D-?

D-?

;Valery

سلام؟

چقدر دلم میخواست برات تلگراف بنویسم- بالاخره وقت گیر آوردم.

این هفته خیلی شلوغ بود. دلتنگت

اول اینکه باید ساب میزدم و خب یکم هم مشکل توی ریل پیش اومد- ولی الان عالیم.

کتاب اژدهای سرخ رو تموم کردم و خیلی قشنگ بود. جوری که آدم رو سوپرایز میکرد>>> (نمیدونم علائم توی تلگراف برعکس میشن یا نه)

امروز به طرز عجیبی لکنت داشتم و تا حدودی اعصابمو خراش میداد.

تو بگو حالت چطوره، از اون تغییرات بیرون اومدی؟

راستی، دو روزی هم وودی توی ذهنم بود. فکر کنم الان مترسک خوشحالی باشه

نظرت درباره ی پیرمرد بودنم جالب و جدید بود، ممنون که فکرای قشنگی درباره‌م میکنی. عالیجناب بومگیو خیلی باهوش و کیوته.

همه ممکنه اشتباه کنن، بهشون سخت نگیر و کاری که خودت فکر میکنی درسته انجام بده. اونا هم یه زمانی سنشون کم بوده

با سبک انتزاعی خیلی موافقم و با اینکه باید ناراحت بشم از نابود شدن نقاشیات- ولی خودمم همیشه همین کار رو میکنم.

توصیه‌م به عنوان کسی که به همین مرض مبتلاست اینه: گاهی اسون بگیر. اگه اینجوری ادامه بدی ازش خسته میشی.

دیگه چی برات بگم...

عا، جدیدا چند نفر از دوستام از دایره ی (دوستم بودن) کنار رفتن. نه اینکه مشکل از من یا اونا باشه- فقط دیگه مثل قبل دوست نبودیم. تازه به این درک رسیدم که ممکنه دو نفر هیچ مشکلی باهم نداشته باشن ولی دیگه باهم دوست نباشن.

خوشحالم که عالیجناب بومگیو جزو اونا نیست.

دلتنگت وقت گذروندن باهات.

راستی، منم چند تا تابلوی رنگ روغن از بچگیم دارم- اگه پیداشون کنم برات عکسشونو میفرستم.

اینم یه نقاشی از اژدهای سرخ و زن خورشید پوش اثر ویلیام بلیک بود که از توی کتاب دیدمش. میدونی درباره بلیک کنجکاو شدم، یه دیوانه ی هنرمنده.



سرت رو درد نمیارم. مراقب خودت باش کیوتی.

Report Page