Challenge

Challenge


در آن دشت که سبز و چنار و گل و بلبل همه بر سخن اند؛

بدان که جوهره عقل محفوظ است و زان هیچ کس را خبر نباشد.

و آن بیابان که ریگ و خار و سنگ و مور به سکوتند؛

آگاه باش که وزنِ سرِ ایشان به مراتب،فزون تر از کل هستی است.

عقل را بر زبان اندک راه باشد

و گوش را بر عقل جملگی مسیر ها.


ایشان را هر چه دیده بیننده بوده بر زبان میخوانند و پلک گوش را هم نهاده اند،

دریا را به وسع افق خود میدانند و رود را سر آغاز آن.

زین افراد چه انتظار که با آنان سخن گفتن و جواب شنیدن...؟

که ایشان نه قهر خویش دانند و نه لطف خویش

آنکه قهر خویش به جای قهر آرد

و لطف خویش به منزل لطف؛

خواهد دانست که همه چیز خویش است و بس...

سرچشمه حیات خویش است

و سر آغاز خلقت خویش..

آنکه حلال را بهر حوری روا میدارد و حرام را از خوف نار،جفا؛

خود همان نار است به گلستان وجود.

وی ندانسته که حوری همین جاست و نار همین جا.

آنکه فطرت خویش ز وجودیت نشناخته و همه را موجودیت پنداشته،قهر چه داند و لطف؟

خوب چیست و بد؟

نیک و زشت؟

اندکی اندیشیدی که تو خود چرکی و جملگیِ غیر،خوب؟

نه!

هیچگاه!


اندیشیدی که میتوان نباشد،خوب و بد و زشت و زیبا و نیک و چرک و غیر و غیر و غیر..،

میتوان ظرف دنیارا چندین حول کرد،

روغن ریخت به مزاج زشتی

و اب ریخت به منزله خوبی

و مابقی را هوا ریخت به نماد تفاوت...!؟

جهان به یکپارچگی جایگه تفاوت هاست که از دید افراد جاهل قیاس میشود.

زشتی وجود ندارد الا به خلاف فطر.

و خوبی الا به موافق فطر.

هرچه از این دو خارج تفاوت است و بس .

و محترم.

و به حتم ارزشمند بر اشخاصی..


خوب آنست که آزادی را و عدل را و کرم را ولطف را و قهر را و انسانیت را وانسانیت را و انسانیت را باور داشته و به مطابق آن زندگی پیش ببرد که چنین فردی سرور مخلوقات است.


نویسنده: فرشته

Report Page