citi
🍁کـــــℳσŋムـــوردم 🍁#پارت7
#پرستارمن
یه اوووف کشداری گفتم وشلوارمو اول در اوردم و بعد یه تف سر ک،،،یرم زدم و با اب کـ،صش چربش کردم
و گذاشتم تو کونش اول جیغ بلندی کشید ، بی توجه به جیغش شروع کردم به تلنبه زدن !
کم کم اه و ناله ش بلند شدو از شدت لذت به خودش نمیپیچید
داگیش کردم و بازم کردمش و موهاشو از پشت کشیدم
خودشم شروع کرد به مالیدن کــ،صش کم کم با یه جیغ بلند ارضا شد
منم بعد از اینکه چندتا تلمبه زدن خودمو توش خالی کردم و بیحال افتادم کنارش
اومد طرفم و سرشو رو سینه م گذاشت
_واااای خیلی خوب بود
_چی شد که ح،ـشری شدی؟!
کـ،،یر خوابیدمو تودستش گرفت : راستش رفتم تو اشپزخونه خدمتکاراتونو انقدر حرفای حشری کننده زدن منم تحریک شدم.
بعدش اومدم تو اتاق تو دیدم که نیستی ،اومدم تواینجا شروع کردم به مالیدن خودم!
_من رفته بودم شرکت
_حالت بهتره؟!!
سرمو به نشونه ی مثبت تکون دادم : اهوم ، همیشه که بیمار نیستم بعضی وقتا حالم خیلی بد میشه!
_میدونم
دیگه حرفی بینمون ردو بدل نشد اون فقط مثله یه خمیر با ک،،،یرم بازی میکرد و نازش میکشید ،داشتم دوباره تحریک میشدم اما میدونستم
اینبار رابطه ی طولانی تری دارم برای همین بلند شدم
_عهههه
_پاشو لباساتو بپوش
بغ کرده نگاهم کرد که نوک سینه شو کشیدم و اااخش بلند شد
خندیدم و بلند شدم ، شورتمو پوشیدم رفتم بیرون و بعد خودمو رو تخت پرت کردم
بعد ازچند دقیقه اونم لباسشو پوشید ... ازش خواستم بیاد کنارم بشینه
که قبول کردو اومد و همینطور که موهاشو میبست نگاهم کرد
_ از خودت برام بگو...