citi

citi

🍁کـــــℳσŋムـــوردم 🍁

#پارت36
#پرستارمن

_حرفی ندارم دختر قشنگم
پوزخندی زدم: ههه بایدم نداشته باشی من نمیخوام ازدواج کنم . نمیخوام ایندم خراب شه!

میرزایی داد زد :خفه شووو دختره ی خیره سر وقتی دو نفر بزرگتر در موردت تصمیم میگیرن بی جا میکنی مخالفت کنی!!!

پر ازبغض خنده ی عصبی سر دادم و با انگشت اشاره به میرزایی اشاره کردم : بییین بابا هنوز هیچی نشده داره باهام اینجوری صحبت میکنه اون وقت تـــ....

با فشاری که میرزایی به انگشتم داد حرفم نصفه موند و یه جیغ بلند کشیدم

زیر لب غرید : انگشتشتو میشکنم تا یه بار دیگه اینجوری واسه من بلبل زبونی نکنی!!

بابا خواست مخالفت کنه که نوچه هاش جلوی بابا رو گرفتن! دردم طاقت فرسا بود چشمامو هم گذاشتم

و زبونمو گاز گرفتم ، حتم داشتم که انگشتم خورد شده ... از درد قرمز شده بودم اونم هر لحظه فشار دستشو بیشتر میکرد

‌‌_بگو گوه خوردم

جوابی بهش ندادم صدای داد بابا بلند شد

_میرزایی بخاطر خدا ولش کن! انگشتش شکست یه نفهمی کرد تو ببخشش!

با اینکه درد داشتم اما از رو نرفتم و با پوزخند گفتم : نه بابا از حرفام پیشمون نیستم!

انگار همین حرفم کافی بود که اتیش بگیره ،دستمو ول کرد و سیلی محکمی به صورتم زد
انقدر محکم که نتونستم تعادلمو حفظ کنم و به زمین افتادم!

بابا: وللش کن کشتیش

حس میکردم خونه دور سرم میچرخه همه رو دو سه تا چهارتا میدیدممم ... کم کم نفهمیدم چی شد که بی هوش رو زمین افتادم.
دوستان گلم از شنبه دوتا پارت داریم روزانه طبق روال قبلا ❤️ ولی ساعتش مشخص نیست شما چنلو چک کنید همیشه

پارتای ابدار در راهه😍😍 اوووف

Report Page