citi

citi

🍁کـــــℳσŋムـــوردم 🍁

🦋پرستار من🦋

#پارت۱۲۸

سپهر خنده ای با شهوت کرد و شروع کرد محکم تلمبه زدن.

صدای بدنامون کل فضا رو پر کرده بود.

کم کم لذت وجودمو گرفت و‌آه و ناله ام بلند شد.

سپهر مشت محکمی رو لپ کونم زد و گفت :
_جوووون ناله هاتو دوس دارم ‌.
فقط باید زیر من ناله کنی

تا ته سوراخ کونم ،کیرش رو فشار داد.
جیغی کشیدمو گفتم :
_اخخ سپهر جر خوردم.
کلفتی لعنتی کلفت..
دوس دارم کلفتیو.

خم شد و گازی از رونم گرفت.
اخی گفتم.

سرعت تلمبه هاش زیاد شده بود.
نمی دونم چرا نه من ارضا می شدم نه اون.

همین طور که تلمبه می زد گفت :
_ماهک بگو کی داره جرت می ده!!؟
_توو اخخ
_بگو همش زیر کی هستی ج*نده!!؟
_تو سپهر...

همینطور که حرفم زد با شدت آبم بیرون پاشید و بی حال شدم ‌.
سپهر هم بعد چند تا تلمبه ارضا شد و آبش رو ،رو شکمم خالی کرد.


🦋رمان هات پرستار من🦋

🦋پرستار من🦋

#پارت۱۲۹


از پشت بغلم کرد.
درد زیر شکمم شدت گرفته بود.

سپهر پشت گردنمو بوسید و گفت :
_چشم هاتو ببند بخواب.

چشم هامو گذاشتم رو هم.
برعکس دردی که داشتم چشم هام کم کم گرم شد و نفهمیدم کی خوابم برد.

با صدای زنگ گوشیم تکونی خوردم.
چشم هامو باز کردم.

نگاهی به کیفم که روی میز بود افتاد.
نگاه زاری بهش انداختم.

تکونی به خودم دادم خواستم بلند شم که نتونستم.

نگاهم قفل دست های سپهر که دورم پیچده بود شد.

تکون دیگه ای به خودم دادم که حلقه ی دست هاش رو تنگ تر کرد.

سرمو برگردوندمو گفتم :
_سپهر گوشیم داره زنگ می خوره ولم کن جواب بدم.

خودش رو بهم فشرد و‌گفت :
_ولش کن یا باباته یا اون میرزایی احمق.

با فکر به اینکه که ممکنه پدربزرگ باشه چشم هام با حرص روی هم اومد.
می دونستم زیر نظرم.

بیشتر اصرار نکردم چون باعث می شد سپهر شک کنه.
خیلی تیز بود.

صدای زنگ گوشی قطع شد.
حدود رب مین همینطوری تو بغل سپهر بودم که حوصلم سر رفت.

سپهر پرو پرو چشم هاش رو گذاشته بود رو هم و خوابیده بود.

نگاهم به لباش افتاد.
باز شهوت اومد سراغم.

سرمو بردم جلو و لبای خشکشو با لبام خیس کردم.

بوسه ی خیلی کوتاه و اما عمیقی بود.
سرمو که عقب بردم با چشم های باز سپهر روبه رو شدم.


🦋رمان_هات_پرستار_من🦋

Report Page