citi

citi

M°o°N°a

#پارت10
#پرستارمن

_یعنی چی بابا؟؟
_ میتونی جواب رد بدی!!
بلند شدم و عصبی گفتم: معلومه که میدم.
و بعد راهرافتادم به طرف اتاقم

مرتیکه ی اشغال فکر کرده چون پولداره هر غلطی که دلش بخواد میتونه انجام بده کور خونده من عروس اون خانواده ی نحس نمیشم.

دیگه سعی کردم بهش فکر نکنم و سعی کردم بخوابم.
***
مشغول دستمال کشیدن رو کمدش بودم ، فکر کنم رفته بود تو شرکت
دلم میخواست یکم تو اتاقش فضولی کنم اما خب میترسیدم یهو سر برسه!

نگاهی به عکسش که رو دیوار بود انداختم، جذاب بود چشم ابرو مشکی
صورت مردونه و لب نازک و یه دماغ کوچیک طوری که با نگاه اول

ادم حس میکنه عمل کرده! هیکلش متوسط بود سیکس پک و اینا نداشت
قدشم شاید حدود ۱۸۳اینا باشه!

در کل خوب بود و اما بهتر از خودش پولشه! نفس عمیقی کشیدم و به ادامه ی کارم مشغول شدم یه عادت بدی که دارم

موقعه دستمال کشیدن یا کلا کارای خونه کونمو قر میدم و میلرزونم

دست خودم نیستااا یهو این جوری میشه! تو حال و هوای خودم بود و زیر لب اهنگ ساسی رو میخوندم و قر میدادم

که یهو حس کردم دستی رو باسنم نشست ، با ترس از جا پریدم و هینی کشیدم با دیدن سپهر که داشت خندون نگاهم میکرد

_تو چراااا همیشه یهویی میای؟!
چشمکی زد : چون یهویی جذاب تری!
_وااا
_والا
لبامو غنچه کردم : خب ترسیدم

بی توجه به حرفم جلو اومد و با دستش کونمو گرفت و فشاری بهش داد ...
_خیلی دوسش دارم
دستمو دور گردنش حلقه کردم : چرا؟!

_نمیدونم خوشگلن
با شیطنت چشمکی زدم : همه چیزمن خوشگله!
بوسه ایی رو گونه م زد: اهوم

و بعد ازم فاصله گرفت انتظار داشتم سکس داشته باشیم اما کاری نکرد و رفت رو تخت خوابید

حالم گرفته شد... تا منو امروز نکنه نمیذارم بخوابه برای همین با شیطنت راه افتادم به طرفش

Report Page