Box

Box

#Negin; https://t.me/bts_Scenario

"دیگه نمیتونم ! میفهمی؟! دیگه نمیتونم تحمل کنم هر شب با صورت خونی و حال بد میایی خونه ...

آروم اومد سمتت جلوت وایستاد اما چشماتو بستی ... نمیتونستی به صورت نازش که الان یه حرومزاده داغونش کرده نگاه کنی!

دستاش آروم درو کمرت حلقه کرد ک چونه شو روی شونت گذاشت ...

_ا/ت چرا باید همیشه این بحث و داشته باشیم؟ من واقعا دلم میخواد الان تو بغلت باشم.

سرشو آورد سمت صورتت به چشمات که الان باز بودن و اشک از کنارش می‌چکید نگاه کرد

_البته رو تختمون.

دستشو پس زدی عصبانی بودی چون اون اهمیتی به حرفات نمیداد.

'پارک جیمین لطفا تمومش کن این بوکس لعنتی رو نمیتونم دیگه تحمل کنم ... لطفا ...

دوباره اومد جلو خوب بلد بود چطوری تورو رام خودش کنه.

اما امروز دیگه دلت دیگه نمیتونس که آسيب هاي جمینو نادید بگیره.

_خودتم خوب میدونی این کار برای جفتمون باید پول دربیارم. لطفا این کارو برای من سختر نکن.

دستای کبودش که نشون میداد چقدر مبارزه خشن داشت رو روی صورتت میزار.

_میدونی که چقدر دوست دارم.

خواستی همون حرفی و بزنی که خیلی وقت رو دوشت سنگینی میکنه.

اما با حس لبای نرم جیمین تمام افکار همراه با دهنت ساکت شدن.

با نرم ترین حالت میبوسیدت اما کم‌کم لبات و گاز می‌گرفت ، که ناله هاتو تو دهنش رها میکردی.

اروم دستاشو حس کردی که روی سینه هات می رقصیدن که اینکار داغی تورو بیشتر کرد.

سرت و از لذت عقب بردی و با همون حالت خمار تو چشمای جیمین نگاه کردی که اونم کمتر از تو حال خوشی نداشت.

'چرا همیشه همین کارو میکنی

اروم دوباره امد سمتت

_چون میتونم

اونشب لذت بخش و تو بغل جیمین و با مارک زدن روی بدن هم گذروندین.

Report Page