citi

citi

🍁کـــــℳσŋムـــوردم 🍁

🦋پرستار من🦋

#۱۷۳

جیغی کشیدمو گفتم :
_سنگینو چاق دوس دخترته من مانکنم.

دستش رو ،رو کونم سر داد و فشاری بهش آورد و گفت :
_دوس دخترم تویی.
ولی اینو خودم صندوق دار می کنم.
دوس دارم

پشت چشمی براش نازک کردمو و گفتم :
_بلندم کن ببرم اتاقت وگرنه از دادن شب خبری نیس ها.

سپهر ابروهاش بالا پرید.
_می دی خوبشم می دی عشق من

از لفظ عشق من لذتی بردم و هقهقه ای زدم.
خودمو بهش فشردمو گفتم :
_بلندم کن دیگه

با یه حرکت رو‌کولش منو سوار کرد.
جیغی زدمو گفتم :
_وای ندازیم دیوونه

مشتی رو باسنم زد و گفت :
_حرف اضاف نباشه وقتی خودت خواستی کولت کنم

بعد شروع کرد به راه رفت
جای دستش رو کونم داشت گزگز می کرد
ولی برام مهم نبود.
فقط خواستنش برام مهم بود


🦋رمان هات پرستار من🦋

🦋پرستار من🦋

#۱۷۴

رو تخت پرتم کرد.
جیغی کشیدمو گفتم :
_وحشی

خنده ای سر داد.
چرا امروز حس می کردم می خنده خوشگل تر میشه
_حیف خیلی خسته ام وگرنه وحشی نشونت می دادم

پشت چشمی براش نازک کردم و هیچی نگفتم.
انگار نه انگار مثل خرس الان خوابیده بود

اومد رو تخت کنارم خوابید.
منو کشید تو بغلش و محکم نگهم داشت

تقلایی کردمو گفتم :
_وای سپهر من خوابم نمیاد
ولم کن خفه می شم
_هیس ساکت بذار کپه مرگمو الان بذارم

با جیغ جیغ گفتم :
_خو انتر تو که الان از خواب بیدار شدی می تونی بخوابی
_اره لامصب کمر نذاشتی امروز برام
سه بار کردمتا‌
خوابیدن برام عادیه

با حرص چشم هامو گذاشتم رو هم.
اقا هم با خیال راحت چشم هاش بست و خیلی زود نفس هاش منظمو آروم شد

خیره شدم بهش.
چقدر تو خواب مظلوم می شد.
انگار نه انگار همون سپهر مغرور باشه که فقط عاشق سکسه

اورم بوسه ای رو لباش کاشتمو سرمو عقب کشیدم.

دروغ چرا من وابستگی شدیدی به این مرد داشتم و از این وابستگی می ترسیدم.

چشم هامو رو هم فشار دادم.
سعی کردم دیگه حرفی نزنم.

کم کم خواب مهمون چشم هام شد و نفهمیدم کی به خواب رفتم.

****

با حس مکیدن سینم پلکم پرید.
بکی خودشو بهم فشار داد می داد و خیلی عمیق مک می زد

چشم هامو باز کردم با دیدن سپهر که مثل بچه کوچولوها سینمو کرده دهنش و داره مک می زنه آهی از دهنم خارج شد.


🦋رمان هات پرستار من🦋

Report Page