Click

Click

@Fictionland

از زیر چونم گرفت و درحالیکه لاله گوشم رو به دندون گرفته بود و ناحیه حساس زیر گوشم رو با زبون لیس میزد صورتم رو سمت اینه چرخوند.


-خوب نگاه کن کوک!! خوب این صحنه رو به خاطر بسپار!! این لحظه رو...


کمی از بدنم فاصله گرفت و دیکش رو روی خط باسنم کشید. لرزی به بدنم افتاد. از توی آینه به تهیونگ خیره شدم.

جوری که دیک بزرگش رو روی باسنم می‌کشید. موهای پریشون مشکی اش روی صورتش ریخته بود و با چشمای رنگی که آتیش مالکیت از توش بیرون میزد به من خیره شده بود.

لباشو به دندون کشید و سرش رو روی شونم قرار داد.محکمتر چونم رو گرفت و بعد جوری که بدنم تماما تسلیمش بده دم گوشم لب زد :


-پاهاتو از هم فاصله بده و بذار حفرتو ببینم بانی !!


وقتی بانی گقت برقی از تمام سیستم عصبیم رد شد. مطیعانه پاهام رو باز کردم و سر دیکش روی حفره ام که از همین الان بخاطر خالی بودن ناله میکرد، کشیده شد.


+اههه!! ته! لطفا...

نیشخندش رو دیدم.

-یکم صبر کن!! باید لحظه به لحظه الان رو ثبت و به خاطره بسپاری بانی!! خوب به خودت نگاه کن وقتی به فاکت میدم چطوری ناله میکنی... خوب نگاه کن...


دوربین عکاسی رو توی دستش گرفت و هردو به آینه زل زدیم. کمی کمرش رو روی باسنم تکون داد و یهو...

چلیک *


+فااااکککک... ته!!! اهههه... چرا از لوب استفاده نکردی درد داره بکش بیرون.


میخواستم بچرخم که با اسیر کردن دستام با اون یکی دستش مانعم شد.


-برای اینکه پسر بدی بودی و باید تنها بشی پس امشب برات آسون نمیگیرم بانی!!


شروع کرد به تکون دادن کمرش. اون واقعا بزرگ بود و من حس میکردم پایین تنم به دو نصفه میشه. با سرعت توی حفره ام می‌کوبید و من درد می‌کشیدم قطره اشکی از گوشه چشمم اومد...


+ته!!لطفا... درد داره!

-مطمینی؟

چلیک*

میخواستم لب باز کنم که بیروت کشید و یهو توی حفرم کوبید جوری که لذت کل بدنم رو پر کرد

چلیک*

+اههه...ممم...یسسسسس... همونجا

نیشخندی زد

-تو که میگفتی درد داره...

+اهههه.... مممم

بدون اینکه بتونم جواب بدم دوباره همونجا کوبید.


-خوب بخودت نگاه کن که چطوری برام عرق میکنی... ناله میکنی... چطوری بدنت برام واکنش نشون میده. همه این لحظات توی ذهنت نگه دار که دیگه جرعت نکنی دوروبر کس دیگه ای باشی!


+اهههه... ته!!اون فقط یه جرعت حقیقت بود.بین من و یونگی واقعا چیزی نیست


-چیزی باشه یا نباشه جتی اگه شرط باشه نه تو حق داری کسی رو ببوسی ! نه حق داری دستش رو بگیری و نه کسی حق نداره تورو لمس کنه چون تو مال منی فهمیدی؟


مالکلیتش ضربانم رو می‌برد بالا تر


متوقف شد

-فهمیدی یا نه؟

+آره فهمیدم... اههه... وانستا من نزدیکم...

-بانی خوب


بعد دوباره چند بار محکم توی حفرم کوبید تا اینکه ارضا شدم

+فاااک تههه!!!

شونه ام رو مکید و با ضربه آخرش گازی از گردنم گرفت و خودشم کام شد.


-عاشقتم بانی !

+منم عاشقتم

صورتمو چرخوندم و لبامو روی لباش گذاشتم


Report Page