CONTRACT📑
ARTEMIS-@MRJEONHUBبندهای قرارداد رو بهترتیب میخوند و با رسیدن به آخرین خط، با سستی تمام خودکار رو در دستش برای امضازدن، گرفت. تردید داشت برای اینکه آیا میتونست کامل این رابطهی در ظاهر عاشقانه رو قبول کنه یا نه.
بالاخره، بعد از کلنجاررفتنهای پیدرپی با خودش، امضایی که میخواست رو در آخرین قسمت کاغذ زد و نفس حبسشدهاش رو بیرون فرستاد.
- از کی قراره شروع کنیم؟
جونگکوک با نوشیدن جرعهای از قهوهاش، از پشت میز چوب گردوییش بیرون اومد و همزمان با امضازدن متقابل قرارداد، به جای اولش برگشت.
- از همین الان. طوری رفتار میکنیم که انگار واقعاً با همیم؛ ولی فقط خودم و خودت میدونیم که این کار برای بسته نگهداشتن دهن آدمهای دور و اطرافمونه.
- پس الان که رفتیم بیرون، میشیم مثل یه زوج کامل. درسته؟
- درسته، بریم.
دست تهیونگ رو گرفت و با دادن ماسک طوسیرنگی که جزو واجبات بود، از اتاق بیرون رفت. پروازش بهسمت یکی از کشورهایی که بهتازگی قرارداد جدیدش باید در اونجا امضا میشد، تا یک ساعت دیگه صورت میگرفت و جونگکوک باید خودش و پسر رو به فرودگاه میرسوند و از بین جمعیت زیادی طرفدار، عبور میکرد.
تهیونگ اما، هدفون مشکیرنگش رو روی گوشهاش گذاشت تا در برابر زمزمههای مردی که حدوداً سه سال با سنش تفاوت داشت، در امان بمونه.
میدونست که اون مرد فقط برای به دروغ رفتارکردن اون قرداد رو امضا نزده و از قصد واضحی که داشت، کاملاً باخبر بود.
- نمیخوای صدام رو بشنوی؟ هدفونت رو دربیار تهیونگ.
- توی بندهای قراردادت هیچ بندی مبنیبر این نبود که نمیتونم به موسیقی گوش بدم و از صدات فرار کنم. فقط دستهات رو بنداز دور کمرم تا همه باور کنن که ما با هم رابطه داریم.
با حرص گفت و با اینکه میدونست لبخند مصنوعیش از پشت ماسک مشخص نمیشه، اما باز هم روی لبهاش آورد تا هیچ خبرنگاری بهش شک نکنه. قدمهاش رو همگام با مرد برمیداشت و طبق گفتههاش، جونگکوک هم کمکاری نکرده و دستهاش رو دور کمر پسر گذاشته بود؛ مردک سوءاستفادهگر!
- انگار فقط به منه که داره بد میگذره، نه تو، جناب جئون.
- توی بند هشتم قرارداد نوشته بودم هرکی که بخواد میتونه از این رابطه لذت ببره، من هم دارم ازش استفاده میکنم.
با لجبازی گفت و دستهاش رو محکمتر از قبل به تن پسر چسبوند؛ عجیب از آزاردادن تهیونگ توسط قرارداد لذت میبرد.
یک ماه پیش، اصرارهای خانوادهاش طبق تمامی داستانهای کلیشهای برای ازدواج کردنش شروع شده و جونگکوک بیزار بود از اینکه بخواد تمام زندگیش رو به شخص خاصی متعهد باشه و یکی از شبهایی که وضعیت حالش چندان تعریفی نداشت، باز هم مثل کلیشههای تکراری داخل کلاب با پسر ی که تهیونگ نام داشت آشنا شد و تصمیم گرفت که با نوشتن یک قرارداد قانونی، تا زمانی که خانوادهاش دست از حرفهای ازدواج و اصرارشون برای بچهدارشدن رو نادیده بگیرن، با تهیونگ وارد رابطهای قراردادی بشه؛ هرچند که این برای خودش صدق نمیکرد.
از بین خبرنگارها عبور میکردن و با ظاهر و نزدیکی بدنهاشون، داشت به همه ثابت میشد که جئون جونگکوک، با یک پسر در ارتباطه و وهمی از قایم کردنش، نداره.
- کی از این خرابشده میریم بیرون؟
- یه راهروی کوتاه مونده، طاقت بیار پسر. اسیرت که نکردم.
- یعنی من با میل و علاقهی خودم کنارتم و اصلاً هم با قراردادی که امضاش زدم و خودم رو بدبخت کردم، اینجا نیستم؟!
- دقیقاً همین، عزیزم.
با آرنجش طعنهای به مرد زد و بعد از ردشدن از بین جمعیت زیادی از طرفدارهایی که صرفاً بهخاطر مدلبودن تهیونگ در اونجا قرار داشتن، سمت مقصدی که جونگکوک در نظر داشت، به راه افتادن.
- بند پنجم قرار داد چی بود؟
- اینکه هروقت هرکسی نیاز جنسی پیدا کرد میتونه از اونیکی کمک بگیره.
- بوسیدن هم جزو نیازهای جنسی میشه، تهیونگ؟
با اخم شدیدی سرش رو سمت جونگکوک برگردوند و با دیدن نگاه ریزشده و فهمیدن افکاری که در ذهنش داشت، اخمهاش رو در هم کشید و صورتش رو جلو برد.
- رابطهی ما فقط روی کاغذه. اصلاً هم برو خودت رو ببوس، نه من!
خوشحال بود از اینکه با تهیونگ در صندلی پشت ماشین نشسته و راننده، حواسش کاملاً از اون دو مرد، پرت بود.
- هروقت که اون قرارداد رو نقض کردی، من هستم تا ببوسیم.
- هیچوقت نقض نمیکنمش، من به قوانین پایبندم.
- پایبندی، حتی اگه بند آخرش، بند مربوط به ازدواج سوریمون بوده باشه؟