Challenge

Challenge

‌                         ‌ ‌‌‌  ‌

جوش و خروش آن آبیه بی پایان روبرویم و دستان هستی بخش و گرم و تن آتشت که وجوده هستیست در کنارم خوشبختی بی پایان است در این لحظه 

به گونه ایست که میشود بعد ها هزاران بار با خاطره این لحظه به فکر فرو رفت لبخند زد و احساس خوشبختی بی پایان کرد 

آنقدر قلبم برای بودنت بزرگ است که ت و تمام افکار و رفتار و بالا و پایین و همه و همه‌‌ی وجودت را میتوانم در آن جای دهم ؛ و آنقدر کوچک و تنگ است که جز تو هرگز جایی برای کس دیگری نخواهد داشت 

دستان پاکت را که در دستم میگیرم جریان در رگ هایم از دستم آغاز میشود

و زندگی دوباره درونم ب وجود می آید 

آنقدر گرمای وجودت درونم رخنه کرده که انگار تو از اول برای من زاده شده و من هم اینگونه

زمانی این نوشته را مینویسم که عشقت در قلبم بی پایان ، دلم برای دیدنت ذره ای کوچک ، دستم در انتظار دستانت و تنم خواستار آتش تنت و فکرت هرگز رفیق نیمه راه من نخواهد بود


نویسنده: ‌Mohamadebj

Report Page