Connected

Connected

@SKZSEXY
Couple : ChanHo

پرونده‌ی آبی رنگ رو روی میزش پرتاب کرد. با پرتابِ ناقصش نیمی از میزِ چان بهم ریخت.

دست راستش رو توی جیبش فرو برد و فریاد زد:" هر برنامه‌ی مسخره‌ای که با این عوضی داریم کنسل کن، من باهاش کنار نمیام!"

عادت داشت. به کج خلقی‌های پسر کوچیکتری که رئیسش محسوب میشد.

اون هیچ‌وقت نمیتونست آدم‌های چرب‌زبون رو تحمل کنه و همین باعث میشد از نصف قراردادهای کاری‌ای که حتی موقعیت‌های خوبی هم داشت ناکام بمونه.

پرونده‌ی آبی رنگی رو که حالا بخشی از قهوه‌ی روی میز رنگ‌آمیزیش کرده بود برداشت و گفت:" توی این هفته سه تا قرارداد کنسل کردم."

" تو حقوق میگیری که هرکاری میگم بکنی کریستوفر بنگ چان!"

مینهو با صوتی عصبی مابین اتاقِ بزرگ شرکتش فریاد زد و کرواتش رو شل‌تر کرد.

احساس میکرد حرف‌های اون پسر هرزه روی ذهنش تاثیر گذاشته بود.

این احمقانه بود اگه پسری به قصد بستن قرارداد برای نزدیک شدن به سمتش بیاد.

"کثافت."

زیر لب زمزمه کرد و به یاد مشتی که توی دهنِ اون زد افتاد. این بهترین خاطره‌ی امروزش بود.

"یه‌ گربه‌ی وحشی که از قضا رئیس یه شرکتِ بین‌المللِ."

صدای بم چان سکوتِ مزخرف اتاق رو شکست. چشم های درشتش رو روی هم فشرد. از اینکه چان اون رو گربه‌ی وحشی صدا میکرد لذت میبرد اما الان واقعا عصبی بود.

از پنجره‌ی بزرگِ اتاق فاصله گرفت و سمتِ میز بزرگ چان برگشت و گفت:" الان وقت شوخی نیست. من کاملاً جدی‌ام و تو باید اون قرارداد لعنتی رو کنسل کنی."

چان با خونسردی کامل به صندلی چرم و چرخ‌دارش تکیه زد و گفت:" اینکارو نمیکنم."

مینهو سمتِ میز گرد خم شد و کف دست‌هاش رو روش فشرد:" من به عنوان رئیسِ تو دارم این دستور رو میدم چان.!"

پسر بزرگتر یقه‌اش رو بادی انداخت:" کارمند‌هات میدونن رئیس خشن و بداخلاقشون زیر من میخوابه؟"

مینهو کلافه "آه" بلندی شد و سمت دیگه‌ای از سالن برگشت.

مینهو- اون فقط یه بازیِ مزخرف بود که من باختم و باید مجازاتش رو قبول میکردم.

چان- مجازات؟ تو برای یه مجازات بهم التماس میکنی؟

مینهو چشم‌های درشتش رو بست. حق با اون بود.

بعد از اون شرط‌بندی مابین مجازاتی که به عنوان خوابیدن شرط شده بود، مینهو برای داشتنِ بدن چان بهش التماس میکرد.

اون واقعا همون رئیسِ جدی و خشن بود؟

صندلی چرخ‌دارش رو سمتِ تلفن بزرگی که روی میزقرارداشت حرکت داد و با گرفتنِ شماره‌ای کوتاه جدی و مصمم‌تر از همیشه به مخاطبِ پشت تلفن گفت:" به اون مرد جوانی که چندساعت پیش با رئیس لی جلسه داشت بگید ما توی اتاق منتظرشیم. هرچی سریع‌تر‌."

با شنیدن صدای نازک دخترکِ منشی که "بله حتما." رو لب زد تلفن رو گذاشت.

"منظورت از این‌کار چیه؟ اون عوضی چرا باید به اتاق من بیاد؟"

مینهو با چهره‌ای کبود شده گفت. چان میز رو دور زد، انگشت اشاره‌اش رو سمتِ مینهو بالا آورد:" فقط اون دکمه‌ی لعنتیت رو ببند!"

رئیس سرد و جدی‌ایش حرف‌هاش رو جدی میگرفت. دکمه‌ی پیرهنش رو بست و کرواتش رو به حالت اولیه برگردوند.

"حتی نمیدونست بنگ‌چان قراره چه‌کار کنه اما بوی‌های خوبی استشمام نمیکرد. به نظرمیومد قرار بود توی دردسر بیوفته."

طولی نکشید تا پسرکِ جوانِ هوس‌بازی که چندساعت پیش با مینهو جلسه‌ای کوتاه داشت وارد اتاق بشه‌.

کت و شلوارِ نوک‌مدادی رنگی به تن داشت، گردنبندِ طلایی رنگی رو به گردن داشت و درست شبیه یه عوضی به نظر میرسید.

چان نیم‌نگاهی به گوشه‌ی پاره‌ی شده‌ی لبِ اون کرد:" اتفاقی برای صورتت افتاده؟"

پسر پوزخندی زد و با لمس کوتاه زخم لبش گفت:" مهم نیست، پیشنهادم برای رئیس لی‌ قابل هضم نبود و بهم یه مشت هدیه داد. میتونم‌فراموشش کنم."

چان خنده‌ای کوتاه کرد و همون‌طور که سمت پسرک که سانتی با در فاصله داشت قدم برمیداشت لب زد:" البته که باید اون مشت رو فراموش کنی. ولی اینو فراموش نکن."

قبل از اینکه پسرکِ جوان از حرف‌های چان چیزی بفهمه مشتی محکم‌تر از دفعه‌ی قبل توی صورتِ صافش فرود اومد.

پسرک روی زمین افتاد و گوشه‌ای از کتِ نوک مدادی رنگش پاره شد.

چان خم شد و با گرفتنِ یقه‌ی سفیدرنگِ پسرک گفت:" این برای پیشنهاد مزخرفت به دوست پسرم بود."

پسرک واژه به واژه حرف‌های چان رو باز توی ذهتش تکرار میکرد.

"دوست..پسر...؟"

با صورتی جمع شده از درد زیرلب گفت و سعی کرد بفهمه اطرافش چه‌خبره. ناخوادگاه به مینهو که با فاصله‌ی کمی از چان انتهای سالن کنار پنجره ایستاده بود نگاهی کرد اما طولی نکشید تا مشت دومی نثار صورتِ بی‌نقص شد.

" اینم برای اینکه به دوست پسرم نگاه کردی. از اینجا برو."

با صوتی جدی گفت! پسرک بدون کوچیک‌تری مکثی سعی کرد راه خروج رو پیدا کنه و درحالی که صورتش رو مابین دست‌هاش میفشرد و جلوی خون‌ِ بینی‌اش رو میگرفت از اتاق خارج شد.

چان با چهره‌ای کبود سمتِ مینهو برگشت. پسر کوچیکتر دستش‌ رو از جیبش بیرون کشید و گفت:" بهم نزدیک نشو بنگ چان!"

چان بی‌توجه به حرف‌هاش با کفش‌های مارک‌دارش به سمتش حرکت میکرد.

حتی نمیدید پسرکوچیکتر چطور ترسیده بود.

"گوش کن چان.."

حالا این لی‌مینهو بود که به پنجره‌ی اتاقِ بزرگش توسط جسمِ هیکلی چان فشرده میشد و حرفش ناتمام باقی مونده بود.

دست‌های بزرگش روی کمرِ پسرکوچیکتر جا خوش و فشاری بهش وارد کرد.

مینهو سرش رو سمت دیگه‌ای برگردونده بود و تلاش میکرد با چشم‌های کبود چان رو در رو نشه.

اما نگاهِ چان، استخونِ گردن و ترقوه‌های رئیسِ جدی‌اش رو میدید.

نفس‌های گرمش رو پخشِ گردن عضله‌ای و سفید رنگش کرد و با زدن بوسه‌ای کوتاه اما لذت‌بخش گفت:" الان گوش میکنم."

نفس‌های مینهو به شمارش افتاده بود و عرق سردی از گوشه‌ی پیشونیِ براقش به پایین سرازیر شد.

دست‌های چان بدنش رو نوازش میکرد و مابین لرزشی که پنهان میکرد چشم‌هاش رو بست.

بوسه‌ی گرمِ چان روی گردنش طولانی مدت شده بود و چیزی نگذشت تا جای لب، این بار زبونِ پرحرارتش روی ترقوه‌هاش قرار گرفت.

مینهو بازوی چان رو فشرد و با لکنت زبان گفت:" من رئیس این..شرکتم..میفهمی یعنی‌‌‌ چی؟یعنی من.."

سَگَگِ کمربندش توسط دست‌های چان باز شد.

"خب؟"

چان با وقاحت تمام توی چشم‌های سرخی که حالا با شهوت بهش سپرده شده بود نگاهی کرد و گفت.

صدای کمربندی که روی سرامیکِ کف اتاق فرود اومد باعث شد بدنش رو شل‌تر کنه، کلافه از شدت حرکات و لمس‌های پی‌در‌پیِ چان بازوهای درشتش رو فشرد.

"یعنی لعنت بهت چان."

زهرخنده‌ی پسربزرگتر اون رو عصبی‌تر میکرد. کف دست پسر کوچیکتر رو روی مردونگیش فشرد:" پس اون زبون درازت کجاست؟ کجاست تا داد بزنی حق ندارم بهت دست بزنم؟ عصبیم کن."

ابهتِ چان شوخی نبود. مینهو نمیتونست حتی توی چشم‌های کبودش نگاهی بندازه.

دستِ پسر بزرگتر رو کشید و با فشردنش روی میز گردی که با صندلیِ بزرگش فاصله‌ای نداشت بی‌خیالِ تموم لوازم روی میز شد و اون‌ها رو با کف دست به پایین جا به جا کرد.

مردونه جسم رنگ پریده‌ی مینهو رو روی میز احاطه کرد:

"به‌نظرت این میز توانایی هندل کردن من و حرکاتمو داخلت داره؟"

چان گفت و لب‌هاش رو کنار گوش مینهو سپرد و گازِ ریزی به لاله‌ی گوشش هدیه کرد.

"میخوای چه‌کار کنی؟"

دست‌های چان زیر شلوارش رو باز کرده بود و حالا میتونست به پایین‌تر دسترسی داشته باشه.

انگشت‌هاش رو از لباس زیر مارک دارش حرکت داد و باعث شد لرزی به تن پسر کوچیکتر بندازه.

مینهو گردنش رو کشی داد و به عقب برد. حالا سیب گلوش هم لب‌های چان رو صدا میزد.

" ‏فقط ميخوام كه رو قفسه سينه‌ات دراز بكشم و به ضربان قلبت گوش بدم شایدم یه کار ریزی کردم."

مخالفت نمیکرد اما حرفی هم نمیزد‌. هنوز نمیتونست باور کنه روی میزِ کارش درحال خوابیدن با چانِ.

دکمه‌های پیرهنش باز شده بود و دست های گرمی سینه‌هاش رو کاور کرده بود.

چیزی طول نکشید تا هردو برهنه روی میز درحال آماده شدن باشن.

چان روی زانو‌هاش اندام پسرک رو احاطه کرده بود و پاهاش رو روی شونه‌هاش جا داد بود.

چه منظره‌ای بود پسر. توی ذهنش به زیبایی مینهو اعتراف کرد.

اون مرد، زیبایی جذاب بود. چشم‌های درشتش هر کوری رو مبینا میکرد.

"‏جوری چشم‌هات تخس نباشه که میل به اسپنک کردنت هم توی وجودم به اوج برسه."

مینهو دیگه نمیتونست. باز قرار بود به چان التماس کنه و بگه میخوادش؟

چان مردونگیِ درشتش رو مقابل ورودیِ خیس و آماده شده‌ی مینهو گذاشت و باهاش بازی کرد.

سلول‌های تنِ مینهو درحال منفجر شده‌ان بود و چیزی که میخواست قرار نبود راحت به دست بیاره.

چان مردِ سختی بود.

"میخوای آزارم بدی، نه؟"

چان بوسه‌ای کوتاه به پاهای مینهو که روی شونه‌اش میدرخشید زد و گفت:"فقط میخوام یه چیزهایی بشنوم. اون‌وقت جوری باهات سکس میکنم که فیلمای پورن رو مسخره کنی."

پایین تنه‌اش رو به ورودیِ نبض دارِ مینهو میفشرد، کمرش رو خم‌ کرد و با خیمه زدن روی بدنِ پسرکِ زیرش با صدای خش‌داری گفت:"یادته شرط بستیم هرکی باخت جریمش ناله کردن با صدای بلند باشه؟"

بازی با پایین تنه‌ی مینهو رو شروع کرده بود، با انگشت‌های بزرگش لمسش میکرد و با حرکت دادنش باعث میشه پسر کوچیکتر بیشتر بی‌قرار‌تر بشه.

"بگو لطفا، رئیس بزرگ."

طاقتش تموم شده بود و دیگه نمیتونست مقاومت کنه. بازوهای چان رو مثل همون گربه‌ی وحشی‌ای که چان همیشه خطاب قرارش میداد چنگی زد و جوری که فقط خودشون اون صدا رو بشنون زمزمه کرد:"لطفا.."

این صدایی نبود که چان میخواست بشنوه، التماس کردن رئیس بزرگ‌ش بهش قدرت میداد.

انگشتش رو روی ورودیِ نبض دار رئیسِ تخسش گذاشت:"دوباره بگو مینهو، لطفا چی.؟"

با حرکت ناگهانی صورتِ چان رو بین‌ انگشت‌هاش فشرد و همونطور که گونه‌های نرمش رو فشار میداد با چهره‌ای عرق کرده به چشم‌های مردِ تشنه‌ای که روش خیمه زده بود نگاه کرد:" چان لطفا. انجامش بده."

"تشویقم کن. اونوقت انجامش میدم."

نیش‌خندی زد. فقط میخواست اون دیوونه‌ی زیرش غرورش رو کنار بذاره و باهاش راه بیاد.

لب‌های درشت چان رو بین لب‌هاش حرکت داد. میبوسید و تشویق میکرد برای یکی شدن.

"رئیس مغرور، بالاخره با روش‌های چان کنار اومده بود."

توی دهنِ مینهو، مابین نفس‌های تندش آه‌های تحریک آمیزی میکشید و ورودی دوست پسرش رو پرحرارت تر میکرد.

به یکی شدن رضایت داده بود و حالا مابین کوبیدن درونِ مینهو، به چهره‌ی بی‌نقص و عرق‌کرده‌اش نگاه میکرد.

این برای صدمین بار، اون خیلی زیبا بود. به اندازه‌ی یه الهه جذاب و زیبا به‌نظرمیرسید و پسرِ کیوتی بود که زیرِ سردی و بی‌احساسی قایم شده بود.

"به اوج رسیدن با چان، برای دومین بار بهترین سکانس زندگیِ سخت و خسته‌کننده‌اش بود."

نفس‌های تندش رو مابین گردنِ چان پنهان کرد و موهای پسر بزرگتر رو به انگشت‌هاش هدیه داد.

"تو همیشه موقع خوابیدن با من، انگار میجنگی‌."

چان کمرِ لاغرش رو لمس کرد و بدنِ خسته‌اش رو بالاتر آورد. پیشونیِ صافش رو به پیشونیِ خوش‌فرم‌ مینهو فشرد:

"یادته؟‌بهت گفتم وقتی بهم وصل بشیم دیگه جدا شدنمون راحت نیست. گفتی جنگ؟ آره‌ جنگ نرم فقط بوسیدنِ لب‌هات."

رئیس تخسش لبخند زد. اون به این جنگ نرم علاقه مند شده بود.


- End.

Report Page