citi

citi

🍁کـــــℳσŋムـــوردم 🍁

دوپارت جدید 👇

هر کی بره پی وی ادمین و بلاک کنه از چنل ریمو میشه 😒😒
واقعا فازتون چیه یه سلام میدید و بلاک میکنید؟؟
مشکلی دارید؟
مریضید یا چی؟؟؟

جمعه ها پارت نداریم ❤️
#پارت109
#پرستارمن

_ چــ...را خب؟!
نفسشو با اه بیرون داد : نمیدونم چی شد باور کن فقط یادمه بحثمون شد تو دانشگاه بودی و مرجانم خونه ی خودش

منم عصبی بودم به عقب هولش دادم نمیدونم چی شد پاش لیزخورد و افتاب زمین

رفتم رو سرش دیدم سرش خورده به سنگ و خون میاد... خیلی ترسیده بودم
خیلی خیلی زیاد

از طرفیم احساس پیشمونی داشتم. از طرفی قلبم به درد اومده بود و نمیدونستم چیکار کنم

فقط به خودم اومدم دیدم زنگ زدم به امبولانس اونا هم دارند میبرنش بیمارستان. خودتم که بقیه شو میدونی

تا یک سال اوضاع خونه داغون بود مــ...
پریدم میون حرف بابام در حالی که یه قطره اشک سر میخورد رو گونه م گفتم

_ چرا بابا؟؟؟ چرا چیزی به مانگفتی؟؟؟ چرا از منو مرجان پنهون کردی همه چی رو بابا؟؟

سرشو پایین انداخت : چی میگفتم؟؟ میگفتم قاتلم؟؟ میگفتم زنی که در حقتون مادری کرده رو کشتم؟؟ چی میگفتم هان؟؟؟؟

باورم نمیشد بابا قاتل باشه! باورم نمیشد تنها قهرمان زندگیم قاتل باشه

حس میکردم نمیتونم نفس بکشم. حس میکردم راه تنفسم بسته شده

چشمامو رو هم گذاشتم و اسم بابا رو صدا زدم

_بابا

_جانم؟؟؟
_چرا میرزایی تهدیدت میکرد؟؟

_چون فرشته سرتاسر وجودش شده بود پر از نفرت میخواست انتقام بگیره. مخصوصا ازتو که هم ناخواسته بودی هم فکر میکرد

تو اون بلا رو سر علی اوردی! برای همین منو تهدید میکرد که تورو به پسرش بدم و اونم در عوض

به پلیس نگه من قاتلم!

هینی کشیدم : از کجا میدونه شما قاتلید؟؟

#پارت110
#پرستارمن

_نمیدونم از کجا ولی گزارش پزشک قانونی رو داره
سرمو میون دستام گرفتم
مخم داشت سوت میکشید

نمیدونستم هضم کنم اتفاقاتو
قتل پدرم
بلایی که سر علی اومد

برادری که مرده بود
ثریا زنی که بزرگم کرد

فریبا زنی که منو به دنیا اورد اونم ناخواسته

و فرشته خاله ایی که ازخواهرزادش متنفره
بلند شدم و فقط به اتاقم پناه بردم. نمیدونم یه روز
دو روز گذشته بود که به جز دو لقمه غدا خوردن

دیگه پامو ازاتاق نمیذاشتم بیرون
خداروشکر میرزایی هم سراغی ازم نگرفت
نمیدونستم چیکار کنم

از اینده میترسیدم. دروغ نگم از بابا هم میترسیدم
ساعتا به عکسای ثریا زل میزدم

باورم نمیشد این زن مادرم نبوده!! باورش سخت بود برام
از بابا خواستم عکس فریبا هم واسم بیاره
که بالاخره بعد از پنج روز اورد

بگم شبیه مامانم نیستم دروغ گفتم

اونم چشم و ابروش مشکی بود و لب و دهن معلومی داشت، خوشگل بود
به نظر مهربون هم میومد

ولی منو نخواست. شاید اگه من وارد زندگیشون نمیشدم این اتفاثات هم نیوفتاد

راستی من جز فرشته خاله و دایی هم دارم؟؟؟ کلی سوال بی جواب تو ذهنم بود
زانوهامو بغل کردم

اگه داداشم زنده بود چه اتفاقی میوفتاد؟؟ اگه داداشم کنارم بود چی میشد؟؟

همیشه دوست داشتم یه داداش داشته باشم. یه داداش خوب و مهربون که حامیم باشه

افسوس که نیست.

Report Page