BrOtHer

BrOtHer

@ARMY_dreaMs

-باید یه راهی باشه..باید باشه ..

دستاش رو توی هم قفل کرده بود و به سرعت طول اتاق رو طی میکرد.

قدم قبلیش هنوز روی زمین گذاشته نشده بود که به سرعت قدم دوم رو برمیداشت و سمت جلو حرکت میکرد.

-سونگ تو اسلحه داری¡

-چی¡ بله قربان..

-نه نه بیخیال ...

بیخیال فکری که توی سرش بود شد ..

مطمئنا شلیک به خودش و جا گذاشتن یه گلوله توی بدنش و راهی شدنش به بیماریتان دلیل خوبی برای دیدن مایا و صحبت باهاش نبود.

-سونگ¡

-بله قربان.

-به نظرت چرا نمیخواد منو ببینه ¡

-نمیدونم قربان.

-هوووم...مادر پدرم میگن همه چیز عادی بوده اونشب ولی من صدای جیغش رو شنیدم.. ازون شب حتی جواب تلفنم رو هم نداد.

-طبق فیلم دوربین مدار بسته خانم برای شام هم صبر نکردن .

-فیلم¡ چرا تا الان چیزی نگفتی ¡

-شما سوال نکردین .

جیمین برای لحظه ای پلکاش رو روی هم گذاشت و نفس عمیق کشید، نباید عصبی میشد .

درسته خودش سوال نکرده بود ..

-فیلمو برام میاری¡

سونگ سری تکون داد و تک دکمه کت مشکی ماتش رو باز کرد.

موبایلش رو از جیب داخلش بیرون اورد و همون طور که رمزش رو باز میکرد و فیلم مورد نظرش رو توی گوشیش پیدا میکرد سمت جیمین حرکت کرد.

جیمین روی مبل دو نفره توی اتاق نشست.

سونگ بالا سرش ایستاد و با دو دست گوشی رو درحالی که فیلم درحال پخش شدن بود رو سمت جیمین گرفت.

آروم گوشی رو بین دستاش گرفت و قسمتی از فیلم که رد شده بود رو عقب گردوند .

با دقت چند باری فیلم رو نگاه کرد و لحظه ای که مایا سرش رو سمت دوربینی که جلوی در ورودی نصب شده بود برمیگردوند فیلم رو نگه داشت .

صفحه رو زوم کرد و روی صورت مایا نگه داشت.

-حس نمیکنی یه چیزی هست¡

سونگ سرش رو پایین گرفت و کمی روی گوشی خم شد و به چهره آشفته و کمی بهم ریخته مایا نگاه کرد.

-بنظر میاد گریه کردن..

-درسته...پس من درست شنیده بودم.... صداشو..

سونگ کمی بیشتر نگاه کرد و یک دفعه انگشتش رو محکم روی صفحه کوبید.

-اینجا رو ببینید¡

سونگ به لباسی که تن مایا بود ضربه زد و بعد از تایید جیمین فیلمی که مربوط به لحظه ورود مایا به ویلا باغ رو مشد پلیی کرد‌.

-اینجا.

دوباره روی صفحه و قسمتی که مایا در حرکت بود ضربه زد .

جیمین تصویر رو زوم کرد و با دقت خیره مایا شد .

میتونست قیافه در همش رو ببینه، شاید واقعا باید اون شب باهاش میومد¡

شاید بخاطر نبودش جواب تماس هاش رو نمیده و حتی نمیخواد ببیندش¡

تصویر زوم شده رو رها کرد و به مبل تکیه داد .

-خب¡

-لحظه ورودش شنل قرمز تنشه ... و خروج کت مشکی و مطمئنم که کت مطعلق به یه مرده .

-مرد¡

-بله ، چون ریز اندام هستن حتی اگه کوچیک ترین سایز کت رو هم بپوشن باز براشون خیلی بزرگه .. تو فیلم اول شخصه که سعی داره کت رو نزدیک خودشش نگه داره ولی لحظه ورود جوری شنل رو رها کرده که مشخصا میخواد لباسش رو به نمایش بذاره..

جیمین دوتا فیلم رو چند بار دیگه نگاه کرد و تصاویر رو توی موقعیت های مختلف زوم کرد.

هر بار که فیلم رو از دوباره میدید بیشتر متوجه های سونگ میشد و گره ابرو هاش بیشتر میشد .

-آفرین سونگ.. تو باید کارآگاه میشدی.

-ممنون.

سونگ حالت رسمیش رو حفظ کرد و کنار مبل ایستاد .

جیمین همچنان خیره فیلم ها و عکسای اون شب بود نمیتونست درست تصمیم بگیره.

-باید ببینمش...

-ولی ..

-میدونم حاضر نیست ببینتم... ولی باید یه راهی باشه..

گوشی نوی دستش رو روی میز پرت کرد و صدای بدی توی اتاق پیچید از جاش با ضرب بلند شد و سونگ هل کرده یک قدم عقب رفت:

-قربان¡

جیمین استین پیراهن سفیدش رو تا روی آرنجش بالا داد و دستش رو سمت سونگ‌گرفت .

-بگیرش و بشکونش

-چ...چی¡

سونگ دست پاچه دست جیمین که توی دستش گرفته بود رو کمی فشرد و اخم کمرنگی کرد :

-این دیوونگیه¡

-سریع انجامش بده..بعدش ببرم بیمارستان

سونگ فقط به چهره مطمئن جیمین نگاه میکرد و تند تند نفس میکشید .

-من باید مراقبتون باشم...نه بهتون آسیب بزنم

-سونگ! از این قسمت بشکونش اگه مچ رو راحت تری روی مچ انجامش بده .. زود خوب میشه این قسمت ..بهم اعتماد کن..

-دکتر پارک¡

-ازون حرکتا که توی فیلما میزنن روی خلافکارا از همونا روم بزن دستمو بگیر بپیچون پشت سرم یه فشار کوچیک ...

تئوریی و عملی چیزی که مد نظرش بود رو هم زمان با سونگ اجرا میکرد و اگه کسی از دور میدیدشون فکر میکرد که اون دوتا دارن باهم میرقصن به جای اینکه تلاش برای شیکوندن دست جیمین داشته باشن .

-آمادم..برو ..

شروع به شمارش کرد و سونگ چشماش رو روی هم گذاشت و قبل از اینکه جیمین بازدمش رو به داخل شش هاش بکشه دستش رو چرخوند و پشت سرش قفل کرد و با یه ضربه کوچیک به مچش به سمت مخالف اون مچش رو شیکوند و صدای شکستن و برخورد استخون هاش به هم باعث شد اخم پررنگ تری بین ابرو هاش جا بگیره ..

جیمین که تا اون لحظه با گاز گرفتن لبش و در نیوردن کوچیک ترین صدایی سعی در جلب توجه نکردن داشت .

با رها شدن دستش تازه بیشترین حد درد رو حس کرد و فریاد بلندی کشید ..

سونگ عقب کشید و کتش رو مرتب کرد .

-احمقانه ترین ایده بود

-میدو...نممممم میدونممممممم

با داد تایید کرد و سعی کرد نگاهش به دستش نیوفته ، درسته پزشک بود و حداقل روزی یک جراحی داشت ولی مطمئن بود که هر کدوم از اون اتفاق هایی که برای بیماراش میوفته برای خودش می افتاد از ضعف غش میکرد..

-برییییی..م اههه

ژیلش رو از روی صندلیش کش رفت و بدون نگاه کردن بهش اون رو دور دستش پیچید .

جلو تر از سون حرکت کرد و از اتاق خارج شد .

قبل از پایین رفتن از پله ها که سالن طبقه پایین رو از اتاق های طبقه بالا جدا میکرد مادرش صد راهش شد و نگاهی عصبی بهش انداخت:

-جیمین¡

نگاهی به پشت سر جیمین که سونگ ایستاده بود انداخت و نفس کلافه ای کشید :

-این بار چه نقشه ای کشیده¡

-دستشو شیکونده

مادرش با عصابانیت سمتش برگشت و قبل از اینکه بتونه چیزی بگه جیمین با سرعت از کنارش رد شد و سونگ رو بلند صدا زد که همراهش بره .

سونگ تعظیم کوتاهی کرد و با عجله پله هارو پایین رفت و بعد از جیمین توی ماشین، روی صندلی راننده جا گرفت .

ماشین رو استارت زد و قبل از حرکت از توی آینه صندلی عقب که جیمین توی خودش جمع شده بود رو نگاه کرد:

-تو بدترین حالت ممکنه امروز شیفتش نباشه .

جیمین برای چند دقیقه دردش رو نادیده گرفت و حرف سونگ رو با خودش تکرار کرد..

اگه امروز مایا بیمارستان نبود تمام کاری که برای دیدنش انجام داده بود هیچ بود و به علاوه الکی چند وقت خودش رو از کار انداخته بود ..

-اگه نبود...هیسسسس....همونجا خلاصم کن

-میدونی که این کارو میکنم!

-عوضیی

سونگ لبخندی زد و بعد از قرار دادن متشین رو حالت حرکت،سمت بیمارستانی که مایا توی بخش اورژانسش کار میکرد حرکت کرد .

فقط امیدوار بود که مایا اونجا باشه و جیمین برای دیدنش دوباره نقشه احمقانه ی دیگه ای نکشه .

•••

Silver_

Report Page