. دختر خواست روی پاهای جانگکوک بشینه اما جانگکوک بوسه رو شکست و مانعش شد.‌

- چیه؟

- حوصله ندارم ، برو

جانگکوک گفت و دختر رو دور کرد. پسر پشت پیشخوان، لیوان جانگکوک رو پر کرد و گفت:

- خوبی؟

- حوصله هیچکدوم از این هرزه ها رو ندارم

جانگکوک شل و ول گفت و با دستش به همه دخترها و رقاصه ها اشاره کرد.

- اگه هرزه ت پسر باشه چی؟

- ها؟

جانگکوک با چشم‌هایی خمار پرسید و پسر با صدای بلندتری حرفش رو تکرار کرد. جانگکوک پوزخندی زد و توی عالم مستی این به نظرش ایده بدی نمیومد. پسر اتاقی رو بهش نشون داد و جانگکوک پول اتاق رو داد و واردش شد.

ژاکتش رو در آورد و روی تخت نشست و منتظر موند. کمتر از پنج دقیقه بعد، پسری با اندامی ظریف و پوستی روشن وارد اتاق شد. چشم های سرد و نگاه تیزش، قلب جانگکوک رو به لرزه درآورد.

- س...سلام

جانگکوک که هول شده بود گفت و پسر رو به خنده انداخت.‌ پسر با قدم هایی آروم به جانگکوک نزدیک شد و روی لب هاش زمزمه کرد:

+ سلام!

روی پاهای جانگکوک نشست. جانگکوک نمی‌تونست چشم ازش برداره. همه چیز در مورد اون پسر فوق العاده به نظر می‌رسید. لب هایی که جانگکوک مطمئن بود طعم هلو میده و پوست رنگ پریده‌ش که جانگکوک دلش می‌خواست سانت به سانتش رو کبود کنه.

دستاش رو روی پهلوهای پسر گذاشت و گردنش رو بوسید.

- اسمت چیه؟

+ جیمین

جانگکوک هومی گفت و گردنش رو مکید. پوستش اونقدر نازک و حساس بود که با مکی ساده بسرعت کبود شد.

دستش رو روی پهلو و شکم جیمین کشید و عضوش رو از روی شلوار لمس کرد و همزمان گردنش رو گاز گرفت.

+ هوممم

جیمین خودش رو روی دست جانگکوک بالا و پایین برد و گردنش رو کج کرد تا نمای جذابی به جانگکوک بده. جانگکوک به عضو جیمین فشاری آورد و زبونش رو روی گوش پسرک کشید.

+ آههه ددی

برق از ستون فقرات جانگکوک عبور کرد. آب دهنش رو با هیجان قورت داد و حرکت دستش رو بیشتر کرد. جیمین پشت سرهم ناله می‌کرد و جانگکوک بشدت تحریک شده بود تا اون ناله هارو به گریه تبدیل کنه.

- فاک

باورکردنی نبود اما عضوش بزرگ شده بود. جیمین متوجهش شد و نیشخند پلیدی زد و خودش رو به عضو جانگکوک مالید.

جانگکوک دیگه طاقت نیاورد. پیرهن خودش و جیمین رو در آورد. جیمین از روی پاهاش بلند شد و شلوارش رو پایین کشید. رون های عضلانی و سفیدش هر مرد و زنی رو مسخ می‌کرد. جانگکوک لبش رو گاز گرفت اما اخم ریزی کرد و دست جیمین رو کشید و اون رو به شکم روی تخت انداخت.

- بهت اجازه دادم شلوارت رو در بیاری؟

اسپنک محکمی به باسن جیمین زد. جیمین آهی کشید و صورتش رو به تخت فشار داد. جانگکوک از این که پوست جیمین زیر دستش کبود بشه خوشش میومد، پس با لحنی جدی گفت:

- تا بیست میشماری بیبی. میدونی که اگه اشتباه کنی چی میشه؟

دو انگشتش رو همزمان وارد سوراخ جیمین کرد و با دست دیگه، به باسنش می‌کوبید. جیمین از درد ناله می‌کرد و به سختی عددهارو می‌گفت. به ۱۴ که رسید، جیمین طاقت نیاورد و با ناله گفت:

+ ددی ... آهه ... درد داره

جانگکوک بی توجه به جیمین اسپنک دیگه ای بهش زد و انگشت سومش رو هم وارد کرد. جیمین چنگی به ملحفه زد و جیغ خفه ای کشید.

+ پ...پونزده ... آیی

جانگکوک از تنبیه جیمین دست کشید، شلوار خودش رو پایین کشید و کاندوم گذاشت و روی جیمین خم شد. دستای جیمین رو بین دستاش گرفت و اون رو کاملا زیر خودش مطیع و زندانی کرد. جیمین باسنش رو بالا داد و اون رو به عضو جانگکوک مالید و هردو بخاطر شهوت بالاییی که داشتند، ناله کردند.

جانگکوک عضوش رو کامل وارد جیمین کرد. نفس جیمین برای لحظه ای بند اومد و وقتی جانگکوک از همون اول با سرعت و بی رحمانه شروع به کوبیدن کرد، به گریه افتاد.

- آه ... بیبی ... تو خیلی ... خوبی

جانگکوک گفت و با تمام انرژیش توی جیمین عقب و جلو می‌شد. ناله های جیمین توی اتاق می‌پیچید و جانگکوک رو هرلحظه بیشتر از قبل تحریک می‌کرد. انگار شهوت خوابیده وجودش بالاخره بیدار شده بود و قصد استراحت کردن نداشت.

اجازه نداد جیمین عضوش رو لمس کنه و فقط توی جیمین می‌کوبید. جیمین زیرش از درد و لذت گریه می‌کرد و شکمش با هر ضربه روی تخت کشیده می‌شد.

+ ددی ... آهه ... ددی بذار بیبی .. آخخخ ... بیبی نزدیکه

جانگکوک زبونش رو روی گوش و گردن جیمین کشید و کنار گوشش گفت:

- خیلی زوده ... ددی هنوز کلی باهات کار داره

و گاز محکمی از گردن جیمین گرفت.

+ آیییی ددی

کام جانگکوک خیلی زودتر از انتظارش خارج شد و جیمین با حس گرم شدن ورودیش، ناله لذت بخشی کرد. جانگکوک دست از حرکت برنداشت و ناله جیمین دوباره به گریه تبدیل شد.

- گفتم که ... کلی کار باهم داریم بیبی

جانگکوک اسپنکی به باسن کبود جیمین زد. دستاش رو روی کمر جیمین گذاشت و عمیق تر از قبل بهش ضربه زد. دستای جیمین رو پشت کمرش قفل کرد و با صدای دو رگه ای بین ضربه هاش گفت:

- ددی تازه پیدات کرده


Report Page