cinema

cinema

Join channel
By : Parisa

هودی که هوسوک هفته قبل برات خریده بودی و دامن هم رنگش رو از داخل کمد بیرون آوردی.

نگاهی به آینه قدی اتاقت کردی و از استایل خودت، خوشت اومد.

لبخندی زدی که موبایلت شروع به زنگ خوردن کرد.

هوسوک بود. روی برقراری تماس کشیدی و جواب دادی :(سلام عزیزم.)

+ سلام بیبی گرل، بیا پایین.

اوهوم گفتی و بعد از قطع کردن تماس، موبایلت رو برداشتی و داخل هودیت گذاشتی. از خونه خارج شدی که دیدیش به ماشین تکیه کرده.

تی شرت سفیدی پوشیده و بود و پیراهن آبی رنگش خیلی به رنگ شلوارش اومد.

از استایلی که زده بودی، خوشش اومد.

در ماشین رو برات باز کرد و بعد از گرفتن دستت، کمکت کرد بشینی. بوسه به دستت زد و گفت :(واقعا زیبا شدی ا/ت.)

لبخند خجالتی زدی و همون حرف به خودش برگردوندی.

در رو برات بست و سوار ماشین شد.

در حین راه، با یه دست رانندگی می‌کرد و با دست دیگه ا‌ش، دست تو رو گرفته بود و نوازشش می‌کرد و با بوسه های ریزی بهش زد.

احساس وصف ناپذیری داشتی انگار یه چیزی در درونت به وجود اومده بود و تو از اون احساس درد، لذت میبردی.

نگاهش از مسیر رو به روش به تو داد و گفت :(خب حالا کجا بریم؟)

+ اوم مگه نگفتی، بلیط فیلم مورد علاقه ام رو گرفتی؟

_ چرا اما میخوام مطمئن بشم دقیقا جایی که تو دوست داری بری.

+ اوه هوسوک چه قدر تو با ملاحظه ایی. من با تو هر جایی میام و مشکلی ندارم.

لبخندی زد و بعد دستت رو به لبای نرمش رسوند.

واقعا عاشق وقت هایی بودی که با یه دست فرمون ماشین رو می‌چرخوند و با دقت خاصی رانندگی می‌کرد.

هوسوک به غیر از وقت هایی که روی موسیقی کار می‌کرد، تنها وقت هایی که میتونستی با خیالت نگاهش کنی همین زمان رانندگی کردنش بود. گاهی اوقات، اون قدر غرق زیبایی چهره اش میشدی که با صدا زدناش، تو رو از دنیای خیالیت بیرون میکشید.

دستش روی سرت کشید و گفت :(بازم به من خیره بودی ا/ت!)

از خجالت سرت پایین انداختی که گونه سرخ شده ات رو کشید و بعد از گذاشتن بوسه سطحی روی لبت گفت :(بیا پایین رسیدیم.)

از ماشین پیاده شدی و دستش رو گرفتی و باهم وارد سینما شدین.

جلوی بوفه ایستادین، به طرفت برگشت و گفت :(چی دوست داری بخوری، عزیزم؟)

متفکرانه نگاهش کردی و بعد از فرو کردن انگشتت داخل گونه ات، به ظاهرت خندید و زیر لب زمزمه کرد :(دختر کیوت خودمه.)

+ آم من یه ظرف بزرگ پاپ کورن میخوام با یه نوشابه و یه ظرف پر پاستیل های رنگی.

میخواست بهت بگه که شاید این خوراکی ها زیادی باشه و نتونی همه رو بخوری، که منصرف شد.

پول همشون رو پرداخت کرد و با هم به سمت سالن فیلمتون رفتین.

روی صندلی های خودتون نشستین و بعد از پخش چند تا پیام تبلیغاتی بالاخره فیلم شروع شد.

فضای تاریکی که فقط با صدای کاراکتر های فیلم شکسته میشد محل خوبی برای شیطنت زوجین بود.

محو تماشای فیلم بودی که هوسوک آروم دونه دونه پاپ کورن داخل دهنت میزاشت.

بر عکس تو که عاشق این فیلم بودی (فیلم عاشقانه مورد علاقه خودتون رو تصور کنین. همونی که شرمتون میشه که با خانواده ببینید.) هوسوک بعد یه مدت خسته شد و نگاهش رو از نمایشگر گرفت و به تو داد.

ترجیح می‌داد به تو نگاه کنه و لذت ببره.

انگار جاهای شما دو نفر عوض شده بود.

دیگه از خوردن پاپ کورن خسته شدی و دستت رو داخل ظرف پاستیل بردی.

همون لحظه که پاستیل داخل دهانت گذاشتی، هوسوک دو طرف صورتت رو گرفت و به طرف خودش چرخوند و لباش رو روی لبات گذاشت.

داشت باهات بازی می‌کرد، پاستیل رو دور دهانت می‌چرخوند و حتی خودشم بهش مکی میزد اما اصلا اجازه نمی‌داد از گلوت پایین بره.

از شدت خجالت گوشه دامنت رو چنگ زدی و خواستی ازش جدا بشی.

اگر توی خونه خودت و یا خونه خودش بودین، حتما باهاش همراهی میکردی اما نه الان. نه وقتی که سالن پر بود از تماشاچی.

بالاخره با اصرار های تو، ازت جدا شد.

نمیتونستی چیزی بگی ،اونم از شدت خجالت.

تا یه مدتی بهم نگاه نمیکردین تا اینکه شخصیت های فیلم بهم نزدیک شدن و مشغول بوسيدن هم شدن.

همون لحظه که تو غرق صحنه رمانتیک بودی بوسه به گونه ات زد و عقب کشید.

بهش توجهی نکردی که بازم این کارش رو ادامه داد.

بوسه های سطحی و کوچیکی روی گونه ات میزاشت.

خسته شدی و دو طرف صورتش رو بین دستات قاب کردی و بعد از کمی فشار به گونه هاش لباش شبیه ماهی شد. بوسه کوتاهی به لبش زدی و گفتی :(پسر خوبی باش که بازم ببوسمت، و گر نه برگردیم خونه، نمیزارم بهم دست بزنی.)

چون تهدیدش کرده بودی سرش رو به نشونه اطاعت تکون داد.

خوشحال سرت رو چرخوندی که فیلم ببینی که اینبار دستت قربانی بوسه هاش شده بود.

تو واقعا دلت میخواست فیلم رو تماشا کنی اما بازیگوشی های هوسوک حواست رو به کلی بهم می‌ریخت.

آهی کشیدی که هوسوک متعجب بهت نگاه کرد و گفت :(چی شده عزیزم؟) 

چون میدونستی تا آخر فیلم دوام نمیاره و بازم باهات بازی میکنه قلاب دستت هاتون رو محکم تر کردی و گفتی :(خسته شدم، میشه بریم؟)

از حرفت تعجب کرد چون همیشه براش تعریف میکردی چه قدر عاشق این فیلمی و دوست داری دیدنش رو توی سینما تجربه کنی.

+ تو مطمئنی چون خودت میخواستی...

_ آره دیگه دلم نمیخواد ببینم، بریم یه چیزی بخوریم؟ گرسنمه.. 

میدونستی گرسنه بودنت نقطه ضعفشه. چون از هر کار و هر جایی میزد تا وعده خوردن با تو باشه و مطمئن بشه دختر بد غذاش تمام وعده هاش رو کامل میخوره. 

سری تکون داد و توی تاریکی سینما دستت رو گرفت و دنبال خودش به بیرون از سالن کشید.

با هم به رستوران تازه افتتاح شده اون نزدیکی که خیلی هم اسم در کرده بود، رفتین.

گارسون سفارش های هر دوتون رو گرفت و رفت.

نگاهت به ظرف های خالی روی میز بود که هوسوک به پاش ضربه زد و بعد به تو نگاه کرد.

متعجب نگاهش کردی که بازم ادامه داد.

+ چیزی شده عزیز...

_ آره بیا روی پام بشین بیبی.

+ نمیشه اینجا...

_ چه اهمیتی داره؟ من الان میخوامت.

نتونستی مقاومت کنی و کل میز دور زدی که بهش برسی.

به هر حال توی اون اتاق غذا خوری VIP تنها بودین و این تا حدی از خجالتت رو کم می‌کرد.

همین که روی پاش نشستی، دستش رو دور کمرت حلقه کرد و تو هم این کارو با گردنش کردی.

کم کم دستاش رو به رونت رسوند و مشغول نوازششون شد.

+ میتونم امشب بچشمت؟

میفهمیدی چی میخواد، شما از زمان شروع دوستی تون با هم رابطه نداشتین و این خواهش در چشمان هوسوک می‌درخشید.

اصلا این رفتار عجولانه اش توی سینما هم عجیب بود. یه احتمال دادی که به این حال انداختش. دیدن فیلم های بزرگسالانه جنسی یا همون پو*رن.

در حالی که گونه اش رو نوازش می کردی پرسیدی :(نکنه قبل از قرارمون پو*رن دیدی؟)

از حرفت خندید و صورتش رو شکمت چسبوند و یه جورایی خودش رو پنهان می‌کرد که سرش رو به علامت مثبت تکون داد و گفت :(اوهوم همین طوره، قبل از اینکه ببینمت، جیمین یه ویدیو برام فرستاد و منم بازش کردم، اما اصلا نمیدونستم که پو*رنه. فکر کنم فقط میخواسته دیوونه ام کنه و قرارمون رو به هم بریزه. به هر حال امیدوارم از امشب پر حرارتت لذت ببری.

خنده ات گرفت و گفت :(مطمئنا با وجود جناب هوسوک خوش میگذره.)


دوست داشتین سناریو؟؟

Report Page