citi

citi

🍁کـــــℳσŋムـــوردم 🍁

🦋پرستار من🦋


#پارت۱۵۹

سپهر خنده ای کرد.
بدون توجه به حرفم اروم اروم وارد کثم کرد.

جیغی کشیدمو بلند گفتم :
_ای تورو خدا سپهر جر خوردم لعنتی.
بکش بیرون.

خواستم جیغ دیگه ای بزنم که سپهر روم خم شد و لبامو به دندون گرفت.

شروع کرد خودش رو بهم کوبید.
این دفعه هیچ لذتی نداشت فقط درد داشتم.

داشت اشکم در می اومد.
با گازی از لبام که گرفت به خودم اومدم و دستامو تو موهاش فرو کردم و شروع کردم به همراهی.

اما درد زیر دلم فجیع بود.
صدای بدنامون کل فضای ماشینو پر کرده بود.

دستمو دور کمرش پیچیدم و خودم بهش فشار دادم.
کیرش تا ته رحمم رفت.

سپهر دوباره مشغول خوردن سینه هام شد.
برای اینکه به سپهر نزدیک بشم و نقشه هام عملی بشه باید ازش حامله می شدم.

خودمو بهش فشردمو گفتم :
_آبتو توم خالی کن.

سپهر لیسی از نوک سینم زد و سرش رو بالا اورد گفت :
_نه می ببینم خیلی بد نمی یاد که اینا شیر کنن.

از حرفش لرزی بهم وارد شد.
لبی ازش گرفتمو گفتم :
_اره دوست دارم تو شیرامو بخوری.
من فقط برا توام.

خنده ای کرد و گرمی آبشو بین پام حس کردم.

گونمو بوسید و گفت :
_حتما قرص بخوری.

خنده ای کردمو گفتم :
_باشه جناب پدر


🦋رمان هات پرستار من🦋

🦋پرستار من 🦋


#پارت۱۶۰


از روم بلند شد.
نای اینکه بلند بشم و لباسامو بپوشم نداشتم.

تقریبا کل انرژیم بااین سه بار ارضا شدن رفته بود.

سپهر مانتو شلوار رو سمتم پرت کرد و گفت :
_بپوش بریم ‌.
امروز یه نهار خوشمزه بپز به من بده.

نگاه بی حالی بهش انداختمو گفتم :
_وای سپهر اصلا نا ندارم.
خیلی گشنمه.
لعنتی کل انرژیمو گرفتی.

سپهر خنده ای کرد.
درحالی که کمربند شلوارش رو می بست گفت :
_جووون مقصر خودتی اول صبحی دلت جر دادن می خواست.
تازه امروز کونتو جر ندادم.
شب باید جبران داریم.

مشتی به بازوش زدمو گفتم :
_رودل نکنی یبار هااا.
نکنه واقعا دلت می خواد حامله بشم.

سپهر شونه ای با خونسردی بالا انداختو گفت :
_کاری نداره الان می رم برات قرص می گیرم.
هم الان بخور هم شب.
منم کاندوم گیرم.

چشمکی زد ادامه داد :
_شب تا صبح باهات کار دارم خوشگله.

لبمو گاز گرفتم.
من کم کم داشتم نسبت به این پسر مغرور حسی پیدا می کردم.
نمی دونم چی بود.

می ترسیدم نرسیده به چندماه خودم عاشقش بشم.


🦋رمان هات پرستار من🦋

Report Page