Challenge

Challenge

‌ ‌ ‌

_ اون یه دختر فوق العاده زیبا بود ، خوش اندام ، حتی صدای خوبی داشت . پولدار نبودن ولی از لحاظ مالی کاملا بی نیاز بود .

+ خب این که خوبه .. دیگه با سر رفتی تو ظرف عسل

_ ههه نه این طور نیست دوست من

اون همیشه میدرخشید ولی با قرار گرفتن کنار من ، منی که تیپ و قیافه معمولی یا حتی ضایع داشتم در برابر اون بیشتر میدرخشید .

شاید فکر کنی احمقم و میتونست در کنار یه پسر خیلی خفن بیشتر بدرخشه ولی عمق و ظرافت ماجرا همین جاست .

اون با بودن در کنار من میخواست به بقیه ثابت کنه که علاوه بر زیبایی فرد باهوش و خوش قلبی هم هست و به اصلاح به ندای قلبش گوش داده و کسی که اونو درک میکنه انتخاب کرده نه صرفا کسی که به تیپ و استایلش به اون بخوره .

+ رفتارش وقتی تنها بودین چجوری بود ؟!

_ خیلی فرق داشت نسبت به وقتی تو جمعی بودیم ، وقتی تنها بودیم یه آدم سرد و بی احساس بود هیچ وقت حوصله هیچی رو نداشت و همش میخواست تنها باشه و واسه خودش سرگمی درست کنه ولی وقتی بیرون بودیم یا تو جمعی ، یه عاشق به تمام معنا میشد یه فرد فوق العاده دوست داشتنی .

+ اوه لعنتی اون یه بازیگر فوق العاده بود

_ هه همینطور

+ آخر سر چی شد ! منظورم اینه که تو ا ا

اونو کشتی !

_ وای خدای من تو چی راجب من فکر کردی من که دیواانه نیستم . خب البته کارشو بی جواب نذاشتم

+ باهاش چی کار کردی

_ یه شب تو خواب بیهوشش کردم

غده تیروعیدشو در اوردم ، دیگه تمام عمرش یا خیلی چاق بود یا خیلی لاغر و نمیتونست مثل همیشه زیبا باشه و در آخر برای محض اطمینان یکی از پاهاشو فلج کردم .

حالا این من بودم که در هر جمعی واقعا میدرخشیدم و اون در کنار من بود که جلوه پیدا میکرد . با این کار جایگاه اجتماعی من بیشتر تثبیت میشد و اونم بخاطر کاری که باهام کرد داعم تحقیر میشد


نویسنده: امیرحسین کیاشمشکی



Report Page