citi

citi

🍁کـــــℳσŋムـــوردم 🍁

#پارت39
#پرستارمن

لباسامو از تنم در اورد و بادیدن بدنم کبودم سرشو به نشونه ی تاسف تکون داد ، اروم دستشو رو کبودیای بدنم کشید

و من بی هیچ حرفی فقط نگاهش میکردم. اروم دستشو از رو کبودیای سوق داد به طرف نوک سینه هام

و با انگشتش نوک سینه مو کشید
_یه چند روزی هست باهم رابطه نداشتیم!
_حالم خوب نیست.
خم شد تو صورتم

_حالتو خوب میکنم!
_چطوری؟؟
دستمو گرفت و کشید و خوابوندم رو تخت
_به پشت بخواب
بی هیچ حرفی به پشت خوابیدم ، صدای باز و بسته شدن در کشوها اومد

دنبال چی میگشت؟؟ اندکی بعد به طرفم اومد و رو تخت نشست. دست سردشو رو کمرم گذاشت

و بعد گرمی مایع سردی رو پشتم حس کردم و تکونی خوردم
_هیس میخوام ماساژت بدم!

با این حرفش اروم گرفتم و اونم بی هیچ حرفی شروع کرد به ماساژ دادن پشتم! کم کم دستشو از پشتم به طرف باسنم برد

و شروع کرد به مالیدن ، چاک باسنمو باز میکرد و از اون مایع سرد که اسمشو نمیدونم به چاک باسنم میزد و سواراخمو ماساژ میداد

تحریک شده بود و بهشتم نبض میزد ! اب دهنمو پرصدا قورت دادم
_سپهر

_حشری شدی؟؟
چیزی نگفتم و فقط یه اه کشیدم یه جوون گفت و دستشو به طرف بهشتم برد و شروع کرد به ماساژ دادن

دیگ کامل خیص شده بودم و دوست داشتم بهش بدم!! خودمم از سر شهوت به تخت فشارمیدادم

اما اون ریلکس فقط منو میمالید گاهی اوقاتم انگشتم میکرد...

_بکنتم؟؟
با صدایی که از ته چاه میومد یه اره گفتم، خندید وچرخوندم به طرف خودش

و چشمکی زد : فعلا صبر کن!
_تحمل ندارم!
_باید داشته باشی!!

Report Page