Crush

Crush

Vento

لرزش دستهاش هیچ جوره متوقف نمیشد و تپش قلبش هرثانیه بیشتر از قبل میشد .

نمیتونست این رو هضم کنه که الان کراشش اونم توی انباری شرکت با فاصله‌ی فقط چندسانتیمتر ازش رو به روش ایستاده و چشمهاش رو به لبهای سرخش دوخته.

-آ...اقای لی...اتفاقی...اف..تاده؟!

متعجب چشمهاش رو به پسر بزرگتر دوخت و منتظر جوابی ازش موند اما اون دستش رو به پشت موهاش رسوند و اونهارو کشوند که باعث دراومدن ناله آرومی از بین لبهای جیسونگ شد.

+میدونی چیه؟ تو خیلی سعی میکنی حرفات رو توی دلت نگه داری و فکر میکنی هیچکس متوجهش نمیشه .... مثل اینکه قصد اعتراف هم نداشتی.

با حرف بعدی‌ِ مرد، جیسونگ بیشتر از قبل شکه شد و با تردید پرسید:

_من...منظورتون چیه آقای.. لی؟

مینهو فاصله‌ی بینشون رو به حداقل رسوند و بدن پسر رو، به روی میز کهنه و خاک خورده‌ی پشت‌سرشون، پهن کرد."

+ اما من مثل تو نیستم .... هرچیزی که بخوام رو بدون خجالت و دستپاچگی و حتی یکم مکث به دست میارم و اونو مال خودم میکنم . همونجوری که قراره تو رو امشب مال خودم کنم .

پوزخند بیصدایی زد و بدون توجه به چهره‌ی ترسیده و مظلوم کارآموزی که حالا بین دستاش روی میز گیر افتاده بود روی بدنش خم شد ، سرش رو توی گردنش برد و با قرار دادن لبهاش روی پوست سفید و حساس پسر کیسمارک های ریز و درشتی همونجا‌ به جا گذاشت

جیسونگی که نفسش رو از تعجب توی سینه حبس کرده بود با حس دندونهایی روی گردنش چشماش رو روی هم فشار داد و با قرار گرفتن لبهای مینهو روی سیب گلوش ناخواسته ناله ی آرومی از بین لبهاش فرار کرد

برای مقاومت تلاش کرد ولی به محض رسیدن دستش به شونه های پسر، اون از روش بلند شد و دکمه های پیرهن نازکش رو دونه دونه باز کرد

مینهو خودش هم میدونست که هرلحظه بیشتر از قبل باعث میشد پسری که جلوش با صورتِ سرخ شده افتاده بود خجالت بکشه

لباسهاشون رو از بدن خارج کرد و روی میزی گوشه ی اتاق پرتاب کرد

با چشمهایی تشنه به بدن لخت جیسونگ خیره شده بود و به هیچ وچه نمیتونست چشمهاش رو از رونِ تو پر و دستهای کوچیکی که با خجالت عضوش رو پوشونده بودن برداره

-مین...مینهو شی... اینجا مناسب اینکار ن....

جمله‌اش با قرار گرفتن یهویی و بدون خبر دو انگشت مینهو داخلش نصفه موند تنها چیزی که میدید نیشخند کمرنگش بود

سرش رو به آرومی به میز کوبید و به تقلا کردن برای تموم شدن این اتفاق پایان داد

به هرحال خودش هم همچین چیزی رومیخواست

اگه قرار بود مال همدیگه باشن ... پس اینکارها هم لازم بود.

سعی میکرد با این حرفا توی دلش خودش رو گول بزنه

البته که تنها صدایی که ازش شنیده میشد ناله های آرومش بود که از ترس بقیه ی افراد توی ساختمون حتی میترسید صداشونو بالا ببره

مینهو بعد از دیدن قطره اشکی که از چشم‌ جیسونگ به پایین پرتاب میشد، راضی شد که انگشت‌هاش رو از سوراخ‌ـش خارج کنه. با دست چپش صورت‌‌ـش رو بین انگشت شصت‌ و اشاره‌ـش گرفت و اشک‌هاش رو پاک کرد.

+هان جیسونگ... ممکنه فکر کنی کار من مثل تجاوز یا همچین چیزیه ‌‌‌‌... اما این تنها راهی بود که باهاش میتونستم بهت بفهمونم منم همونقدری که چشمات دنبال من بود ، همونقدری که دوستم داشتی میخواستمت... درواقع عاشقت بودم؛ و هستم.

اجازه ی جواب به پسر کوچیکتر نداد و همزمان با چسبوندن لبهاشون به هم عضوش رو وارد سوراخ نرم و صورتی بوتش کرد

با ضربه هایی که داخلش میزد بهش اجازه میداد ناله های درد و لذتش رو توی دهنش خفه کنه و با حس اینکه شاید دیگه عادت کرده باشه اروم لبهاشونو از هم جدا و سرعت ضربه هاش رو بیشتر کرد.

مچ هر دو دست جیسونگ رو بین دستاش گرفت و فشرد تا شاید یکم از تکون خوردن بدنش کم بشه

با حس پیچش زیر دلش و ضربه ی آخر به پروستات پسر کوچیکتر و با ناله ی بلندی داخلش خالی شد

اما باز ادامه داد

محکمتر از قبل ضربه زد و عضو جیسونگ رو توی دستش پمپ کرد به ارومی دست دیگش رو سمت لبهاش برد

رسیدن انگشت‌‌های مینهو برای ورود به دهان جیسونگ، برابر با لرزیدن پاهاش همراهِ منقبض شدن سوراخش اطراف دیک مینهو و کام شدن‌ـش بود.

بعد از تمیز شدن بدنش توسط مینهو درحال بلند شدن‌ از روی میز بود که دست‌های گرم مینهو روی صورت‌ـش، مانع پایین اومدن‌ـش شد.

+امیدوارم بفهمی که قلبت،بدنت،لبهات و حتی روحت متعلق به کیه هان جیسونگ.. هوم؟

جیسونگ فوری سرش رو به نشونه تایید تکون داد و اینبار خودش لبهاش رو به لب پسر جذاب رو با روش رسوند کوتاه بوسه ای بهش زد.

هیچکس از اینکه کراشش شخصا این حرف رو+ بهش بزنه بدش نمیاد آقای لی....نه ببخشید... مینهو!


#Imagine ࿐

 ◆━━━━━━◆❃◆━━━━━━◆

 ↬writer :vento🖋

 ↬couple :minsung⚣

 ➸T.me/StrayKidsBL

Report Page