citi

citi

🍁کـــــℳσŋムـــوردم 🍁

#پارت119
#پرستارمن

_با توام دختر جون
سرمو بلند کردم : نمیدونم در مورد حسش به من چیزی نگفته تا حالا...

_هوووف کار داره سخت تر میشه!
من نمیفهمم اینا چرا دارند همه چی رو جنایی میکنند چرا انقدر اذیت میکنند

چرا انقدر سخت میگیرن! راست میگفتن سپهر تیزه من برم جلوش نقش بازی کنم همون اول کل نقشه رو میفهمه

داستان کل زندگیمو یه جوری فهمیدم که اصلا برام قابل قبول نبود با این گیج بازیم به سپهر زنگ بزنم که دیگه هیچ....

چند روز دیگه گذشت کامل نقشه رو به من گفتند و من برگشتم پیش بابا خونه ی خودمون
به بابا و مرجان هیجی نگفتم هر چی گفتن اونجا چی بهت گذشته جواب ندادم فقط یکم از اقا و سارا براش گفتم.

بالاخره امروز وقتش بود
بالاخره امروز بعد از چندین ماه با سپهر باید حرف میزدم

شمارشو با دستای لرزون گرفتم دعا میکردم که خراب نکنم.

بعد از چندتا بوق صدای بم مردونه ش که انگار خواب بود شنیده شد

_هوم
_سلام
جوابی نداد و بعد ازچندثانیه مکث جواب داد
_ماهک تویی؟!

الکی دماغمو بالا کشیدم یعنی دارم گریه میکنم
_ اره
_خوبی؟!
_نه

_چرا چی شده؟!

با حالت گریه اسمشو صدا زدم : سپهر

_جانم، چی شده؟!
_اینا اذیتم میکنند ... اینا منو خیلی اذیت میکنن
_گوه خوردن تو الان کجایی؟!
_خونه ی بابام

انگار متعجب شد : اونجا چیکار؟!

_ قضیه ش طولانیه الان نمیتونم حرف بزنم فقط خواستم باهات حرف بزنم، چون تو...
به اینجا که رسیدم حرفمو قطع کردم
_چون من چی؟!

اب دهنمو پرصدا قورت دادم : چون تو ارومم میکنی!

از شنبه تا سه شنبه کلی پارت جبرانی داریمااا😘😘

Report Page