BTS

BTS

Taehyung

[ وانشات: [ تهیونگ




شاید داستان زندگیه من با خیلی از آدم ها شباهت داشته باشه 

اما قطعا پایانی داره که هیچ مانندی نخواهد داشت 






اره یا نه ؟


هیچ وقت با همچین سوال سختی مواجه نشده بود 

سوالی که می‌تونست اقبال سیاه تاریکش رو روشن کنه 

یک دوراهیه سخت و سرنوشت ساز

اما هنوز دیر نشده بود ، هنوز وقت داشت تا صرف‌نظر کنه

زمان باقی مونده بود و می‌تونست خودش رو از اون گناه نجات بده 


صدام رو می‌شنوی ؟ 

خواهش میکنم درست فکر کن تو هنوز راه های دیگه ای داری 



– اره یا نه ؟! 

صدای خش دار و ترسناک مرد باعث شد ریشه افکارش درست مثل یک ورقه کاغذ تکه تکه بشه . واقعا که حال بهم زن بود .

با مِن مِنی که بوی ترس رو میشد ازش احساس کرد گفت :

– راستش من هنوز مطمئن نیستم قربان راستش من میترسم !!

مرد آخرین پُک سیگارش رو کشید و ته مونده اون رو جلوی پسر پرتاب کرد 

– میبینش؟!

همون‌طور که سرش پایین بود و دستاش رو مابین پاهاش قرار داده بود سری تکون داد – بله قربان 

مرد از جاش بلند شد و به سمت پسر اومد و پاش رو محکم روی سیگار فرود آورد و اون رو زیر کفش چرمیش پایمال کرد 

پسرمتعجب شد و به خاطر این کار نامفهوم به مرد چشم دوخت 


 – والدین من همیشه منو از سیگار میترسوندن و میگفتن منو بدبخت می‌کنه و به خاک سیاه مینشونه 

و بعد با دست های بالا بردش چند دور به دور خودش چرخید و تمام اتاق رو هدف این چرخش قرار داد و مجدد رو به پسر کرد همراه با چاشنیی از خنده های زشتش

– میبینی؟! اما الان من اینجام ! با همین سیگاری که منو ازش ترسوندن 

همین سیگار منو به اینجا رسوند و منو آدمی کرد که می‌تونه میلیون ها سیگار بخره و تولید کنه 

به میز تکیه داد و دست به سینه مقابل پسر ایستاد – تو از چی میترسی واقعا ؟ از پول ؟

پسر بزاق دهانش رو با فشار قورت داد 

–من فقط از این میترسم که نتونم پولش رو پرداخت کنم 

حرفش خنده های مرد رو پاک کرد 

جدیت توی صورتش نمایان شد – مثل اینکه تا حالا معامله نکردی نه ؟

– منظورتون چیه ؟

– توی کار ما فقط و فقط پول نیست ما از خیلی چیزهای دیگه برای پرداخت پول مشتری ها استفاده میکنیم 

پسر انگار امیدوارتر شد – مثل چی؟؟

–مثل خونه ، ماشین ، عتیقه ، طلا و خیلی چیزهای دیگه به شرطی که ...

پسر خودش رو از صندلی جدا کرد و به جلو خیز برداشت – به شرطی که ؟

– به شرطی که اون اجناس با چیزی که بهت داده شده برابری کنه 


اما اون چی داشت ؟چی داشت که در عوض با خواستش برابری کنه ؟

نه خونه ای 

نه ماشین آخرین سیستمی و نه حتی عتیقه ای!دریغ از یک تیکه کوچیک طلا 

ولی با این حال اگر قبول نمی‌کرد مسلمناً همون چیزهایی هم که داشت از دست میداد 

چاره چی بود ؟ یک آدم بیچاره حتی اگر بهش پیشنهاد خوردن زهر هم داده بشه ولی در عوض قرار باشه توی رفاه زندگی کنه 

خب ...! معلومه ک قبول می‌کنه نه ؟! 


– باشه من قبول میکنم .

مرد بشکنی روی هوا زد و گفت :

– این بهترین تصمیمیه که توی طول زندگیت گرفتی بهت تبریک میگم .

– خب تهیونگ بریم سراغ بقییه قرار داد......


 .______________________________.           


Report Page