پیروی از فرم , بدون درک واقعی از محتوا

پیروی از فرم , بدون درک واقعی از محتوا

کانال‌انرژی‌مثبت

👹

تقلید نادرست شایع‌تر از چیزی‌ست که ما تصور می‌کنیم رفتار افراد موفق را بدون اینکه درک کنید چه‌چیز آن‌ها را موفق کرده، تقلید نکنید

👹

https://t.me/cnerjee


آیین بارپرستی

از کاه هواپیما نسازید


در جنگ جهانی دوم، چند جزیرۀ کوچک در اقیانوس آرام محل رخ دادن یکی از شدیدترین درگیری‌ها میان نیروهای آمریکایی و ژاپنی بود. بومیان آن مناطق که پیش از این حتی سرباز ندیده بودند -چه برسد به جیپ و بی‌سیم- بیرون از کلبه های کاهی خود با دیدن کشتار و خشونت حیرت‌زده می‌شدند. انسان‌هایی با لباس‌های عجیب و غریب چیزی مثل استخوان جلوی صورتشان می‌گرفتند و با آن صحبت می‌کردند، پرندگانی عظیم‌الجثه در آسمان پرواز می‌کردند و از آن‌جا بسته هایی را روی نوار باریکی که روی زمین مشخص شده بود پرت می‌کردند. بسته ها پر از قوطی‌های حلبی بود. برای آن‌ها رسیدن غذا از آسمان شبیه ایدۀ بهشت بود. سربازان غذاهای کنسرو شده را با مردم محلی تقسیم می‌کردند. هیچ‌کس غریبه ها را درحال شکار یا جمع‌آوری آذوقه ندیده بود. ظاهراً آن‌ها کارهای خوبی می‌کردند اما چطور توانسته بودند آن پرنده های باربر را جذب کنند که برایشان غذا بیاورند؟


بعد از جنگ وقتی که نیروها منطقه را تخلیه کردند و مردم محلی تنها شدند، اتفاق عجیبی افتاد. یک فرقۀ جدید در بسیاری از جزایر به‌وجود آمد، فرقۀ بارپرستی. بومیان منطقه شاخ و برگ درختان روی تپه ها را سوزاندند و منطقۀ پاک‌سازی شده نظامی را با سنگ محصور کردند. آن‌ها هواپیماهایی در اندازۀ بزرگ با کاه می‌ساختند و روی باند مصنوعی قرار می‌دادند بعد از بامبو برج‌های رادیویی و از چوب بی‌سیم می‌ساختند و حرکت‌های سربازان جنگ را تقلید می‌کردند. آن‌ها به تقلید از منورهای نظامی آتش روشن کرده و شلیک می‌کردند و روی بدنشان نشانه هایی که روی لباس‌های سربازها بود خال‌کوبی می‌کردند. فرودگاه بدلی ساختند و امیدوار بودند پرندگان بزرگ برای آن‌ها غذا بیاورند.


ریچارد فاینمن در یکی از سخنرانی‌هایش در مورد این فرقه صحبت کرد؛ «در دریاهای جنوب، انسان‌هایی مومن به فرقۀ بارپرستی وجود دارند]...[ آن‌ها همه‌چیز را درست انجام می‌دهند. شکل کارهایشان عالی است و دقیقاً به همان شیوه‌ای که قبلاً دیده بودند عمل می‌کنند اما جواب نمی‌دهد. هیچ هواپیمایی برایشان نمی‌نشیند.» فاینمن در واقع به گرایشش حمله می‌کرد که حتی به حوزۀ علم و دانش نیز دست‌درازی می‌کرد: «پیروی از فرم بدون درک واقعی از محتوا.»


فقط مردم بومی و دانشمندان نیستند که در دام فرقه های بارپرستی می‌افتند. دوستی داشتم که رویایش این بود رمان‌نویس بزرگی شود زمان تحصیلش در انگلستان در دانشگاه تمام فکر و ذکرش این بود همینگوی بت او بود که نمونۀ بدی برای پیروی محسوب نمی‌شد؛ همینگوی فوق‌العاده بود، چندین زن داشت و کتاب‌هایش میلیون‌ها نسخه فروش می‌رفت، او اولین نویسندۀ بزرگ بین‌المللی بود. اما دوست من چه کرد؟ سبیل گذاشت، لباس‌های چروک و با دکمه های باز می‌پوشید، رفتاری آزادانه در پیش گرفت و سعی می‌کرد همه‌چیز را امتحان کند. از دفترچه های مارک مولسکین استفاده می‌کرد چون ظاهراً همینگوی هم از این دفترچه ها استفاده می‌کرد. (که درواقع این‌طور نبود) به‌طرز غم‌انگیزی هیچ‌کدام از این عادت‌ها تاثیری در موفقیت او نداشت. دوست من قربانی فرقۀ بارپرستی شده بود.


شاید با شنیدن اسم فرقۀ بارپرستی بخندید اما واقعیت این است که چنین فرقه هایی به‌طور شگفت‌انگیزی در حال گسترش هستند، حتی در دنیای مالی. ببینید چگونه بسیاری از کسب‌وکارها با تقلید از گوگل با سُرسره، اتاق‌های ماساژ و غذای رایگان به امید جذب نیروی کار بااستعداد هستند؟ بسیاری از کارآفرینان بلندپایه درجلسات با سرمایه‌گذاران، لباسی مشابه مارک زاکربرگ می‌پوشند به این امید که زاکربرگ بعدی بشوند.


یکی‌ از جاهایی که فرقۀ بار پرستی بسیار در آن رواج دارد در میان حسابرسان مالی است. آن‌ها همیشه چک‌لیست دقیقی در طول حسابرسی سالیانه تنظیم می‌کنند. آیا در تمام جلسات هیئت مدیره امضای همۀ اعضا ثبت شده است؟ آیا تمام رسیدهای هزینه‌ به‌درستی انجام شده؟ درآمد در دوره های حسابداری مناسب تشخیص داده شده‌اند؟ تمام فرم‌ها پیوست می‌شوندبنابراین وقتی شرکت‌ها طی چند ماه سقوط می‌کنند یا دچار مشکل می‌شود. مثل انرون، برادران لمان، ای آی جی یا یو بی اس این حسابرسان مالی هستند که در مظان اتهام قرار می‌گیرند. ظاهراً آن‌ها در تشخیص این‌که کدام شرکت فرم‌های مربوطه را پر نکرده است خوب عمل می‌کنند فقط مشکل این است که در یافتن خطرات واقعی ناتوان‌اند.


یک نمونۀ ویژه و دوست‌داشتنی از دنیای موسیقی است. بعد از هدایت گروه های پادشاه متقاعد شد که انحصار اپرا را نه فقط در پاریس بلکه در تمام فرانسه به او بدهد. او از این قدرت استفاده کرد و بقیه را بی‌رحمانه از چرخه رقابت کنار گذاشت. لولی به‌تدریج تبدیل شد به "منفورترین موسیقی‌دان تمام دوران" اما ناگهان تمام درباریان اروپا خواستار موسیقی مشابه لولی شدند. حتی در کوچک‌ترین و دورافتاده‌ترین قصرها در کوه های آلپ سوییس، کنوانسیون پاریس به عنوان راهنمای موسیقی پذیرفته شد و این اجازه می‌داد که اشراف با شنیدن موسیقی‌ای شبیه به موسیقی لولی احساس کنند در ورسای هستند؛ بارپرستی در خالص‌ترین شکل خود.


یک نکتۀ فرعی؛ لولی در اوج قدرت خود در پنجم ژانویه 1687 با استفاده از یک تکه چوب سنگین برای هماهنگی ریتم روی زمین می‌زد. (کاری که آن زمان مرسوم بود.) در یک لحظه حواسش پرت شد و یکی از انگشتان پایش را خرد کرد. زخم او به تدریج ملتهب و او به قانقاریا مبتلا شد. او سه ماه بعد درگذشت و باعث آرامش خاطر کسانی شد که در موسیقی فرانسه فعالیت می‌کردند.


از این داستان چه می‌آموزید؟ از لولی تقلید نکنید. از هرنوع فرقۀ بارپرستی دور شوید و مراقب باشید. تقلید نادرست شایع‌تر از چیزی‌ست که ما تصور می‌کنیم. با دقت نگاه کنید و هر نوع از این تقلید را از زندگی‌تان دور کنید در غیر این‌صورت وقتتان را هدر می‌دهید و دیدگاه‌تان را محدود می‌کنید. فاصلۀ منطقی خود را با افراد و سازمان‌هایی که در دام فرقۀ بارپرستی افتاده‌اند حفظ کنید. از شرکت‌هایی که به جای انجام کارها و دستیابی به اهداف، اهل تجمل هستند و مهمانی برگزار می‌کنند، دوری کنید و مهم‌تر از همه رفتار افراد موفق را بدون اینکه درک کنید چه‌چیز آن‌ها را موفق کرده، تقلید نکنید


Report Page