Boyfriend

Boyfriend

Land of kookv🌈

تهیونگ لب هاش رو گاز گرفت .. کنار جونگکوک نشستن کافی بود که صورتش رنگ بگیره 

همه دورهم جمع شده بودن و یه فضای دوستانه ای بینشون شکل گرفته بود .. هوبی و نامجون و یونگی مدام با هم حرف میزدن و جین و جیمین هم به بحثشون میخندیدن



_ سلام


جونگکوک کنار گوش تهیونگ زمزمه کرد و باعث شکل گرفتن لبخندی روی صورتش شد 


_ رفته توی یکی از اتاق ها .. میتونی بعدا ببینیش


تهیونگ خیلی سریع فهمید که داره در مورد وی حرف میزنه 

اما خنده جونگکوک باعث گیج شدنش شد


_ اونم نگرانه


تهیونگ اخمی روی صورتش نشست .. چرا باید کسی برای اولین بار دیدنش نگران باشه و استرش داشته باشه؟


_ چرا؟


جونگکوک قبل اینکه خنده آرومی کنه شونه ای بالا انداخت


تهیونگ هم به بحث باقی پسرها ملحق شد و خنده هاش باعث میشد که لبخندی عمیق روی صورت جونگکوک بیاد


اما این لبخند ها با پیام هایی که وی به جونگکوک میداد به کلافگی تبدیل میشد


اخر سر پسر موفق شد تا راضیش کنه که بیرون بیاد 


وی قبل اینکه کنار هوبی بشینه سعی کرد استرسش رو پنهان کنه


همه در حال صحبت کردن بودن اما تهیونگ بلافاصله وقتی وی رو به روش نشست چشم هاش گشاد شد


_وای .. انگار دارم به آینه نگاه میکنم


وی لبخند شیرینی به پسر زد 


_ تهیونگ .. درسته؟


اوردن اسم تهیونگ بعد از سال ها بهش احساس خوبی میداد


تهیونگ خندید " درسته .. اسم شما هم وی ؟؟ مثل حرف V ؟"


وی هم به لحن شیرین تهیونگ لبخند زد " اره .. بابام یکمی عجیب بود"


_ برای چی؟؟


با کنجکاوی پرسید و دستش رو زیر چونه اش گذاشت تا جوابی بگیره .. براش جالب بود که اسم کسی تک حرف باشه


_ خب من یه دو قلو داشتم


_ مامانم دوست داشت که اسم بچه اش طولانی باشه اما بابام اصلا به همچین چیزی اعتقاد نداشت


لب هاش رو زبون زد و ادامه داد" ترجیح میداد اسم یکی دیگه از پسراش کوتاه باشه"


جونگکوک تظاهر میکرد سرش توی گوشیه و سرگرمه اما حرف های اون ها رو میشنید و باعث لبخندش میشد .. یادش میومد که این خاطره رو اولین بار چه کسی براش گفته بود 



فلش بک 


_ چرا داداشت اسمش تک حرفیه؟


جونگکوک با کنجکاوی پرسید .. دو پسر با شن ها بازی میکردن و امواج آب رو زیر پاهاشون احساس میکردن


پسر در حالیکه قلعه ای با شن ها میساخت خندید


_ نمیدونم وقتی به دنیا اومدیم بابام چه فکری پیش خودش کرد


هر دو نفرشون خندیدن و شن های روی دستشون رو زمین ریخت


_ مامانم اسم منو دوست داشت و بابام یه اسم تک حرفی برای داداشم میخواست


_


_اسم برادرت چیه؟؟


تهیونگ با لبخند و کنجکاوی پرسید


جونگکوک از ور رفتن با گوشیش دست کشید و سرش رو بالا اورد .. کنجکاو بود بدونه وی چه جوابی میده


تهیونگ هم مشتاق به چهره پسر خیره شده بود تا جوابش رو بگیره


اما وی فقط لبخند شیرینی به تهیونگ زد


جوابی به این سوال نداد


اون میترسید .. میترسید از واکنشی که تهیونگ نشون میده


نمیخواست که تهیونگ چیزایی رو بدونه که بهش اسیب میزنه



فلش بک 


_ چی شده؟

چشم هاش رو از لای در به بیرون دوخت و بعدش جرئت پیدا کرد که بیرون بیاد


به برادرش که روی پله ها ایستاده بود خیره شد 


_ هیچی


یه صدا .. مثل شکستن یه لیوان یا چیزی که به دیوار خورده و شکسته به گوش جفتشون رسید



_چ..چی شد؟


تهیونگ میخواست کنار برادرش بره که وی سریع تر پیشش اومد


خیلی آروم دستش رو دو طرف صورت تهیونگ گذاشت و قبل اینکه گوشش رو بگیره اروم زمزمه کرد "بیا بریم بخوابیم"


تهیونگ چشم هاش پر از اشک بود اما دنبال برادرش رفت .. حالا هر دوتاشون روی تخت دراز کشیده بودن


_ میشه بغلم کنی؟


وی لبخندی زد و دستش رو دراز کرد " بیا"


وقتی گرمای برادرش رو تو اغوشش احساس کرد لبخندش پررنگ تر شد" خوب بخوابی"




_ تو هم همینطور هیونگی


و بعد از اون صدای نفس های عمیق و مرتب تهیونگ بود که توی اتاق پیچید

اما صدای چیزهایی که میشکست باعث شد که وی اون شب رو نخوابه


اما خیالش راحت بود که برادرش چیزی نمیشنوه ..

چیزی از دعوای پدر و مادرش رو نمیفهمه


همین برای آروم شدنش بس بود 


_ تو باز رفتی اونو دیدی


_ تقصیر من نیست که تو انقدر احمقی که نمیتونی از شرش راحت شی


وی اهی کشید .. همیشه صدای دعوای اونا رو میشنوه اما احتمالا این بدترینش بود


به برادرش نگاه کرد که چشم هاش رو بسته بود و به خواب عمیقی رفته بود 



مژه های تهیونگ اونقدر زیبا بود که میتونست مدت ها بهش خیره بشه .. مژه های برادرش از مال خودش بلند تر بودن


لبخندی زد و پیشونیش رو بوسید ..هیچ چیز نمیتونست مانع علاقه زیادش به برادرش بشه


_ رویاهای قشنگ ببینی

دوستش داشتین؟

هر کم و کاستی که داره به بزرگی خودتون ببخشید 😁❤

با نظراتتون بهمون دلگرمی بدین❤

Report Page