Camera

Camera

#purple

تهیونگ دوربینی که تازه پیدا کرده بود رو از توی کیفش بیرون آورد.


یه دوربین پولارویدی کیوت اما قدیمی!


روی گلی که کنارش بود زوم کرد و با صدای چیلیک مانندی یه کاغذ از بالای دوربین بیرون اومد.

فضای پارک اونقدری شلوغ نبود که سرش رو به درد بیاره.


کاغذ رو توی دستش گرفت و تکونش داد تا رنگ بگیره.

به اولین عکسی که با اون دوربین گرفته بود ، نگاه کرد.

_محشره پسر ، هنوزم کار میکنه.


کوله اش رو روی شونه هاش انداخت و بلند شد.

دوست داشت از سوژه های بیشتری عکس بندازه و همه رو به مادر بزرگش نشون بده.

البته اگه بعدش مجبور نبود برای خودش مراسم خاکسپاری بگیره.


اون دوربین کوچیک و قدیمی رو از توی صندوق پدرش برداشته بود و مادربزرگش بهش هشدار داده بود به هیچ وجه به اون دست نزنه!


به سمت پسری که میخورد همسن خودش باشه رفت.

اون پسر کیوت اما جدی ، مشغول گوش دادن به آهنگش بود و سرش رو به عقب تکیه داده بود.


چشم هاش رو بسته بود و مدام لیریک آهنگ رو زیر لبش زمزمه می کرد.


تهیونگ دستش رو روی شونه ی چپ پسر گذاشت و اون رو از خلسه ی دلخواهش بیرون کشید.

_ببخشید میشه ازتون عکس بگیرم؟


پسر کمی اخم کرد اما بعد از چند ثانیه سرش رو به نشونه ی موافقت تکون داد.


تهیونگ لبخندِ پیروز مندانه ای زد و دوربینش رو توی دستش گرفت.

پسر موهای بلوندش رو توی صورتش ریخت و بعد از زدنِ لبخندی به دوربین نگاه کرد.


تهیونگ عکس رو به پسر نشون داد.

_اسمم تهیونگه و ممنون که گذاشتی ازت عکس بگیرم.


+جیمین...


جیمین دوباره به عکسِ توی دستش نگاه کرد.

پشت عکسش یه سایه یا شاید هم یه لکه افتاده بود.

عکس رو جلوی تهیونگ گرفت و ادامه داد:فکر میکنم دوربین یه مشکلی داره تهیونگ ، آخه این قسمت یه لکه ی سیاهه!


تهیونگ عکس رو از دست پسر گرفت و گفت:اره لکه ای شبیه به یه سایه...عجیبه.


جیمین با کنجکاوی به تهیونگ نگاه کرد.

_باید از مادربزرگم بپرسم که چرا اینجوری شده...


.

.

.


با ندیدن دوربین توی صندوق جیغ کشید.

می دونست تهیونگ آخر کار خودش رو میکنه.

باید اون دوربین لعنتی رو یه جای بهتر پنهان می کرد.

بشدت نفس نفس می زد و دست هاش میلرزید.

تهیونگ نباید هیچ عکسی با اون دوربین می گرفت ، اون دوربین نفرین شده همه رو به کشتن می داد.


اگه اون سایه ی تو عکس پیدا می شد ، همون شخص توی عکس رو به بدترین وجه ممکن به قتل می رسوند.


باید همین حالا تهیونگ رو پیدا می کرد ، نوه اش و تمام کسانی که قرار بود ازشون عکس گرفته بشه توی خطر بزرگی بودن...

Report Page