citi

citi

🍁کـــــℳσŋムـــوردم 🍁

#پارت123
#پرستارمن

سپهر اومده بود ایران منتظر زنگش بودم که بگه قرار بذاریم یه جورایی استرس داشتم
از رو به رو شدن باهاش میترسیدم

بالاخره بعد از چندساعت زنگ زد و قرار بر این شد همو تو اپارتمانش بیینیم
ست قرمز رنگمو پوشیدم
یه تاب که حسابی روش کار شده بود تنم کردم

و نسبت به قبل یکم ارایشمو غلیظ تر کردم میخواستم جلوی چشمش خوشگل بیام

درسته باید مظلوم نمایی میکردم اما دلم میخواست به خودم برسم

یه اژانس گرفتم و ادرسی رو که بهم داده بود رو گفتم
حدود ۴۵مین بعد من به مقصد رسیدم

در ماشینو وا کردم و با پاهای لزرون به طرف خونه راه افتادم
زنگ در رو فشردم و در باز شد
وارد خونه شدم

باید میرفتم طبقه ی ۱۳
تا به یه چشم برهم زدن جلوی در قهوه ایی رنگ خونه ش بودم زنگ رو فشردم و در باز شد
با دیدنش دلم ضعف رفت براش
لبخندی زدم
اونم لبخند زد
به طرفش رفتم و خودمو انداختم تو بغلش حالا که فکر میکنم مببینم چقدر دلتنگش بودم

دستمو دور گردنش حلقه کردم سفت خودمو بهش چسبوندم اونم دستاشو دور کمرم حلقه کرد

_کوچولو
_جانم

_نمیخوای ولم کنی دارم خفه میشم!

با خنده دستامو از دور گردنش باز کردم و رو به روش ایستادم در رو بست و با پشت دست مشغول نوازش گونه م شد

_چقدر ناز شدی
_توام خوشتیب تر شدی
خم شد تو صورتم در حالی که نگاهش تو نگاهم بود

بوسه ایی رو لبام زد
و دستشو دور کمرم حلقه کرد کم کم دستشو برد گذاشت روی باسنم

‌لبمو گاز گرفتم که بیشتر منو به خودش فشار داد
پارت بعدی هاته 😍

Report Page