Cousin

Cousin

BAHAR

داخل کلاس دنبال یونگی میدوید ، احساس شادی می کرد .

برای گرفتن پسر ،دستش رو بالا برد و به موهای مشکی رنگ یونگی چنگ زد و به طور غیر ارادی کشید.

پسر فریاد بلندی کشید و صداش توی کلاس اکو شد . جیمین ترسیده دستش رو عقب کشید و توی خودش جمع شد .

یونگی دستش رو بالا برد تا روی لپ های نرم و سرخ شده جیمین فرود بیاره اما صدای تهیونگ ، دوست جیمین مانع از ضربه به صورت ظریف و معصوم جیمین شد .

*هی!

تهیونگ روبه روی یونگی ایستاد.

یونگی چشم هاش هم فشرد و سعی کرد آروم باشه ، از کاری که می خواست انجام بده شرمنده بود و با هیچ چیز نمی تونست تو جیحش کنه . تهیونگ رو کنار زد تا از کلاس خارج شه ، نگاهش به چشم های نم دار جیمین افتاد ، انگار توی گلو خودش هم توده ای از بغض با همون نگاه کوتاه به وجود اومد .

از کلاس بیرون رفت و برای آروم شدن شروع کرد به متر کردن راهرو های خلوت مدرسه . با خوذش کلنجار میرفت ، اون یه آدم عصبی بود که با کوچیک ترین چیز عصبی میشدن و هیچ کنترلی روی حرف ها و کال هاشون ندارن.

دستی دور گردنش محکم حلقه شد . صورتش جمع شد و سعی کرد از دور گردنش باز کنه ، اما پسر دست هاش رو محکم تر به گردنش چنگ زد.

هوسوک با دیدن رفتار های کیوت یونگی که سعی میکرد خودش رو از اون دست ها که مثل طناب دار داشت باعث کبود نفسش میشد ، دست هاش رو شل کرد و عقب کشید . پسر بزرگتر کمی خم شد و نفسی تازه کرد .

-اینجا چه کار میکنی ؟

پسر مو قهوه ای کمی فکر کرد

*شنیدم یکی حالش بده اومدم که کنارش باشم

و بعد لبخند درخشانی زد .

با شنیده شدن صدای زنگ نیشخندی به پسر زد .

-مثله اینکه دیر اومدی .

یونگی کلاهش که برای عقب نگه داشتن موهاش، روی سرش گذاشته بود رو برداشت و همراه با هوسوک به سمت کلاسشون حرکت کرد.

نزدیک کلاسشون جیمین رو دید که تنها ایستاده و در حال خوندن کتابی بود.

پوزخندی زد و به جیمین نزدیک شد.

جیمین با افتادن سایه تیره ای روش دست از خوندن کتاب برداشت .

با دیدن یونگی لبخندی زد و دهنش رو برای عذر خواهی باز کرد

+یو.یون.گی .شی.ی مع.ذر.

-چیه ؟معذرت می خوای ؟

پسر خنده هیستریکی کرد و دستی به موهاش کشید

هوسوک با چشم های گرد شده به حرکات و رفتار دوستش نگاه می کرد ، چشم هاش با ضربه ای محکم که به مچ دست ضعیف جیمین برخورد کرد، درشت تر شد .

فقط چند ثانیه طول کشید تا درد شدیدی رو توی مچ دست ظریفش احساس کنه و آب شور و شفافی دوباره مهمون چشم هاش بشه .

یونگی دست مو قهوه ای رو گرفت، به داخل کلاس کشید و جیمین رو با درد شدیدی که در ناحیه مچ دست راستش داشت تنها گذاشت .

قطرات اشک با سرعت وصف نشدنی مسابقه گذاشته بودن صورتش رو براق میکردند .

حواسش به اطرافش نبود

*پارک جیمین ، چرا گریه میکنی!؟ خوبی؟!

آقای لی که مردی جوان و خوشچهره بود، گفت ونگاهش به دست سرخ شده جیمین افتاد .

پسر اشک هاش رو پاک کرد و سعی کرد لبخند بزنه اما ، درد دستش انقدر زیاد بود که زیاد دووم نیاورد و دوباره قطرات اشک صورتش رو خیس کرد .

لی دستش رو پشت کمر جیمین گذاشت و اون رو به سمت کلاس به حرکت در اورد

قبل از ورود به کلاس رو به جیمین کرد .

*کی اینکارو کرده

جیمین سرشو رو پایین انداخت و حرفی نزد

*کار مینِ

جیمین سرش رو به سرعت بالا اورد و به چپ و راست تکون داد . اصلا نمی خواست پسر خالش دوباره مجازات بشه و دوباره از هم به خاطر دهن لقیش برای مدت نامعلومی فاصله بگیرن، دیگه تاقت بی توجهی های یونگی نسبت به خودش رو نداشت .

لی از واکنش تند و سریع پسر متوجه مقصر بودن مو مشکی شد ، اما چیزی نگفت ، در کلاس رو باز کرد و منتظر موند جیمین اول وارد شه .

داخل شد و چشمش به اکیپ چهار نفره یونگی خورد .

متوجه نگاه خیره یونگی روی دستش شد ، کمی ازش دلخور بود ، پس اخم محوی روی صورتش نشوند و به سمت میزش حرکت کرد .

یونگی با دیدن سرجی چشم های جیمیت و اون سرخی که روبه کبودی ، قلبش فشرده شد ، خودش رو لعنت کرد ، اینبار به لی که در عرض پنج دقیقه تخته رو از فرمول های شیمی سیاه کرده بود نگاه کرد و شروع به یادداشت برخی از فرمول ها و نکات شد .

احساس می کرد شونه های جیمین خیلی آروم میلرزند ، سعی کرد بی توجه باشه و به کارش ادامه بده ، اما از گوشه چشم باز هم حواسش بهش بود

*جیمین !

پسر با صدا زده شدنش انگار که منتظر یک توجه و اشاره نسبت به خودش بود ، هقی زد ووبعد از آزاد شدن اولین عق هق، هق هق های دردناکش رو رها کرد . لی پسر رو بغل کرد کمرش رو نوازش میکرد . یونگی با نگاهی عصبی به حرکت دستش نگاه میکرد ، بچه های کلاس شروع پچ پچ کردن و هر کدوم با حرف های مثل :«اونا تو رابطه ان ، لی خیلی بهش توجه میکنه ، اونا عاشق همن و....»

آتیش درون یونگی رو شعله ور می کردن .

وقتی جیمین کمی آروم شد لی رو به یونگی کرد .

*دقیقا چه کار کردی مین یونگی؟!دست ایت بچه چرا کبوده !!!

کلاس ساکت شد ، یونگی سعی کرد با زدن حرفی از خودش دفاع کنه

.

-من کاری نکردم ، اون مو هام رو کشید و من با کلاه به دستش ضربه آرومی زدم ، اون خیلی نازک نارنجیه و داره شلوغش می کنه .

چشم های جیمین یک باره دیگه از اشک براق زد و روی گونه های نرمش سر خورد، اشک های جیمین براش مثل فرو کردن سورن تو قلبش بود اما باز هم اون رو تحقیر می کرد تا خودش رو بالا نگه داره .

لی کمی شقیقه هاش رو ماساژ داد و گفت :

*ببرش پیش دکتر کیم .

-اما...

*لطفا وقت کلاس رو نگیرید و برید پیش دکتر کیم .

در ظاهر به ناچار بازوی جیمین رو کشید و از کلاس خارج کرد .


ضربه ای به در زد و وارد شد .

-جین هیونگ

با دیدن وضعیت دستش رو جلو چشم ها جیمین گذاشت تا اون صحنه رو نبینه .

نامجون از جین فاصله گرفت و صداش رو صاف کرد ، جین هم حاله ای از خجالت و شرم گونه هاش رو رنگی کرد.

-اخه مدرسه جای این کاراست .

با صدای آرومی گفت و سری تکون داد .

*آه چی میخوای یونگ

جیمین رو از پشت سرش بیرون کشید و اون ها تازه متوجهش شدن .

جین با دیدن کبودی هینی کشید و دستش رو گرفت و آروم فشرد که باعث درهم شدن چهره جیمین شد .

جین به کمک نامجون اون رو روی تخت نشوند و جین کمی دستش رو برسی کرد .

*فقط ضربه دیده ، نشکسته !

با لبخند مو های جیمین رو بهم ریخت که باعث حرص خوردن بیشتر مو مشکی شد .

کمی پماد رو کبودی مچش زد و اون رو باند پیچی کرد .

*نامجون به یکم گاز استریل نیاز داریم بیا بریم بیاریم

:اما—

با چشم غره جین متوجه شد که باید اونهارو تنها بزارن و خودش به بهونه ایی تز اتاق خارج شوند و شاید یکی به کاری که قبل از اومدن اون دو بچه در حال انجامش بودن هم فکر میکردند.

*شما هم اینجا بمونید تا ما برگردیم .

و دور از چشم جیمین چشمکی به پسر مو مشکی زد .

بعد از بسته شدن در چند قدم به مو فندقی نزدیک شد و با پشیمونی به دست کبود شده جیمین نگاه کرد . دستش رو به سمت مو های نرم پسر برد و نوازش کرد

-متاسفم ، چه طور برات جبرانش کنم ؟!

با لحن که با دنیایی از پشیمونی پر شده بود از جیمین پرسید . پسر کوچکتر انتظار این رفتار رو نداشت و فمر می کرد با تنها شدنشون قراره پسر سرش داد بزنه اما لحن یونگی کاملا آروم بود .

+ب.بوس.م

در خواست پسر باعث گرد شدن چشم های گربه ایش شد و تنها کلمه ای که از دهنش خارج شد "اوه"بود

با کشیده شدن لباسش بین دست های تپل جیمین به هم نزدیک تر شدن . پسر کوچیک تر کمی شجاعت بیشتری به خرج داد و دستش رو به پشت گردن یونگی رسوند و بوسه ای رو شروع کرد.

برای مو فندقی مهم نبون که این بوسه فقط برای جبرانه اون فقط میخواست طمع اون لب ها رو بعد دوسال فاصله دوباره حس کنه.

دوسال دوری، مدت کمی نیست .

با حس مکیده شدن لب زیرینش از بین چشم های بستش قطره ای اشک به پایین سر خورد .

به مو های پسر چنگ زد و بیشتر به سمت خودش کشید .

یونگی وسط رون های پر پسر ایستاده بود و برای چنگ زدن به اون تیکه گوشت دلتنگ بود . پس جلوی خودش رو نگرفت و به رون هایی که با شلوار مشکی رنگ فرم مدرسه پنهان شده بود ، چنگ زد.

اون ها خیلی هم رو میدین در واقع پیش هم زندگی می کردن ، اون تو همخونه بودند ، دو تا پسر خاله که با دیدن بدن هم متوجه گی بودنشون شد ، هر دو قبول کردند پارتینر هم باشن اما این رابطه با به وجود اومدن علاقه از بین رفت اما هیچ رابطه عاشقانه ای اتفاق نیوفتاد.

دوسال دوری با وجود نزدیکی چیز عجیبیه .

با کشیده شدن لب زیرینش بین دندون های یونگی هیسی کشید و سر هاشون از هم فاصله گرفت.

-بهتره بریم تا صورتت رو بشوری تا برگردیم

یونگی با صاف کردن صداش و با لحنی سرد گفت .

جیمین سری تکون داد و به کمک یونگی از روی تخت بلند شد . از لحن سرد پسر دلخور شد اما چیزی نگفت و همراهش به سمت سرویس بهداشتی حرکت کرد .

شیر آب رو باز کرد و جیمین با کمک گرفتن از دست چپش به صورتش آب زد .

یونگی ذهنش درگیر بیان احساساتش شده بود و برای گفتن حرف دلش مردد بود

روبه روی جیمین که در حتل خشک کردندصورتش بود ایستاد و تصمینش رو گرفت و بعد اون جمله عاشقا.

-من کاری نکردم ، اون مو هام رو کشید و من با کلاه به دستش ضربه آرومی زدم ، اون خیلی نازک نارنجیه و داره شلوغش می کنه . 

چشم های جیمین یک باره دیگه از اشک براق زد و روی گونه های نرمش سر خورد، اشک های جیمین براش مثل فرو کردن سورن تو قلبش بود اما باز هم اون رو تحقیر می کرد تا خودش رو بالا نگه داره .

لی کمی شقیقه هاش رو ماساژ داد و گفت :

*ببرش پیش دکتر کیم .

-اما...

*لطفا وقت کلاس رو نگیرید و برید پیش دکتر کیم . 

 در ظاهر به ناچار بازوی جیمین رو کشید و از کلاس خارج کرد . 


ضربه ای به در زد و وارد شد .

-جین هیونگ 

با دیدن وضعیت دستش رو جلو چشم ها جیمین گذاشت تا اون صحنه رو نبینه . 

نامجون از جین فاصله گرفت و صداش رو صاف کرد ، جین هم حاله ای از خجالت و شرم گونه هاش رو رنگی کرد.

-اخه مدرسه جای این کاراست . 

با صدای آرومی گفت و سری تکون داد .

*آه چی میخوای یونگ 

جیمین رو از پشت سرش بیرون کشید و اون ها تازه متوجهش شدن .

جین با دیدن کبودی هینی کشید و دستش رو گرفت و آروم فشرد که باعث درهم شدن چهره جیمین شد .

جین به کمک نامجون اون رو روی تخت نشوند و جین کمی دستش رو برسی کرد .

*فقط ضربه دیده ، نشکسته !

با لبخند مو های جیمین رو بهم ریخت که باعث حرص خوردن بیشتر مو مشکی شد . 

کمی پماد رو کبودی مچش زد و اون رو باند پیچی کرد . 

*نامجون به یکم گاز استریل نیاز داریم بیا بریم بیاریم 

:اما— 

با چشم غره جین متوجه شد که باید اونهارو تنها بزارن و خودش به بهونه ایی تز اتاق خارج شوند و شاید یکی به کاری که قبل از اومدن اون دو بچه در حال انجامش بودن هم فکر میکردند. 

*شما هم اینجا بمونید تا ما برگردیم .

و دور از چشم جیمین چشمکی به پسر مو مشکی زد . 

بعد از بسته شدن در چند قدم به مو فندقی نزدیک شد و با پشیمونی به دست کبود شده جیمین نگاه کرد . دستش رو به سمت مو های نرم پسر برد و نوازش کرد 

-متاسفم ، چه طور برات جبرانش کنم ؟!

با لحن که با دنیایی از پشیمونی پر شده بود از جیمین پرسید . پسر کوچکتر انتظار این رفتار رو نداشت و فمر می کرد با تنها شدنشون قراره پسر سرش داد بزنه اما لحن یونگی کاملا آروم بود .

+ب.بوس.م 

در خواست پسر باعث گرد شدن چشم های گربه ایش شد و تنها کلمه ای که از دهنش خارج شد "اوه"بود 

با کشیده شدن لباسش بین دست های تپل جیمین به هم نزدیک تر شدن . پسر کوچیک تر کمی شجاعت بیشتری به خرج داد و دستش رو به پشت گردن یونگی رسوند و بوسه ای رو شروع کرد.

برای مو فندقی مهم نبون که این بوسه فقط برای جبرانه اون فقط میخواست طمع اون لب ها رو بعد دوسال فاصله دوباره حس کنه.

 دوسال دوری، مدت کمی نیست .

با حس مکیده شدن لب زیرینش از بین چشم های بستش قطره ای اشک به پایین سر خورد . 

به مو های پسر چنگ زد و بیشتر به سمت خودش کشید . 

یونگی وسط رون های پر پسر ایستاده بود و برای چنگ زدن به اون تیکه گوشت دلتنگ بود . پس جلوی خودش رو نگرفت و به رون هایی که با شلوار مشکی رنگ فرم مدرسه پنهان شده بود ، چنگ زد. 

اون ها خیلی هم رو میدین در واقع پیش هم زندگی می کردن ، اون تو همخونه بودند ، دو تا پسر خاله که با دیدن بدن هم متوجه گی بودنشون شد ، هر دو قبول کردند پارتینر هم باشن اما این رابطه با به وجود اومدن علاقه از بین رفت اما هیچ رابطه عاشقانه ای اتفاق نیوفتاد.

دوسال دوری با وجود نزدیکی چیز عجیبیه .

با کشیده شدن لب زیرینش بین دندون های یونگی هیسی کشید و سر هاشون از هم فاصله گرفت.

-بهتره بریم تا صورتت رو بشوری تا برگردیم

یونگی با صاف کردن صداش و با لحنی سرد گفت .

جیمین سری تکون داد و به کمک یونگی از روی تخت بلند شد . از لحن سرد پسر دلخور شد اما چیزی نگفت و همراهش به سمت سرویس بهداشتی حرکت کرد .

شیر آب رو باز کرد و جیمین با کمک گرفتن از دست چپش به صورتش آب زد .

یونگی ذهنش درگیر بیان احساساتش شده بود و برای گفتن حرف دلش مردد بود 

روبه روی جیمین که در حتل خشک کردندصورتش بود ایستاد و تصمینش رو گرفت و بعد اون جمله کوتاه رو برای اولین بار به پسر هدیه کرد 

-دوست دارم پارک جیمین!

چشم های مو فندقی گرد شد ، زود از شک خارجرشد و منتظر شروع یک بوسه عاشقانه بود تا سکوت سرویس بهداشتی رو از بین ببره اما به جاش صدای که از اتاقک ها خارج شد سکوت بینشون رو شکست . 

+جای خوبی رو برای اولین اعترافت انتخاب نکردی مین ، من باید فکر کنم، چطور یه مدت تو دنبال من باشی .

گفت و چشمکی زد ، از درون به خاطره اینکه بعد از دوسال تونسته بود ، بدون لکنت در برابرش حرف بزنه خوشحال بود .نه رو برای اولین بار به پسر هدیه کرد

-دوست دارم پارک جیمین!چشم های مو فندقی گرد شد ، زود از شک خارج قبل از خارج شدن یجسمش رو داشت تصمیم بگیره و چه تصمیمی بهتر از کنار مین یونگی بودنرشد و منتظر شروع یک بوسه عاشقانه بود تا سکوت سرویس بهداشتی رو از بین ببره اما به جاش صدای که از اتاقک ها خارج شد سکوت بینشون رو شکست .

+جای خوبی رو برای اولین اعترافت انتخاب نکردی مین ، من باید فکر کنم، چطور یه مدت تو دنبال من باشی .

گفت و چشمکی زد ، از درون به خاطره اینکه بعد از دوسال تونسته بود ، بدون لکنت در برابرش حرف بزنه خوشحال بود .

قبل از خارج شدن یونگی به کتفش چنگ زد و بوسه ای برای اولین بار پر از احساس رو شروع کرد . جیمین دوباره شک شد ، سعی کرد اون بوسه یک طرفه رو بشکنه اما بوسه های نرم و عمیمقی که یونگه به لب هاش میزد مانع از فرارش شد و بی حرکت ایستاد و دست هاش رو دور گردن یونگی حلقه و در بوسه همراهی کرد

Report Page