BOSS

BOSS

For Sis Mohi

من یه خواهر دوقلو دارم ناتنی هستم که بخاطرش هر کاری میکنم که یدفعه ای اومدم توی اتاقم 

ا/ت : اونی میشه یه کاری برام بکنی لطفا جای من برو موقتی

+ آره چی هست؟ چی فقط خو چرا خودت نمیری بهش بگی؟! 

ا/ت: رئیسش سختگیره. همین الان اگه برم احتمالش زیاده که پرتم کنه میدونی اون هر شرکتی نیستش 

همه دوست دارن تو اون شرکت کنن منم به سختی قبول شدم 

+ خو کار من چیه؟ تو کی برمیگردی؟ میشه بیشتر برام بگی که من گیر نکنم تو هم بیکار نشی؟! فقط من با تو که زیاد شباهت ندارم اگه بفهمه چی؟! 

ا/ت : برات همه چیز رو میگم پس نگران نباش

ببین این شرکت یه شرکت تجاری و توش تجارت میکنن با بقیه و گاهی وقتها برنده های مختلف تبلیغ میکنن مثل لوازم آرایشی و گوشی توسط سلبیرتی های مشهور تو باید تو پروژه ها باهاشون همکاری کنی بنظر ساده میاد ولی مشکله چون اکثرنشون کنار نمیان -.-

رئیسشون لی ته یونگ پسری به شدت جدی طوری که همه ازش میترسن کافیه یه چیزی ازت لو بره پدرت در میاره پس وقتی مقابل اونی بیشتر مراقب باش از لحاظ شباهت چرا ما داریم فقط میمونه سبک لباس و یه سری عادت هامون و طرز رفتارهامون اونم اوکیه من دوهفته دیگه برمیگردم میتونی جای من باشیی لطفان؟؟

+اومم…سخته ولی سعیمو میکنم ^^

ا/ت : مرسییی، من چیزای اصلی رو برات گفتم بقیشو برات ایمیل میکنم سوال داشتی بپرس

+فقط ته یونگ چطوریهاومد /ت : اصن ته یونگ صداش نکن رئیس لی چون بدش میاد یه پسر 25 ساله مغرور جدیه و سعی کن باهاش دهن به دهن نشی .-. 

+اوه باشه. خیالت راحت


-> فردا


لباس پوشیدم لباسم زیادی کوتاه بود بخاطر همین معذب بود با عادت نداشتم رفتم داخل شرکت حرفای ا/ت راجب شرکت و کارکنانش و چیزهای دیگش اومد به ذهنم تابلوها رو خوندم تا رسیدم به بخش مدیریت در زدم و در رو باز کردم و رفتم کنار بقیه کارکنان نشستم 

+ سلام رئیس لی برنامه ی امروز چیه؟! 

- سلام بعد این همه وقت نمیدونی یعنییی برنامه چیه و این چه لباسیه پوشیدی مگه این جا رو با دیسکو اشتباه گرفتی؟! 

دستمو رو میز گذاشتم و گفتم:

+ درست شغل همه کارکنان یکیه فقط مسئولیت هر کسی با کسی دیگه ای فرق داره و لباس لباس کارمه مخصوصا واسه فروش تبلیغ برند یه طوری باید با یه آیدل کنار بیام نه؟! 

همه همکارام بهم موندن حس اینکه زیاد روی کردم و شغل دوستم از دست بره و پرت بشم بهم دست داد بخاطر همین وقتی ته یونگ شروع کرد به توضیح کارمون این سری چیه فقط گوش دادم و چیزی نگفتم 

- کسی نظر نداره؟! 

هچیکس چیزی نگفت

- خوبه 


درگیر پروژه ی خودم بودم آخه چطوری انجام بدم قرار بود واسه یه برند با یکی از اعضای چینی همکاری کنم تو فکر بودم کی قرار باشه تو فکر بودم که جلوم ظاهر شد این که وین وین عضو چینی ویشن وی یا همون وی وی بود همکلاسی دوره ی هنرستان رشته رقصندگی بود رفتم پیشش 

از دور متوجه نگاه های ته یونگ شدم 

+ سلام اوپا مشتاق دیدار

- سلام خوبی چخبرا؟! بعد این همه وقت دیدمت و جفتمون کسایی شدیم میگم واسه برند نکنه با تو باید همکاری کنم ^^

+ مرسی خوبم خبر خاصی نیست آره کسایی شدیم فکرشم میکردم یه رقصنده اونم تو هر کمپانی

که سخت میگیره در بیایی. 

بغلش کردم بریم سراغ کار 

- اوهوم بریم ^^

نگاه هایی ته یونگ رو دنبال کردم میدونستم میخواد قشنگ بکشتم ولی برام مهم نبود -.-

تبلیغ انجام شد و خداحافظی کردم امیدوارم بعدان ببینمت باز وین وینااا ~~


ته یونگ : بچه ها کارتون عالی بود سود کارمون چند برابر شد برای امشب مهمون من ~^~


مهمونی بود پس سبک لباسهامو عوض کردم سخته شدم تو این یه هفته لعنتی که هر روزش بد میگذشت نقش دوستمو بازی کنم گرچه وقتی دهن به دهن میشودم باهاش خودم بودم ^^

یه لباس بلند که بالای زانوهام بود پوشیدم و موهامو حالت بهشون دادم رفتم ^^

- سلام گایزا

+ های (…) واو مثل همیشه هات سکسی شدی 

با تعریف یکی از پسرها ته یونگ سرشو اورد بالا 

- مرسی نظر لطفته ^^

+ ته یونگ : خانم (ا/ت) بیا تک و تنها کارت دارم

- چشم رئیس.یعنی چیکار داشته باهام 0-0

رفتم دنبالش به سمت یه اتاق معلوم هست میخواد چیکار کنه 0-0

- رئیس لی 

+ اینجا لازم نیست صدام کنی رئیس بگو ته یونگ

- اومم خو شما رئیس من هستی

پوزخند زد و گفت : تا کی میخوای نقش اون دختره رو بازی کنی هاا آنقدر دنبال جاش هستی که حاضری با آیدل مشهور لاس بزنی جلو چشم من و همکارا ؟! 

+ معلوم هست چی میگی ته یونگ حرف دهنتو بفهم عوضیی

- هه شنیدین حقیقت برات سخته؟؟ 

+حقیقت خوبه خودت داری میگی حقیقت ولی وقتی از هیچی خبر نداری آنقدر برای خودت نبر و بدوز و پخش کن 

از اونجا زدم بیرون دیگه پامو اون جهنم نمیزارم کیفمو پرت کردم اون طرف بیشعور فکر کرده کی هستش اونجوری ور میداره قضاوت میکنههه ایشش 

نه به خودت بیا باید ثابت کنی اون نیستی و نزاری اون به خواسته هاش برسههه درستشم همینه 

فرداش رفتم شرکت هووف اول صبح باید با ته یونگ رو به رو بشم که باز جنگ و دعوا بشههه -_-

رفتم تو اتاق کنفراس همگانی شرکت کردم و مثل همیشه داشت توضیح میداد ولی با یه تفاوت چشم ازم بر نمیداشت پیش خودم آورم گفتم این چشه درگیری با خودش داره اون از دیشب اینم از امروز 

تموم شد و همه رفتن به جز چند نفر …

رفتم جلو رئیس لی بابت اتفاق دیشب متاسفمم

- نه. تقصیر منم بود زیاده روی کردم منم متاسفم 

موندم این چش شده .-.

- میشه صبر کنی باهم حرف بزنیم 

+ بله رئیس

کسی اونجا نبودش خودم با خودش تک و تنها ترسیدم یعنی چیکار داشته باز! 

- چرا جای اون دختره اومدی منظورم (ا/ت) ؟!

+ نیستم واقعن یا اگه اومده باشم مجبور بودم 

- مجبور؟! 

+ اوهوم

- اون وین وین از کجا میشناسیش طوریکه از وقتی به دنیا اومدین هستین تا الان پوزخند زد

+ از دوره ی هنرستان بعد ببخشید این چیزهای شخصی آشنایی من با وین وین چه ربطی کار و شما داره؟؟ 

-هوفف زبون درازی آنقدر که نمیشه باهات راه اومد

+ نه که با شما میشهه

از اتاق اومدم بیرون

چند روز بعد یه ویدیویی منتشر شد که سرچش ترند گوگول بود 

#جایگزین کارکنان در شرکت …

# شرکت …

و…

ندیدمش رفتم شرکت همه عجیب نگاه میکردن یعنی چی شده؟! رفتم تو اتاق رئیس که منو شناختن اینااا کهههه از اون اتاق زدم بیرون پله ها رو زود رد کردم و در رو باز کردم و خواستم خودمو به جای آروم بفرستم که یدفعه منو گرفت چسبوند به دیوار و متوجه خواستم متوجه بشم کیه که L رو L کوبند محکم وحشیانه 

جدا شد ازم

امکان نداره……لی……ته…یونگگگگ

زدم تو گوشش معلوم هست چیکار میکنی؟؟؟ 

- یعنی نفهمیدی یا باز عملیش کنم بفهمیی 

+ اما آخهه چراا؟! تو عوضی لو دادی -.-

- نه. تو اتاق کنفراس دوربین بود و یکی یواشکی ویدیو ها رو کش رفته. 

+ آخهه حالا من چیکار کنم جایگاه دوستم…

- برمیگرده همینطور خودت با دوستت میان

+ چطوری؟؟ 

- من از ماجرا خبر داشتم. پس درستش میکنم بیا بریم شرکت آهان راستی یادم رفت بهت بگم

+ چی؟ 

- دوست دارم (…)

+ خوب چیکار کنم .-.

- یعنی چی چیکار؟!! یا رد میکنن یا قبول 


---- 3 هفته بعد

چند هفته ماجرای شرکت جایگزینی تموم شد و همه چی به روال خودش برگشت فقط رابطه ی من با ته عوض شد خو بچه ها برین به کارا برسین الی (…)

همکارم که اسمش آیرین بود عجیب نیس همش باهات کار داره بینتون خبرایی آرهه @-@

نه بابا چخبر آخه 😂

در زدم : بله رئیس 

- میتونی ته یونگ صدام کنی وقتی خودمون هستیم -.-

+بله چیکارم داشتین 

- راجب ابراز علاقت فکر کردی یا بهتر بگم سنگهاتو با خودت وا کندی؟ 

+ اوممم نه هنوز شک دارم 

تو فکر رفتم

(از وقتی ماجرای کیس و حساس شدن ماجرای ته یونگ سر یه سری ماجرا ها حسم عوض شد و متنفر نبودم مثل سابق نکنه علاقه داشتم خبر نداشتم )

- بیا کمکت کنم 

+ چطوری؟ 

- خودت میفهمی 

تو فکر رفتم میخواست باز چه غلطی کنه که رفتم سر کارم که آیرین صدام کردم 

+ بله آیرین

- آیرین (…) رئیس لی گفتش بخاطر پروژه هاش چون سنگینه به یکی نیاز داره کمکش کنه اونم گفت تو 


+ معلوم هست چه غلطی میخواد بکنهه عیششش


تا طرفای 9 شب تو شرکت بودم خواستم برم خونه از شانسم برقها قطع شد و از تاریکی میترسید خواستم صداش بزنم ته یونگ که یکی منو بغل کرد و منو برد سمت یه اتاق ترسیدم یعنی کی بود 

منو روی میز بزرگ اتاق کنفراس انداخت چراغ ها خاموش بود و دوربین از کار انداخته بود

ال رو ال من گذاشت و جدا نمیشود منم خوشم اومد و همراهی کرد 

(نوع. ام - گ )

چند دقیقه بعد برقها اومد باهاش چشم تو چشم شدم از شدت خجالت دلم خواست زمین باز شه برم داخلش و خودمو جمع و جور کردم از روم کنار زدم و خواستم برم که دستمو گرفت بهش نگاه کردم

- باهام ادواج کن



امیدوارم دوست داشته باشین این پارتاش نیاز به ادیت و جزئیات بیشتر داره 😶



















Report Page