Cake

Cake

Gray koala


چشم های خواب آلودش رو مالید و مسواکش رو برداشت، درحالی که داشت مسواک میزد، پسر خسته و خواب آلود دیگه ای هم وارد دستشویی شد.

محتویات دهنش رو تف کرد به پسر لبخندی زد.

+صبح بخیر لی!

لیام با بی حوصلگی چشم هاش رو چرخوند و مسواکش رو برداشت.

-صبح توام بخیر مستر!

نایل دستش رو روی کمر پسر کشید و بوسه ای به شقیقه اش زد.

میدونست که خسته و بی حوصله است، پس سریع رفت توی آشپزخونه تا براش صبحونه درست کنه.

دقیقا وقتی که قهوه جوش رو روشن کرد، لیام با چهره ی اخم کرده، لباس های شلخته و موهای بهم ریخته وارد آشپزخونه شد.

بدون توجه به نایل سمت یخچال رفت، نگاهی بهش انداخت و بعد زیر لبی نایل رو فحش داد.

نایل که بیشتر از حرکات پسر خنده اش گرفته بود، لبش رو گاز گرفت تا اون متوجه ی خندیدنش نشه.

-کوفت! تقصیر توعه این یخچال کوفتی خالیه!

لیام با اخم گفت و روی صندلی نشست، خنده های نایل تبدیل به قهقه شدن و این لیام رو عصبانی تر کرد.

-آره بخند! تو فقط مهمون دعوت کن، بعد برو بخواب منِ بدبخت تنهایی همه چیزو دوباره تمیز کنم.

لیام حق داشت، شب قبل نایل به مناسبت برنده شدن تیمشون مهمونی بزرگی توی خونه اش ترتیب داده بود و بعد از رفتن مهمون ها، از شدت خستگی خوابش برده بود و لیام رو با کوهی از بهم ریختگی ها تنها گذاشته بود.

جوری که لیام چند ساعت بیدار مونده بود و مجبور شده بود تنهایی دوباره کل خونه رو مرتب کنه چون مهمون ها به همه جا سرک کشیده بودن و همه چیز رو بهم ریخته بودن.

تنهایی ظرف هارو شسته بود، خونه رو طی کشیده بود و وسایل رو دوباره چیده بود، و همه این ها درحالی بود که نایل با خیال راحت خوابیده بود و اهمیتی به پسر نداده بود.

+معذرت میخوام، باید میخوابیدی صبح باهم تمیزشون میکردیم.

-من مثل تو نیستم که بتونم شلختگی رو تحمل کنم، اول باید همه چیزو مرتب کنم بعد بخوابم، تو بی نظمی مشکل خودته.

نایل برای دلجویی کنار پسر زانو زد و دستش رو توی دست های خودش گرفت.

+بگو الان چیکار کنم برات که از دلت دربیاد؟

لیام اخمی کرد.

-باید درموردش فکر کنم.

نایل بوسه ای به دست پسر زد.

+و تا اون موقع از دستم عصبانی میمونی؟

-معلومه که میمونم!

نایل چونه اش رو روی پای پسر گذاشت و از پایین نگاهش کرد.

+نمیشه منو ببخشی؟ لطفا؟

لیام عصبانی شد.

-خیلی رو داری هوران! اون همه دردسر درست کردی و همینطوری خشک و خالی میگی ببخشید.

نایل بلند شد و پیشونی لیام رو بوسید.

+من معذرت میخوام و امروز برای معذرت خواهی، هرکاری که تو بگی رو انجام میدم.

اخم های لیام کمی باز شدن.

-هرکاری؟

+هرکاری.

پسر چشم هاش رو بست و لبخندی زد.

-خوبه! شاید بخشیدمت.

نایل بوسه ی کوتاهی به لب های جلو اومده ی پسر زد و بعد براش قهوه ریخت.

صبحانه رو در کمال آرامش خوردن و لیام کل مدت داشت به دستوراتی که امروز قرار بود به نایل بده فکر میکرد.

به صندلیش تکيه داد و چشم هاش رو بست.

-آخیش، ظرفا رو بشور.

گفت و با بیخیالی سمت هال راه افتاد،‌ نایل با خنده سرش رو تکون داد و مشغول تمیز کردن آشپزخونه شد.

وقتی کارش تموم شد دنبال پسر رفت توی هال.

لیام توی کاناپه جمع شده بود و داشت تلویزیون نگاه میکرد.

با دیدن نایل خیلی سریع گفت:

-برام بستنی بیار.

نایل که نیم خیز شده بود تا بشینه، بدون چون و چرا دوباره رفت توی آشپزخونه تا برای پسر بستنی بیاره.

...

+بفرمایید عالیجناب.

لیام با خوشحالی اون ظرف بزرگ بستنی تزئین شده با سلیقه ی نایل رو برداشت، توی بغلش گرفت و مشغول خوردنش شد.

نایل هم کنارش نشست و بستنی خوردنش رو تماشا کرد.

لیام درحالی که چشم هاش رو به تلویزیون دوخته بود و با دقت داشت فیلم تماشا میکرد، قاشق قاشق از بستنیش میخورد.

بعد از تموم کردن بستنیش، بازوهاش رو بغل کرد و غر زد.

-نایل! سردمه برام پتو بیار.

نایل بلند شد و پتوی نرمی که مورد علاقه ی پسر بود رو براش آورد.

لیام پتو رو دور خودش پیچید و زانوهاش رو بغل کرد.

چشم هاش رو بست و گوشه ی کاناپه جمع شد.

نایل که هیچ تحملی جلوی این کار های دوست داشتنی لیام نداشت، کمی خودش رو جلوتر کشید و انگشتش هاش رو روی گونه ی گرم و نرم پسر حرکت داد.

لیام سرش رو عقب کشید و اخم کرد.

-مگه قرار نشد امروز فقط هرچی من گفتمو انجام بدی؟

نایل بیشتر سمت پسر خم شد.

+لطفا! بذار یکم نازت کنم، دلم برات تنگ شده.

پسر سرش رو به چپ و راست تکون داد.

-نخیر، دیروز منم دلم برات تنگ شده بود ولی تو کلی مهمون دعوت کردی و نذاشتی دوتایی تنها باشیم.

+من معذرت میخوام، حق با توعه باید اول با تو وقت میگذروندم. ولی خب الان لطفا بذار لمست کنم.

لیام با اخم نگاهی به سر تا پای نایل که داشت التماسش میکرد انداخت.

چند لحظه ای مکث و فکر کرد، بعد خیلی آروم اومد بین پاهای نایل و بدنش رو به سینه ی اون تکیه داد.

-باشه اجازه داری.

نایل خوشحال دستش رو بین موهای نرم و لطیف پسر حرکت داد و بوسه های بی شمارش رو روی اون ها فرود آورد.

دست آزادش هم روی پاها و دست های لیام حرکت میکردن و اون پسر این رو دوست داشت.

با رضایت چشم هاش رو بست و گذاشت نایل بهش محبت کنه.

نایل با دلتنگی پسر رو لمس و نوازش میکرد، حتی وجود لیام توی بغلش حالش رو خوب میکرد و نایل عاشقش بود.

-نایلر، خیلی وقته کیک درست نکردی، امروز برام کیک بپز.

نایل بوسه ای به موهای پسر زد.

+چشم، اونم برات درست میکنم.

- راستی، ناهارم تو باید درست کنی.

+چشم.

لیام با رضایت لبخند زد و سرش رو به سینه ی نایل چسبوند.

نایل دست هاش رو دور بدن پسر حلقه کرد و به خودش فشارش داد.

جوری که جیغ لیام دراومد و ازش خواست که یکم ملایم تر باشه.

نایل درحالی که داشت میخندید پسر رو چرخوند و همراه با خودش روی کاناپه دراز کرد.

لیام گونه اش رو به سینه ی نایل مالید و چشم هاش رو بست.

دست نایل روی کمرش حرکت میکرد و لیام کم کم داشت خمار میشد.

پتو رو بیشتر دور خودش پیچید و چند لحظه بعد تقربیا خوابش برد.

نایل که میدونست پسر چقدر خسته است، بی حرکت موند و نوازش کردنش رو ادامه داد تا پسر خوابش ببره.

وقتی نفس های لیام آروم و منظم شدن، نایل سعی کرد پسر رو ببره توی تخت.

لیام رو توی بغلش گرفت، سمت اتاق راه افتاد و با پاش در رو باز کرد.

پسر رو که کاملا خوابش برده بود و لب هاش با حالت بانمکی به جلو اومده بودن رو توی تخت گذاشت و پتو رو دورش محکم کرد.

بوسه ی کوچیکی به لب ها و پیشونیش زد، چند لحظه ای نگاهش کرد و بعد رفت بیرون.

یکمی با گوشیش مشغول شد و بعد تصمیم گرفت هرچی زودتر ناهار درست کنه.

توی يخچال رو نگاه کرد و حق با لیام بود، کاملا خالی بود و چیزی برای پختن وجود نداشت.

خیلی زود رفت بیرون تا خرید کنه، وقتی برگشت کلی پلاستیک خرید توی دستش بود و همینطور سوپرایز برای لیام.

با دقت مشغول تمیز کردن مرغ ها شد و سعی کرد غذای خوشمزه ای برای لیام درست کنه.

مرغ هارو توی اندازه های مناسب خورد کرد، پورد سوخاری و تخم مرغ رو برداشت تا اون هارو سوخاری کنه.

چند ساعتی درگیر بود و در واقع انتظار نداشت که آشپزی انقدر سخت باشه.

هر بار که میخواست تیکه های مرغ رو توی ماهیتابه بذاره، روغن داغ به همه جا پاشیده میشد و چند جا از دستش رو سوزوند.

کل آشپزخونه رو کثیف کرده و بفاک داد بود تا فقط برای لیام ناهار درست کرده باشه.

وقتی کارش تموم شد، خسته روی صندلی ولو شد و به خرابکاری ای که توی آشپزخونه درست کرده بود نگاه کرد.

کوه ظرف های کثیف، روغنی که به همه جا پاشیده شده بود، آردی که از دستش افتاده بود و تخم مرغی که به لباس هاش مالیده شده بود.

ناله ای از روی خستگی کرد و بلند شد تا قبل از اومدن لیام اون خرابی رو دوباره تمیز کنه.

تمیز کردن آشپزخونه بعد از آشپزی، سخت ترین چیزی بود که نایل میتونست تصور کنه و آرزو میکرد که کاش میشد بعد از هر باری که غذا درست میکنه بتونه گل آشپزخونه رو آتیش بزنه تا مجبور نباشه تمیزش کنه.

درحالی که بشدت خسته و عصبانی شده بود، ظرف ها رو می‌شست تا بعدش بتونه کمی استراحت کنه.

صدای ضعیفی از پشت سرش به گوش می‌رسید، چرخید و لیام رو دید که با سر و وضع شلخته، موهای بهم ریخته و جوراب های لنگه به لنگه اش داره چشم هاش رو میماله.

لبخندی روی لب هاش ظاهر شد و با دیدن پسر خستگی از تنش در شد.

+سلام تدی بر.

لیام درحالی که هنوز خواب آلود بود روی صندلی نشست.

-داری چیکار میکنی.

نایل دست هاش رو خشک کرد و نزدیک پسر شد.

+مگه نگفته بودی برات ناهار درست کنم؟

لیام به اطراف نگاه کرد.

-واقعا؟

نایل کنارش ایستاد و سرش رو تکون داد.

-اما همه جا رو بهم ریخته کردی.

+معذرت میخوام، خودم تمیزش میکنم.

لیام بلند شد و با کنجکاوی به غذا سرک کشید.

-وای! مرغ سوخاری!

نایل خندید و پسر رو از آشپزخونه هل داد بیرون.

+تا من میزو می‌چینم برو لباستو عوض کن.

بعد از رفتن لیام، نایل خیلی سریع سعی کرد میز قشنگی رو برای لیام بچینه.

وقتی پسر برگشت، ظاهر مرتبی داشت و دیگه خواب آلود نبود.

پشت میز نشستن و لیام با ذوق شروع کرد به خوردن.

نایل درحالی که خودش هم مشغول غذا خوردن بود، زیر چشمی لیام رو نگاه میکرد تا مطمئن شه اونم غذا رو دوست داره.

کمی بعد لیام با ناله دستش رو روی شکمش گذاشت و روی صندلی ولو شد.

-آه... خیلی خوردم.

نایل آخرین تیکه ی مرغ رو سمت پسر گرفت.

+بیا اینم برای تو.

لیام با چشم های نیمه بسته به نایل نگاه کرد، درسته که سیر بود ولی اگه نمیخوردش حتما نایل خودش اون رو میخورد، پس سریع گرفتش.

-آی... دیگه دلم درد گرفت.

نایل بشقاب های کثیف رو برداشت.

+چطور بود؟

لیام سری تکون داد.

-بد نبود، میشد خوردش.

+یعنی انقدر بدمزه بود؟

-آره، اونایی که من درست میکنم خیلی بهترن.

نایل خندید.

+باشه، ببخشید که من آشپز خوبی نیستم.

کل مدتی که نایل داشت آشپزخونه رو جمع میکرد، لیام درحالی که سرش رو به بازوهاش تکیه داده بود نگاهش میکرد.

بعد از تموم شدن کارهاش، قوسی به کمرش داد و ساعت رو نگاه کرد.

لیام سریع توی جاش نشست.

-حالا منو ببر هال و باهم فیلم ببینیم.

نایل اطاعت کرد، دست هاش رو سمت پسر گرفت و اون خیلی زود خودش رو توی بغل نایل جا کرد.

نایل دست هاش رو زیر رون های لیام محکم کرد و توی بغلش گرفتش، لیام مثل یه بچه لپش رو به گردن نایل مالید و باهم رفتن سمت کاناپه.

+خب سِر کجا بذارمتون؟

لیام خودش رو بیشتر به نایل چسبوند.

-تو بغل خودت.

نایل نشست و لیام رو توی بغلش نگه داشت، تلویزیون رو روشن کرد و وارد نتفلیکس شد.

+چی دوست داری ببینی؟

لیام اسم سریال مورد علاقه اش رو گفت و نایل زد همونجا.

آروم توی بغل هم فیلم نگاه میکردن، لیام با علاقه داشت داستان رو دنبال میکرد.

تقربیا هشت قسمت دیده بودن که نایل دیگه واقعا حوصله اش سر رفته بود و چشم هاش میسوختن، اما لیام همچنان با ذوق زل زده بود به صفحه ی تلویزیون و بدون‌توجه به اطراف داشت فیلم نگاه میکرد.

نایل میدونست که اگه لیام رو ول کنه، پسر کل فصل رو نگاه میکنه و چشم هاش رو بفاک میده.

سعی کرد بلند شه که با اعتراض لیام روبه رو شد.

-کجا داری میری! هنوز جای خوبش مونده.

نایل کلافه چشم هاش رو روی هم فشار داد.

+مگه نگفتی برات کیک درست کنم؟

لیام تائید کرد.

-عه راستی یادم‌ نبود، زود باش برو درست کن ببینم.

نایل بلند شد و خیلی سریع رفت توی آشپزخونه، چند لحظه ای چشم هاش رو روی هم فشار داد تا خشکیشون از بین بره و بعد چندتا تخم مرغ، آرد، شیر و شکر برداشت.

با حوصله زرده هارو از سفیده ها جدا کرد و مشغول هم‌ زدن سفیده ها شد تا پف کنن.

خیلی زود، لیام هم که تنهایی دوست نداشت‌ فیلم ببینه پشت سرش وارد آشپزخونه شد.

با کنجکاوی به کار های نایل سرک میکشید و میخواست بدونه اون داره چیکار میکنه.

وقتی انگشتش رو توی سفیده ی تخم مرغی که حالا پف کرده بود فرو برد، نایل با صدای بلندی زد زیر خنده.

+داری چیکار میکنی؟

لیام انگشتش رو لیس زد و اخمی کرد.

-اه... چرا انقدر بد مزه است؟

نایل کمی شکر توی ظرف ریخت.

+چون فقط یه تخم مرغ خامه.

لیام زبونش رو بیرون انداخت.

-کیکش بدمزه نشه؟

+نمیشه.

وقتی دید لیام داره زیادی فضولی میکنه، سعی کرد حواسش رو پرت کنه.

+میخوای کمک کنی؟

-اوهوم.

نایل پسر رو روی صندلی نشوند، الک و ظرف آرد رو داد دستش.

+پس اینو سه بار برام الک کن.

لیام سرش رو تکون داد و بادقت مشغول انجام کاری شد که نایل بهش گفته بود.

تمام تلاشش این بود که آرد روی میز پاشیده نشه، ولی خیلی موفق نبود و وقتی که کارش تموم شد، لباس هاش کاملا آردی شده بودن.

-تموم شد!

با خوشحالی گفت تا نایل بهش افتخار کنه.

نایل چرخید و پسر رو دید که حتی موهاش و صورتش رو هم آردی کرده بود.

+خوبه، ولی از اونجایی که کل آردو مالیدی به خودت، باید تورو بندازم تو کیک.

لیام نگاهی به لباس هاش کرد، حق با نایل بود نصف بیشتر آرد جای این که توی ظرف باشه، روی لباس های لیام ریخته شده بود.

- اما تقصیر من نیست که آرد زود پخش میشه.

نایل با خنده سری تکون داد و کمی روغن به مواد کیک اضافه کرد.

-روغن نریز!

+چرا؟

-چون چاق میشیم.

+ولی بدون اون خراب میشه، چطوره بذاری کارمو بکنم؟

لیام ساکت شد و گذاشت نایل کارش رو انجام بده، بعد از هم زدن مواد به لیام اشاره کرد.

+قالبش رو تو انتخاب کن.

لیام خوشحال از جاش بلند شد و دنبال قالب مورد نظرش گشت.

ظرفی رو که انتخاب کرده بود داد دست نایل و کمکش کرد که کیک رو بذارن توی فر.

چند دقیقه بعد، لیام درحالی که با بی تابی جلوی فر نشسته بود و زانوهاش رو بغل کرده بود نایل رو سوال پیچ میکرد.

-پس چرا نمیپزه؟

-اگه پف نکنه چی؟

-باور کن خراب میشه.

-الان 25 دقیقه گذشته و هنوز نپخته.

-نایل بهش بگو زود باشه.

پسر همش پشت سر هم سوال میکرد و نق میزد، تا جایی که نایل بلندش کرد.

+نظرت چیه تا اون آماده میشه، اسموتی درست کنیم؟

لیام سرش رو تکون داد.

-پس من بهت میگم که بریم اسموتی درست کنیم.

با کمک لیام، نایل کمی اسموتی درست کرد تا باهم بخورن.

کم کم داشت بوی خوش کیک هم بلند میشد و توی کل خونه میپیچید که نشونه ی پختنش بود.

نایل به آرومی چنگال رو توی کیک فرو کرد تا متوجه بشه پخته یا نه.

وقتی اون چنگال تمیز از توی کیک بیرون اومد، نایل فر رو خاموش کرد و چند دقیقه ای صبر کردن تا دمای فر بیاد پایین.

با آرامش خم شد تا کیک رو بیرون بیاره و این لیام بود که همش ازش میخواست عجله کنه.

-نایلر زود باش!

وقتی نایل کیک رو روی میز گذاشت، چشم های لیام درخشیدن.

-وای خیلی خوشگله.

+آره ولی باید صبر کنی خنک شه.

نایل رو به لیامی گفت که میخواست به کیک ناخونک بزنه و زد روی دستش.

لیام روی صندلی نشست، سرش رو روی دست هاش گذاشت و با ناراحتی به کیک زل زد.

نایل بدون توجه به پسر، اسموتی ها رو توی لیوان ریخت و تزئینشون کرد.

وقتی کارش تموم شد، لیام همچنان به کیک زل زده بود.

-حالا میتونم بخورمش؟

نایل با خنده سرش رو بالا و پایین کرد، لیام با خوشحالی دوتا تیکه کیک برای خودشون برید و توی ظرف گذاشت.

دوتایی رفتن توی بالکن و کنار هم نشستن، هوای قشنگی بودش و نسیم خنکی صورت هاشون رو نوازش میکرد.

توی آرامش و لذت، باهم صحبت میکردن و از کیک هاشون میخوردن.

لیام کمی از کیکش خورد.

-فکر نمیکردم انقدر خوشمزه بشه.

نایل که دیگه جا نداشت، کیک خودش رو هم به پسر داد.

+پس اینم برای تو.

لیام خوشحال شد و خندید.

-بازم باید کیک درست کنی و من بهت دستور بدم.

+پس از دستور دادن به من خوشت میاد؟

-معلومه که آره، تو هرکاری که گفتم رو انجام دادی.

نایل با باقی مونده ی نوشیدنیش بازی کرد.

+هوا داره سرد میشه، میخوای بریم تو؟

لیام اوهومی گفت و دوتایی رفتن توی خونه، نایل دوباره با دستور لیام ظرف ها رو شست و خشک کرد.

حالا دیگه برای بقیه ی بعد از ظهر کاری نداشتن که انجام بدن، لیام با بی حوصلگی توی بغل نایل پخش شد.

-حوصلم سر رفته نایلر.

نایل موهای پسر رو کنار زد.

+میخوای ببوسمت؟

-اره.

نایل پسر رو کمی بالاتر کشید تا به لب هاش دسترسی داشته باشه و بعد خیلی نرم و مهربون مشغول بوسیدنش شد.

لیام خوشحال پاهاش رو دو طرف کمر نایل انداخت و بغلش کرد.

بوسه ی عمیقی بهم دادن و نایل لب های پسر رو تا حد قرمز شدن بوسید.

لیام با لب های سرخ شده اش نفس نفس زد و کمی عقب کشید.

-آه... باشه، این خوب بود. ولی حالا برو منچ بیار باهم بازی کنیم.

نایل اطاعت کرد و رفت وسایل بازیشون رو آورد.

لیام مهره هاش رو برداشت و مشغول چیدنشون شد.

-هرکی شیش آورد میتونه اون یکی رو ببوسه و هرکی برنده شد میتونه یه درخواست از اون یکی بکنه.

نایل مهره های خودش رو برداشت.

+قبوله.

لیام با ذوق تاس رو انداخت و بازی شروع شد، نایل با همون حرکت اول شیش آورد.

+هاه! بیا جلو لیام.

پسر خم شد و نایل محکم بوسیدش، بازی کم کم گرم گرفته بود و هر دوتا تلاش میکردن که برنده شن.

-آخجون، یه شیش دیگه!

لیام گفت، روی پاهای نایل نشست و خیلی محکم بوسیدش.

اول که نایل جلو بود، لیام همش اعتراض میکرد و ميگفت که تقلب کرده، اما وقتی خودش جلو افتاد با رضایت کامل بازی رو ادامه داد.

همش پشت سر هم شیش می‌آورد و نایل رو میبوسید، و هر بوسه از دفعه ی قبلی عمیق تر بود و این لیام رو کمی خمار کرده بود.

طوری که دفعه های آخر، لب هاش کاملا متورم شده بودن‌ و نفس های سنگینی میکشید.

-هورا!من بردم!

لیام دست هاش رو پیروزمندانه بالا گرفت و خندید.

نایل به مهره های ردیف شده پشت سر هم نگاه کرد.

+و حالا چه دستوری میخوای بهم بدی؟

لیام صفحه بازی رو هل داد کنار، درحالی که چشم هاش خمار شده بودن یقه ی لباس نایل رو گرفت و کشیدش روی خودش.

نایل دست هاش رو کنار سر لیام گذاشت تا بهش فشار نیاد، لیام با همون نگاه خمار، زبونش رو روی لب های نایل کشید و بوسه ی خیسی رو شروع کرد.

نایل پسر رو همراهی کرد و گذاشت هرچقدر که دوست داره بوسه رو ادامه بده.

لیام ازش جدا شد و سرش رو کمی کج کرد، هنوز هم داشت نفس میزد.

-ازت میخوام که... منو بفاک بدی.

نایل کمی تعجب کرد و بوسه ی آرومی به پسر داد.

+الان؟

-نه پس، بمونه برای فردا، من الان میخوامش نایل.

وقتی نایل ساکت موند، لیام ادامه داد:

-این یه دستوره.

+باشه چشم.

نایل خم شد و به گرمی پسر رو بوسید، دستش رو روی رون لیام حرکت میداد و پهلوهاش رو میچلوند.

لیام راضی از این وضعیت، خودش رو بالاتر کشید و موهای خوش حالت نایل رو توی مشتش گرفت.

بوسه های خیس نایل، سمت گردن و ترقوه هاش کشیده شدن، زبونش رو روی شاهرگ پسر کشید و بخش کوچیکی رو بین دندون هاش گرفت، وقتی مشغول گاز گرفتنش شد، لیام ناله ی کوچیکی کرد که نشونه ی خوبی بود.

بوسه های گرمش رو روی نقطه به نقطه ی گردن پسر مینشوند و بهش محبت میکرد.

لیام با رضایت موهای نایل رو نوازش میکرد و سرش رو کج نگه داشته بود تا بوسه های بیشتری دریافت کنه.

نایل دستش رو زیر پیراهن پسر برد و پوست بدنش رو لمس کرد.

دستش رو روی شکم لیام میکشید و نیپل هاش رو بازی میداد.

بوسه های خیسی از گوش تا ترقوه ی پسر زد و بعد لباسش رو از تنش بیرون کشید.

لیام با چشم های بسته دستی به بدن خودش کشید و لبخندی زد.

نایل خم‌ شد و روی جناق سینه‌ی لیام رو بوسید و تا زیر شکمش ادامه داد، لب هاش رو روی پوست لخت پسر می‌کشید و همه جاش رو میبوسید.

بدن لیام مورد علاقه اش بود و نمیتونست بهش عشق نورزه.

انگشت شصتش رو روی نیپلش کشید و لب های نیمه باز پسر رو بوسید.

+هنوزم نظرت عوض نشده؟

-نه.

نایل دوباره بوسه هاش رو از چونه تا ناف پسر ادامه داد و وقتی به شلوارش رسید، با آرامش اون رو پاهاش بیرون کشید.

اسلپ آرومی بهش زد و بوسیدش، میدونست پسر روی کشاله ی رونش حساسه، پس همونجا رو گاز گرفت و مکید.

لیام چنگی به موهای نایل زد و کمرش رو سمت بالا کشید.

-ا...اوممم..نایل...

نایل بدن لخت پسر رو توی بغلش گرفت.

+چی میخوای ازم؟

-خودتو، اونم خیلی زود.

نایل سرش رو تکون داد و لیام خیلی زود شروع کرد به ور رفتن با لباس های نایل تا بتونه درشون بیاره.

چند لحظه بعد، هر دوتا فقط باکسر تنشون بود و همدیگه رو میبوسیدن و نوازش میکردن.

لیام کمی از نایل فاصله گرفت تا بتونه نفس بکشه.

-بسه نایل، شروع کن لطفا.

نایل سری تکون داد و باکسر لیام رو کشید پایین، نگاهی به دیک هارد شده اش که نیاز به لمس داشت کرد.

دستش رو دور اون حلقه کرد و با سرعت متوسطی بهش هندجاب داد.

لیام کمرش رو از زمین جدا کرد و سعی میکرد به چیزی چنگ بندازه.

-آااه...ن...نایل...

نایل بخاطر واکنش پسر، پوزخندی زد و حرکت دستش رو سریعتر کرد.

وقتی پسر ناله ی بلندی کرد و دیکش خیس شد، نایل دستش رو عقب کشید.

بوسه ی آرومی روی لب هاش زد و رفت توی اتاق.

وقتی برگشت لوازم حفاظتی لازم رو با خودش آورده بود.

دستش رو با لوب خیس کرد و روی رینگ لیام کشید.

+آماده ای؟

-اوهوم.

نایل روی پسر خم شد، پیشونی هاشون رو بهم چسبوند و خیلی آروم انگشتش رو توی رینگ خیس پسر فرستاد.

لیام اخمی کرد و به بازوی نایل چنگ انداخت.

-آخخخ...آییی...

نایل بوسیدش.

+چیزی نیست، الان خوب میشه.

لیام درحالی که دست هاش رو مشت کرده بود، سرش رو تکون داد.

نایل انگشتش رو کمی حرکت داد و چرخوندش، بدن لیام با هر ضربه ای که میزد کمی پرش میکرد و رینگش منقبض میشد.

+خیلی خودتو سفت کردی.

نایل با آرامش بدن لیام رو نوازش کرد تا کمی آروم بشه و خودش رو شل کنه، لیام سرش رو روی زمین گذاشت و اخم کرد.

هربار که نایل انگشتش رو سریعتر حرکت میداد، چنگی به بازوش میزد و آه میکشید.

چند دقیقه بعد، نایل انگشت دومش رو هم اضافه کرد و لیام جیغ کوچیکی کشید.

+ششش... تو ظرفتشو داری، نفس عمیق بکش.

بوسه های خیسی به گردن لیام میزد و نوازشش میکرد.

وقتی لیام آروم شد، ضربه هاش رو سریعتر کرد و انگشت هاش رو حرکت داد.

با دقت انگشت سومش رو هم اضافه کرد و لیام کاملا کش اومدن رینگ خودش رو حس میکرد.

گرمای زیاد رینگش، انگشت های نایل رو میسوزوند و باعث میشد نایل زیر لبی فحش بده.

+فاک...

چند دقیقه بعد، رینگ لیام دیگه منقبض نمیشد و پسر با هر ضربه آه آرومی میکشید.

نایل انگشت هاش رو بیرون کشید، بوسه ای لب های متعرض لیام زد و بلندش کرد.

-چیکار میکنی؟

+فقط ساکت باش و ببین.

نایل لیام رو چهار زانو جلوی کاناپه گرفت، سرش رو روی تشک اون گذاشت و خودش هم پشتش روی زانوهاش ایستاد.

+از جات تکون نخور!

لیام گونه اش رو روی کاناپه کشید و سرش رو تکون داد.

لب هاش سمت جلو اومده بودن و منتظر بود نایل کارش رو شروع کنه.

نایل بسته ی کاندوم رو باز کرد و دیکش رو کاور کرد، بعد از اینکه مقداری لوب به خودش زد، دیکش رو روی رینگ منتظر پسر کشید و بوسه ای به پشت گوشش زد.

یکی از دست هاش رو روی دست لیام گذاشت و قفلش کرد، و خیلی آروم دیکش رو فرستاد تو.

لیام با حس دیک نایل توی خودش، بدنش رو کشید جلوتر و کاملا به کاناپه برخورد کرد.

نایل خودش رو بیرون کشید و دوباره وارد پسر شد، چند بار کارش رو تکرار کرد و دفعه ی آخر کل دیکش رو توی رینگش جا داد.

لیام دست نایل رو فشار داد و نفس لرزونی کشید.

نایل چندتا بوسه به کتف پسر زد.

+شروع کنم؟

-آ...آره.

نایل ضربه های آرومش رو شروع کرد و دست آزادش رو روی کمر پسر میکشید تا نشون بده حواسش بهش هست.

-آه...ن...نایل...

بدن لیام با ضربه های نایل سمت جلو می‌پرید و به کاناپه برخورد میکرد.

نایل اسپنک محکمی به باسن پسر زد کتفش رو بوسید.

+خوبه؟

-آره، ا...ادامه بده.

نایل وقتی از حال پسر مطمئن شد ضربه هاش رو ادامه داد و داغی رینگ لیام ناله خودش رو هم درآورده بود.

لیام سعی میکرد به چیزی چنگ بندازه و بلند ناله میکرد تا خودش رو خالی کنه.

شدت لذتی که توی وجود هر دوتاشون پیچیده بود، غیر قابل وصف بود و ناله هاشون باهم ترکیب شده بود.

دیک لیام آزار دهنده به پارچه ی کاناپه کشیده میشد و درد زیادی رو تحمل میکرد.

ناخواسته کمرش رو با ریتم ضربه های نایل حرکت میداد، این توی بفاک رفتن کمکش میکرد و دیکش بیشتر به پارچه ی مبل کشیده میشد.

لیام بالشتک کوچیکی رو برداشت و توی بغلش گرفت، وقتی ضربه های نایل شدت گرفتن اون بالش رو توی دستش فشار میداد و جیغ میکشید.

نایل حالا با هر دوتا دستش باسن پسر رو میچلوند و محکمتر بفاکش میداد.

رینگ خیس و گرم لیام، حالا قرمز شده بود و ضربه های نایل شدیدتر.

-اوه...ش...شت...آااه...

اسلپ های نایل روی رون پاش، نشون میداد که باید پاهاش رو بیشتر از هم باز کنه.

کمی به سمت جلو خم شد و باسنش رو قوس داد، این باعث شد دیک نایل راحت تر بفاکش بده و لیام جیغ کوتاهی کشید.

-ن...نایل...ل...لطفا...

لیام با التماس از نایل میخواست که لمسش کنه و اون به حرفش گوش نمی‌داد.

برعکس دست هاش رو گرفت و روی کمرش توی هم قفلشون کرد.

با کشیدن موهای پسر، مجبورش کرد خودش رو حرکت بده و اشک های درشتش گونه هاش رو خیس کنن.

از شدت لذت داشت گریه میکرد، چشم هاش سمت عقب چرخیده بودن و زبون کوچیکش از دهن نیمه بازش بیرون افتاده بود.

برای اکسیژن تقلا میکرد و نایل از وول خوردن هاش متوجه شده بود اون نزدیکه.

-ا...اوه...فاک....ن...نایل...منو... محکمتر بفاک بده... آااههه....ف...فقط...ه...همینو ازت میخوام...

وقتی ضربه های نایل شدت گرفتن شوکه جیغی کشید و بیشتر وول خورد، نایل روش خم شد و توی گوشش لب زد:

+اینطوری؟

-ا...آااه...اینجوری و ...حتی...محکمتر...

نایل نفس عمیقی کشید و ضربه های پشت سرهمی به رینگ لیام که حالا ملتهب شده بود زد و پسر با جیغ کوتاهی خودش رو خالی کرد، نایل دیکش رو توی دستش گرفت و بهش هندجاب داد تا کاملا به اوج برسه.

رینگ لیام دور دیکش تنگ میشد و این باعث شد چند لحظه بعد نایل با فاک بلندی به اوج برسه

خسته گونه اش رو به کتف لیام چسبوند و سینه اش تند تند بالا و پایین میشد.

چند دقیقه ای توی سکوت نفس زدن تا از اوج پایین بیان، لیام با بی حوصلگی چرخید و توی بغل نایل پخش شد.

-هوممم...آه...خیلی خوب بود.

نایل لبخند بیجونی زد و موهای خیس پسر رو نوازش کرد.

با خستگی همونجا روی زمین ولو شدن و چشم هاشون سنگین شد.

....

-نایل! ببین چه گندی بالا آوردی!؟

نایل با صدای غرغر های لیام بیدار شد و دید که پسر لخت و با اخم نشسته بالای سرش.

گیج دستی به صورتش کشید.

+چیشده؟

لیام با عصبانیت به کاناپه اشاره کرد که حالا کثیف شده بود.

-ببین چه بلایی سرش اومده!

نایل با دیدن اون لکه ها خندید.

+ببخشید که تو کامتو ریختی روش.

لیام اخمی کرد.

-تقصیر توعه جای این که بریم توی تخت از هولت همین جا انجامش دادی.

نایل درحالی که هنوز خسته بود پسر رو توی بغلش کشید.

+ببخشید، خودم تمیزش میکنم، میخوای برات کیک بیارم.

لیام تائید کرد و چند دقیقه بعد درحالی که داشت کیک میخورد به نایلی نگاه میکرد که مشغول تمیز کردن خرابکاریشون بود.

------‐-----------------

سلام، کوالا برگشته:")))

اونم با نیام.

نمیدونم نظرتون درموردش چیه، امیداورم خوشتون بیاد.

+حواسم هست ديگه ‌نه برام کامنت میذارید نه ناشناس میدید🚶🏻🚶🏻

ایگنور شدن، میزنه تو ذوقم هميشه :")

انی وی تا وانشات دیگر، خدافظ

Unknown 》》》 اینجا بهم ناشناس بدید



Report Page