Blue
Hazelمن حتی نمیدونم
که الان چی میخوام
تنهام یا میخوام تنها باشم؟
انعکاس پوچم رو توی آینه میبینم
منی که میشناختم اینجا متوقف شده
آروم آروم، همه چیز داره کدر میشه
آره من تنهام
آره من تنهام
هیچوقت نمیخواستم کسی بفهمه
که نمیتونم احساساتم رو بیان کنم
بدون اینکه چیزی بگی بغلم کن
حتی گفتن این حرفا برام سخته
میخوام مثل یه غبار کوچیک محو بشم
میخوام برای یه مدت توی زمان متوقف بشم
بیرون دادن نفسم به حد کافی سخته
این سکوت تاریکم به اندازه کافی بده...
من هر روز اینجوری ام
هرروز دوباره خسته میشم، هرروز
شاید الان یه کم خسته باشم
حتی دیدارهایی که دوستانهان
الان برام مثل یه بار اضافی ان
زمان دوباره میگذره
اما این احساسات منو سر جای خودم نگه داشتن
هیچوقت نمیخواستم کسی بفهمه
که نمیتونم احساساتم رو بیان کنم
بدون اینکه چیزی بگی بغلم کن
حتی گفتن این حرفا برام سخته
میخوام مثل یه غبار کوچیک محو بشم
میخوام برای یه مدت توی زمان متوقف بشم
بیرون دادن نفسم به حد کافی سخته
این سکوت تاریکم به اندازه کافی بده...
من هر روز اینجوری ام
هرروز دوباره خسته میشم، هرروز
میدونم همه چیز یهروز تموم میشه
فکر میکنم فردا همهچیز یهکم بهتر میشه
حرف زدن با خودم هیچوقت برام کافی نیست
نمیتونم بخوابم، آرومم کن
هر روز
هر روز بغلم کن (تو میدونی)
هر روز بغلم کن
هر روز بغلم کن (تو میدونی)
هر روز
هر روز
هر روز بغلم کن (من حتی دیگه نمیدونم کی هستم)
هر روز بغلم کم
هر روز بغلم کن
هر روز (منو بگیر، بغلم کن، آره)
-