Boss

Boss

Join Channel
By : Eren


صدای پاشنه کفشاش با هر بار قدم برداشتن، داخل زیر زمینِ متروکه عمارت بزرگ و باشکوهه رئیسش، مین یونگی می‌پیچید و تنها صدایی بود که گوش هاش رو نوازش میکرد.



_فکر نمیکردم به این زودی تنها گیرت بیارم مین ا.ت...



با اکو شدن صدای رئیسش و خطاب شدن اسمش به مین، سرجاش ایستاد و سمت صدا برگشت...



یونگی با برگشتن ا.ت، به سمتش قدم برداشت...



_اوه...رئیس خودتون دستور دادین که هر چه زود تر کارای انتقال جنسارو انجام بدم... پس شلوغ بودن دورو برم تغصیر خودتونه...


با اتمام جملش نیشخندی زد و موهای بلند و بلوندشو پشت گوشش انداخت...


یونگی بی توجه به حرف ا.ت خودشو به پشت ا.ت رسوند و دستشو روی کمر باریکش گذاشت و لبهاشو روی گردنش نشوند...


_رئیس کم طاقت شد...آهه.


با فشاری که به پهلوهاش وارد شد ناله خفیفی کرد و گردنشو به سمت راست خم کرد و تا دسترسی بهتری به ددی بی طاقتش بده‌.



_فاک...یه هفته‌اس رابطه نداشتیم پس همکاری کن.


_چشم...ددی.


ا.ت با ملایمت دستشو سمت دیک یونگی برد و از روی شلوار شروع به مالیدنش کرد...



یونگی گازی از گردن ا.ت گرفت و به سمت خودش برش گردوند...


لبهاش رو روی لبهای هلویی ا.ت کوبوند و شروع کرد به میک زدن اون لبهای فاکی...


ا.ت دستهاش دور گردن یونگی حلقه کرد، و یکی از پاهاش رو بالا آوردو دور کمر مرد روبروش حلقه کرد...


یونگی اون یکی پای ا.ت رو هم بالا گرفت و ا.ت رو مجبور کرد تا پاهاش رو دور کمرش حلقه کنه و خودشو بسپره به ددیش...



همراه با ا.ت توی آغوشش سمت تخت پوسیده گوشه زیر زمین رفت و روش نشست...


ا.ت از لبهای ددیش فاصله گرفت و لباس پونگی رو توی تنش پاره کرد...



دستهاش رو روی بدنش کشید و لباهاش رو سمت گردن فاکی یونگی هدایت کرد و تا نشان مالکیتش رو به همه نشون بده...



یونگی دستهاش و سمت بوتی لخت ا.ت که فق با یه پنتی پوشیده شده بود برد و اسپنک محکمی روی اون هلو ها نشوند...




ا.ت داخل گردن یونگی ناله ای کرد و باسنش رو تکون داد.


انگشت هاش رو سمت سوراخ باسنش برد و بدون هشدار دوتاشون رو واردش کرد ک حاصلش ناله ا.ت بود...



با سرعت انگشتاشو داخل ورودی پشتیه ا.ت تکون میداد و از داغی و تنگی دور انگشتاس ناله های ریزی میکرد....



_ددی میخوام جوری توم ضربه بزنی که دیگه حتی نفس کشیدن هم یادم بره...



یونگی با نیشخند ا.ت رو روی تخت پوسیده خوابوند.



شلوار و باکسرش رو از تنش خارج کرد و دیکش رو پمپ کرد...



_داگی...



با صدای خش دارش به ا.ت ک با چشمای اشکی نگاش میکرد دستور داد تا هر چه زود تر هردوشونو خلاص کنه...



ا.ت خیلی سریع داگی شد..


یونگی دیکشو چن بار روی باسن بیبیش کشید و روی ورودی پشت ا.ت تنظیم کرد و آروم واردش شد...



_آههه...فاککک


ا.ت از دردی که توی پایین تنش پیچید ناله ای کرد و سرش رو پایین انداخت...



_ح...حرکت کن ددی..



با اجازه ا.ت شروع به تکون دادن کمرش کرد و گوش هاش پذیرای ناله های ا.ت بود...



حرکتش رو تندتر کرد و به بوتی ا‌.ت چنگ انداخت...



_فاک...



یونگی با احساس نزدیکی دیکش رو از ا‌.ت بیرون کشید و پمپش کرد و با ناله بلندی روی کمر ا.ت کام شد...



بیحال خودشو یوی تخت انداخت و ا.ت رو به آغوش داغش دعوت کرد...





گایز میدونم خیلی خوب نبود بعد چن وقت دوباره شروع کردم و یخورده خوب نشد

امیدوارم نظر بدید تا دوباره شروع کنم...


_Eren

Report Page