Cat

Cat

#maee

صبح زود یونگی رو بیدار کرده بودی تا باهم به پیک نیک برید..

درحالیکه از یه تپه ی کم شیب بالا میرفتین صدای غرغراشو میشنیدی:

-آخه کی این وقت صبح پیک نیک میره؟؟


سمتش برگشتی :

+یونگیااااا انقدر غر نزن


به راهت ادامه دادی:

+ببین چقدر هوا خوبه


چشم غره ای بهت رفت و گفت:

-تا کجا قراره راه بریم؟؟


نفستو با حرص بیرون فرستادی و به چند متر جلوتر اشاره کردی:

+اونجا


ازت جلو زد و سبد غذای توی دستشو روی زمین گذاشت، روی یه تخته سنگ نشست و کمرشو صاف کرد:

-آیگووو چقدر خسته شدم


از کاراش خنده ت گرفته بود اما خودتو کنترل کردی تا نخندی و کنارش نشستی..

چند دقیقه ای میشد که به منظره نگاه میکردین، یونگی دستاشو توی هم قلاب کرد و گفت:

-اوممم هوا خیلی خوبه


لبخند دندون نمایی زدی: 

+زود تند سریع بهم بگووووو که خوب شد اومدیم یا نه؟؟


از گوشه ی چشم نگاهت کرد:

-عااااهه


با شیطنت گفتی:

+بگوووووو دیگهههه 


از اینکه انقدر کیوت بهش نگاه میکردی خیلی خوشش میومد اما برای اینکه خنده ش نگیره چشماشو بست و جواب داد:

-خیله خب..آره خوب شد که اومدیم


دستتو دور بازوش محکم حلقه کردی و سرتو روی شونه ش گذاشتی..با اینکارت چشماش تا اخرین حد ممکن باز شدن و با تعجب ازت پرسید:

-یااا چیشد؟


درحالیکه خودتو بیشتر بهش میچسبوندی گفتی:

+هیچییی دلم خواست پیشیمو بغل کنم


با شنیدن کلمه ی پیشی از دهنت، دستشو از دستت بیرون آورد تا مجبور بشی بهش نگاه کنی، چونه تو توی دستش گرفت و با لحن خاصی گفت:

-آخرین باری که این کلمه رو به کار بردی اتفاقای خوبی برات نیوفتاد


صورتشو اونقدر نزدیکت آورد که فاصله ی لباش با لبات میلیمتری بود:

-یادت میاد بیبی گرل؟؟


پوزخندی زدی و گفتی:

+معلومه که یادم میاد ددی


فاصله ی بینتونو ازبین بردی و لباتو روی لباش گذاشتی، چیزی که تورو برای یونگی خاص میکرد همین رفتار بی پروات بود، دستاشو دور بدنت اندخت، همراهیت کرد و اختیار لباشو کامل دستت سپرد...

لباشو نرم میبوسیدی و گاهی بین بوسه مک میزدیشون، مزه ی بالم لب آلبالوییت برای یونگی خیلی خوشایند بود، کم کم دستاتو از دور گردنش سمت سینه اش سُر دادی، خواستی دستتو زیر تیشرتش ببری که بوسه رو شکست، پیشونیشو به پیشونیت چسبوند و همینطور که نفس نفس میزد بهت اخطار داد:

-تو که نمیخوای اینجا هُرنیم کنی


لب پایینت رو بین دندونات گرفتی و به چشماش نگاه کردی:

+اگه بخوام روی همین تخته سنگ به فاکم بدی


سرتو نزدیک گوشش بردی و ادامه دادی:

+برام انجامش میدی ددی؟


لحن پر از نیاز و گرمای نفست که درست روی نرمه ی گوشش پخش میشد، باعث شد لرزیدن عضوشو حس کنه، پس بدون اتلاف وقت مارک کردنِ گردنتو شروع کرد تا حسابی برای به فاکت دادن آماده ت کنه..


@Bts_vv0rld

Report Page