Boys

Boys


پسرها خشونت را تقلید می‌کنند

خشونت خانگی و اجتماع

۰

rssخانهخانه امنخشونتخشونت جنسیخشونت خانگیخشونت علیه زنانزنان,کودکان


image_pdf
image_print


 عکس: David Dennis

خانه امن:پسرها بیشتر از مرتکب خشونت ،تقلید می‌کنند و دخترها بیشتر با قربانی خشونت همدردی می‌کنند.اگر این گونه مسائل مورد رسیدگی قرار نگیرد، ممکن است هر دو جنس چنین رویکردهایی را در تمام مدت زندگی خود ادامه دهند.

 به طور کلی، پسرها رفتارهای «برون‌گرایی» بیشتری مثل پرخاشگری و واکنش آشکار را بروز می‌دهند، حال آنکه دخترها رفتارهای «درون‌گرایی» بیشتری مثل انزوا یا افسردگی را نشان می‌دهند.

کودکانی که شاهد خشونت خانوادگی هستند و مورد آزار و اذیت جسمی قرار می‌گیرند بیشتر از کودکانی که فقط شاهد خشونت هستند و مورد آزار و اذیت قرار نمی‌گیرند ناسازگاری‌های عاطفی و روانی را از خود نشان می‌دهند.

ظاهراً کودکان خردسال‌تر نسبت به کودکان بزرگسال‌تر دچار سطوح بالاتری از ناراحتی عاطفی و روانی می‌شوند. اختلافات مربوط به سن ممکن است از توانایی‌های شناختی تکامل یافته‌تر کودکان بزرگسال‌تر برای درک خشونت و انتخاب راهبردهای کنار آمدن بهتر به منظور تسکین احساسات ناراحت کننده نشأت بگیرد.

مشاهدات انجام شده از زمان قرار گرفتن کودکان در معرض خشونت نشان می‌دهد ،کودکان بلافاصله بعد از یک رویداد خشونت‌آمیز دچار ترس و اضطراب شدیدی می‌شوند.

هر چه مدت سپری شده از زمانی که آنها شاهد خشونت بوده‌اند بیشتر باشد، تأثیرات قابل مشاهده کمتری در کودکان دیده می‌شود.

پژوهش‌های انجام شده در خصوص انواع مشکلات مربوط به قرار گرفتن کودکان در معرض خشونت حاکی از تنوع زیاد در واکنش این گونه کودکان نسبت به خشونت است.

سطوح خطر و واکنش‌های کودکان نسبت به خشونت خانوادگی روی یک پیوستار قرار می‌گیرد.

در این پیوستار، برخی از کودکان انعطاف‌پذیری زیادی نشان می‌دهند، حال آنکه دیگران نشانه‌هایی چشمگیر از ناسازگاری یا سازگاری نامطلوب را نشان می‌دهند.

عوامل محافظتی مثل توانش اجتماعی، هوش، عزت نفس بالا، خوش برخورد بودن، برقراری روابط قوی با همسالان و خواهران و برادرانو رابطه حمایتی با یک بزرگسال متغیرهایی مهم برای محافظت از کودکان در برابر تأثیرات سوء قرار گرفتن در معرض خشونت خانوادگی تلقی می‌شوند.

به علاوه، تحقیقات انجام شده نشان می‌دهد که می‌توان تأثیر خشونت خانوادگی را به واسطه عواملی خاص، از جمله موارد زیر، تعدیل کرد:

ماهیت خشونت

کودکانی که مکرراً شاهد اشکال شدید هستند تصور می‌کنند که خشونت تقصیر آنها است. چون این کودکان شاهد حل اختلافات توسط والدین یا اولیاء خود نیستند، ممکن است نسبت به کودکانی که کمتر شاهد خشونت فیزیکی هستند، دچار ناراحتی و استرس بیشتری شوند. دفعات مشاهده تعامل مثبت بین والدین یا اولیاء نیز بر آنها تأثیر می‌گذارد.

راهبردها و مهارت‌های کنار آمدن با خشونت

 کودکانی که دارای مهارت‌های کنار آمدن ضعیف هستند بیشتر از کودکانی که از مهارت‌های کنار آمدن قوی و شبکه‌های اجتماعی حمایتی برخوردار هستند دچار مشکل می‌شوند.

کودکانی که از راهبردهای حل مسئله‌ای بهره می‌گیرند که مستقیماً منبع اختلاف را هدف قرار می‌دهد نشانه‌های ناسازگاری یا سازگاری نامطلوب کمتری را بروز می‌دهند.

به هر حال، راهبردهای عاطفه محور کمتر مطلوب هستند، زیرا این گونه راهبردها اغلب واکنش‌های داخلی نسبت به یک موقعیت پر استرس را هدف قرار نمی‌دهند، که می‌تواند به روش‌های کنار آمدن کم اثرتری منجر شود (به عنوان مثال، کودکانی که تصور می‌کنند که والدین آنها «با هم کنار می‌آیند»).

گرچه قربانیان بزرگسال و خردسال اغلب در یک خانواده یافت می‌شوند، برنامه‌های محافظت از کودکان و برنامه‌های مقابله با خشونت خانوادگی از نظر تاریخی همواره به صورت مجزا در جهت حمایت از قربانیان اقدام کرده‌اند.

واکنش‌های متفاوت برای کمک به این دو گروه عمدتاً به دلیل تفاوت‌های موجود در توسعه تاریخی، فلسفه، رسالت، خط‌مشی‌ها و شیوه‌های عمل هر سیستم است.

در نتیجه، این تفاوت‌ها به تنوع نتایج مورد نظر و شیوه‌های عمل برای مددکاران رفاه کودکان و ارائه دهندگان خدمات به قربانیان خشونت خانوادگی منجر شده است که به تبع آن نوعی عدم تفاهم دو جانبه در خصوص رسالت و رویکرد یکدیگر هنگام رسیدگی به وقوع همزمان بدرفتاری با کودکان و خشونت خانوادگی به وجود آمده است.

چندین بحث کلیدی که از این تفاوت‌ها نشأت گرفته همکاری بین این دو رشته را محدود ساخته است.

برای مددکاران، که وظیفه قانونی ایشان محافظت از کودکان قربانی خشونت است، واکنش نسبت به خشونت خانوادگی در سطحی گسترده به عنوان یک مسئله جانبی تلقی شده است.

به همین ترتیب، ارائه دهندگان خدمات به قربانیان خشونت خانوادگی در درجه اول بر تأمین امنیت برای قربانیان بزرگسال و دادن اختیار به آنها تمرکز کرده‌اند.

اختلاف نظر درباره اینکه امنیت کدام یک از دو گروه قربانیان، یعنی کودکان و بزرگسالان، از اهمیت بیشتری برخوردار است به برداشت‌های نادرست و تهمت‌هایی جدی از ناحیه هر دو نظام مقابله با خشونت منجر شده است.

طرفداران رفاه کودکان ارائه دهندگان خدمات به قربانیان بزرگسال را متهم کرده‌اند که با تمرکز بر قربانی بزرگسالی که خود نیز ممکن است نسبت به کودکان بی‌توجهی کند یا با آنها رفتاری خشونت‌آمیز داشته باشد، نیازهای کودکان به رفاه و امنیت را نادیده گرفته‌اند.

برعکس، برخی از ارائه دهندگان خدمات به قربانیان بزرگسال خشونت خانوادگی مددکاران مسئول رفاه کودکان را متهم می‌کنند که با مسئول و مقصر دانستن قربانیان بزرگسال در قبال رفتارهای خشونت‌آمیز مرتکبین خشونت و متهم ساختن قربانی بزرگسال به «قصور در مراقبت» از فرزند، «قربانیان خشونت خانوادگی» را «مجدداً قربانی می‌کنند».

به علاوه، تعامل با مرتکبین خشونت برای هر سیستم به نحوی چشمگیر مجزا و متفاوت است. تأکید بر یک رویکرد خانواده‌مدار گاهی ممکن است مددکاران را مجبور سازد که در جهت ایجاد خانواده‌های سالم و باثبات با مرتکبین خشونت تعامل داشته باشند، مرتکبینی که یا والدین اصلی کودک هستند و یا والدین رضاعی او.

در مقابل، ارائه دهندگان خدمات به قربانیان بزرگسال معتقد هستند که تا زمانی که امنیت همه اعضای خانواده تضمین نشده است، جدایی از مرتکب خشونت مداخله‌ای مطلوب خواهد بود.

با وجود اختلافات موجود بین طرفداران رفاه کودکان و ارائه دهندگان خدمات به قربانیان بزرگسال، این دو گروه دارای زمینه‌های مشترکی نیز هستند که می‌تواند شکاف بین آنها را پر کند، از جمله:

هر دو سیستم خواهان پایان دادن به خشونت خانوادگی و بدرفتاری با کودکان هستند؛

هر دو می‌خواهند کودکان ایمن باشند؛

هر دو خواهان محافظت از قربانیان بزرگسال هستند—هم برای امنیت خود قربانیان و هم برای اینکه فرزندان آنها بر اثر خشونت آسیب نبینند؛

هر دو به حمایت از نقاط قوت یک والد اعتقاد دارند؛

هر دو ترجیح می‌دهند که حتی‌الامکان کودکان درگیرخشونتنشوند.

به علاوه، از نظر تاریخی، مردان در سازمان‌های مقابله با خشونت خانوادگی و تلاش برای ایجاد اصلاحات رفتاری که تغییر در این گونه موارد را تسهیل خواهد کرد، نقش چندان فعالی نداشته‌اند.

واکنش‌های مختلف نسبت به خانواده‌های دچار خشونت خانوادگی

همان‌طور که قبلاً نیز گفته شد، کودکان واکنش‌هایی متفاوت نسبت به خشونت خانوادگی نشان می‌دهند، و پژوهشگران نسبت به اتخاذ یک موضع یک‌جانبه مبنی بر اینکه مشاهده خشونت خانوادگی توسط کودکان به منزله بدرفتاری با کودکان یا مجاز دانستن مداخله CPS است هشدار می‌دهند.

به هر حال، پیچیدگی پژوهش‌های انجام شده راجع به فصل مشترک خشونت خانوادگی و بدرفتاری با کودکان ارائه دهندگان خدمات اجتماعی مختلف و سیاستگذاران را بر آن داشته که تصور کنند هر کودکی که در معرض خشونت خانوادگی قرار دارد در معرض خطر شدید آسیب دیدن نیز قرار دارد و لذا سازمان‌های ذیربط مجاز به مداخله رسمی یا قانونی هستند.

 منبع: صفحه ۱۶تا ۱۸ از کتاب child protection in families experiencing domestic violence


Report Page