citi

citi

🍁کـــــℳσŋムـــوردم 🍁

#پارت20
#پرستارمن

چیزی نگفت و فقط با چشمای پر از نفرت نگاهم کرد ، پوزخندی بهش زدم و از اون خراب شده خارج شدم.

( ماهک )

( چند روز بعد )
نگاهی به سپهر انداختم تو تراس نشسته بود راستش میترسیدم بهش نزدیک شم. تو این دو روز هم بهش نزدیک نشده بودم

اما خب اینبار واقعا یه جوری بودم خودمم تحریک شده بودم و دلم میخواست بهش بدم. یقه مو باز کردم که خط سینه م معلوم شه

کمی هم دامن مو دادم بالا و باسنمم به عقب فرستادم تا سکـ،سی شم

با ناز و عشوه قدم برداشتم سمت تراس
سرش تو گوشیش بود و پشتش به من بود.

اروم خم شدم و دستمو رو شونه ش گذاشتم و اول کمی سینه های لختشو ماساژ دادم و بعد اروم اروم دستمو سر دادم سمت کـ،،یرش و از رو

شلوارش گرفتمش! مالیدم....

_خیص کردی؟؟؟

با نازخندیدم : نمیدونم که خودت باید بییینی!

_ای دیوث

_بلههههه

دستمو گرفت ، صندلی رو دور زدم و رو پاش نشستم نگاهی به سینه هام انداخت و اروم انگشت فاکشو کشید بیینشون.

_ اممم سینه هات خوردن داره!!

و بعد خم شد و بوسه ایی رو سینه هام زد

_دوست داری؟؟؟
_چیووو؟؟؟
_سینه هامو

_اررره اما ...
و بعد دستشو کشید بین پام :اینو بیشتر دوست دارم.

Report Page