Blw
پروفسور فرید🧐🧐👨🔬ادامه پارت 409
پشت سرش ایستادم و چشمامو بستم...بدبخت شدیم!!!!
مادرمینا که عین دخترش از حرف عمه حسابی جا خورده بود بعد از اینکه به خودش اومد اخمی کرد و گفت:
-بلهههه؟؟؟ این چه طرز حرف زدن خانم نسبتا محترم !؟
چشمامو وا کردم.....وای وای وای! شروع طوفانی عمه!
عمه قیافه اشو کج و کوله کرد و گفت:
-عهههه!؟ بد حرف زدم ؟؟؟ ببخشید! من کلا مدل حرف زدنم همینطور
مامان مینا کم نیاورد و گفت:
-مدل حرف زدنتون خیلی داغون حتما عوضش کنید...
عمه دستشو به کمر تکیه داد و گفت:
-شرمتده....عجوزه ها حرف زدنشون بهتر از این نمیشه..
پورخندی زد و گفت:
-کاملا مشخص! خوبه که خودتونم میدونید عجوزه تید!
عمه حرصی خندید و گفت:
-وقتی شما میگید عجوزه ام حتما عجوزه ام دختر داداشمم جادوگر و مخ زن...
بعد رفت سمتشون....گلدون توی دست پریوش خانمو کشید سمت خودش و بعد بالای سرش وارونه اش کرد و در کمال حیرت ما خاک توش رو ریخت رو سر پریوش خانم و گلدون روهم گذاشت رو سرش و همین کارو هم با مینا کرد....
یعنی خاک توی گلدون رو...بعله!
اونا که شوکه شده بودن...منم دهنم اندازه غار باز مونده بود....
عمه اما با مسرت و لبخند دستهای خاکی خولیش رو تکوند و با لب خندون گفت:
-دفعه دیگه پشت سر من یا بچه خواهرم دری وری بگین سرتونو میکنم تو توالت...البته ایرونیش!!!
درضمن....چاق خودتی و هفت جدت آبادت!!!
بعد دوتا انگشتشو باحالت تفنگ روبه روشن گرفت و گفت:
-بنگ بنگ....
بعدهم نمادین دود تفنگش رو فوت کرد و گفت:
-دختر اصول رو یاد گرفتی!؟
آب دهنمو قورت داومو همونطور که پریوش خانم و مینارو نگاه میکردم با لکنت گفتم:
-ب.ب..بله...
-پس...بزن بریم دختر....