Daddy!
با صدای نوتیث گوشیش عین خرگوشا پرید و گوشیش رو برداشت و وارد صفحه چتش با تهیونگ هیونگش شد
=از ببر سیاه به خرگوش ناقلا،اوضاع چطوره؟تاحالا کردتت یا برنامه داره بکنتت یا داره میکنتت؟؟کدومش؟
داشت متن تهیونگ و میخوند که یهویی گوشی از دستش کشیده شد.
جیمین فوری زنگ زد به تهیونگ و دستش رو رو دکمه حالت تصویری زد.
_سلام.به احتمال زیاد میدونی کی هستم و جواب سوالت.نکردمش ولی قراره بکنمش.پس قطع کن،خداحافظ
و بعد گوشی رو تو بغل جونگ کوک پرت کرد.
.....................
تهیونگ بعد قطع شدن تماس عین جن زده ها به دیوار اتاقش خیره شده بود و جذابیت جیمین و تحسین میکرد.
=مردم چقدر خرشانسن،یه ددی گیرشون اومده،اونم از نوع شوگرش
.................
_توضیح میخوام.نه دوتا جمله که بگی دوستمه و فلان.توضیح کامل.تو گفتی رابطمونو به کسی نگیم بعد خودت زدی زیره حرفت.
جونگ کوک یکم مِن مِن کرد و با انگشتای کیوتش ور رفت.لبای صورتیشو که نقطه ضعف جیمین بود رو غنچه کرد.
+تهیونگ هیونگ دوستمه،از بچگی باهاش دوستم.هیچ رازی نیست که از من ندونه،در مورد خودشم همینطور.
جیمین اخم کرد و دست به کمر رو به روی خرگوشک ایستاد.
_پس هر وقت قهر کردی برم ازش بپرسم چجوری نازتو بکشم؟!
جونگ کوک با چشمای درشتش خیره به جیمینی که با جدیت داشت براش دلبری میکرد شد.
+د...ددی!
جیمین یه لبخند جذاب زد و گوشی جونگ کوک و برداشت.رفت توی مخاطبینش و روی مخاطب (رفیق خلم)زد.
+جیمین،اگه زنگ بزنی باهات قهر میکنمااااا!!!!!
بدون توجه به غر غر های جونگ کوک تماس رو وصل کرد و موبایلو رو حالت بلند گو گذاشت.
_الو؟
صدای خمیازه اومد.
=جونگ کوک خنگ...کی ساعت ۳ بعد از ظهر زنگ میزنه؟
_منم.جیمین!
همون لحظه بود که پشمای تهیونگ ریخت و روی تخت سیخ نشسته.
=سلام اعلاحضرت،چه کمکی از من برمیاد؟
جیمین خندش گرفته بود،ولی خودشو کنترل کرد.
_جونگ کوک باهام قهر کرده...چیکار کنم آشتی کنه؟
تهیونگ یکم فکر کرد. وقت هایی که جونگ کوک در مورد جیمین عر میزد و به یاد اورد.
=اون یه خرگوش منحرف و هورنیه! عاشق سیکس پکاته...دوست داره گردنشو گاز بگیری و بینی تو توی گردنش فرو کنی،اممم دیگه...اها،دوست داره جلوی اینه به فاکش بدی!
تمام مدت گوشی روی بلند گو بود و جونگ کوکی که همه رو شنیده بود مثل لبو قرمز شده بود،تهیونگ براش آبرو نذاشته بود ...
جیمین بعد از تشکر به خاطر ایده های ناب تهیونگ،خداحافظی کرد و موبایل و روی میز پرت کرد....
مثل یک ببر گرسنه روی جونگ کوکی که روی تخت عقب عقب میرفت خزید و زبونشو روی لبش کشید.
_فکر کنم فهمیدم چیکار کنم منو ببخشی بیبی!
بومممم
بلاخره پستش کردم🥲
کامنت بزارید😄🥰
Mj💜U