Crazy

Crazy

Mahi

"هوانگ الان حالت خوبه؟ الان زندگی بهتری داری؟ بدون من.. گفتی دلت برام تنگ نمیشه، نمیدونستم انقدر جدی هستی. تو نباید منو ول میکردی. یعنی جای خالی منو پر کرده؟ از وقتی فهمیدم تو منو بخاطر اون پسر ول کردی هی از خودم میپرسم مگه من چی کم دارم از اون پسر؟ اصلا دوسم داشتی؟ پس چجوری یادگاریم رو گم کردی؟

فریاد زدی گفتی منو تو خاطراتت کشتی، منم با گریه گفتم ایندفعه رو بمون پیشم. ولی چجوری تونستی منو تو قلبت بُکشی؟

چرا من نمیتونم انجامش بدم؟ گوشه به گوشه اتاقم ترک برداشته، بخاطر مشتای من. چون همیشه حال خوبمو خراب میکردی.

فدای سرت اگه دستام زخم میشدن، تو ارزشش رو داری.

دلم میخواد دوباره سرم بخاطر دیر اومدن سر قرار غر بزنی. دلم میخواد بازم بخاطر اینکه به کس دیگه نگاه میکردم کلاه هودیمو جلو چشام بکشی. دلم میخواد بازم با عطر تنت به خواب طولانی برم و تا صبح سرم رو نوازش کنی.

چشمام به در خونه خشک شده تا بیای و بگی "هی همه اینا یه شوخی بود!" دیگه کم کم دارم از دوریت دیوونه میشم. ولی انگاری نمیخوای بیای.

غم که برای همیشه تو این اتاق نمیمونه مگه نه؟

منم تصمیم گرفتم خودمو با هر چیزی که ازت مونده بسوزونم.

چند شبی میشه که میام جلو خونت تا فقط ببینمت، ولی هیچوقت نشد بدون اون پسر ببینمت. راستی یه تفنگ پیدا کردم یا بهتره بگم دزدیدم.

میخوام انتقام قلبمو ازت بگیرم. هیچوقت اجازه نمیدم اون با تو بمونه. حداقل نه جلوی چشمای من.

حالا من دیوونم یا تو؟"

قطره اشکی روی نامه خودکشی جونگین افتاد.

"دیوونه" تنها کلمه ای که از دهن هیونجین دراومد.

هیونجین از اعماق وجود احساس گناه میکرد.

گاهی وقت ها خیلی زود دیر میشه.

دو شب بعد از شلیک جونگین به سر خودش. جلوی هیونجینی که برای اولین بار تنها به خونه اومده بود.



Report Page