Blood

@Fatemeh_S_k

جیمین در بطری خون تازه رو باز کرد و نی رو داخلش گذاشت...

روبروی صورت هوسوک گرفت و گفت :

+: بخور، ببین بدنت به این خون تازه میسازه یا نه!

هوسوک با دست هایی که دیگه جونی داخلش نمونده بود ، بطری رو تو دستش گرفت و کمی از خونش چشید...

به محض پایین رفتن خون از گلوش ، تمام محتویات معده اش رو بالا آورد..

-: این نیست.. اون خونی که اون روز بهم دادی و دوباره بده.. التماست میکنم ، من از همون خون میخوام.فقط اون خون حالمو خوب میکنه..

جیمین گوشه لبش و گاز گرفت...

با امروز سومین روزی میشد که هوسوک و پیدا کرده بود و اون هیچ غذایی نمیتونست بخوره و زمانی که زخم گوشه لبش باز شده بود و بوی خونش تو فضای خرابه پیچید ، هوسوک به طرفش حمله کرده بود و از خون لبش میخورد...

از اون روز به بعد هوسوک خون هیچ حیوونی رو نمیتونست بخوره و همش التماس میکرد از همون خون قبلی براش ببره..

اما اگه یه دفعه ای وحشی میشد و همه خونش رو میخورد چی؟؟

هوسوک ناله ای کرد و به دست جیمین چنگ آرومی زد..

-: از اون خون بده بهم .. قول میدم تا اخر عمرم بهت خدمت کنم ..

جیمین نزدیکش شد و به چشم های بی جونش خیره شد...

+: باید تا اخر عمرت کنارم باشی.. تو دیگه نباید مثل اون اشغال ولم کنی اونوقت منم از خون بهت میدم..

هوسوک تند تند سرش و تکون داد...

به هر حال جیمین مطمئن بود که هوسوک نمیتونه رهاش کنه ، چون به غیر از خون خودش هیچ خون دیگه ای رو نمیتونست بخوره...

دندونش و به زخم لبش کشید و دوباره خون روی لب هاش جاری شد...

نزدیک هوسوک شد و لب هاش و روی لب های هوسوک گذاشت...

هوسوک با ولع از خون خوشطعمی که زندگی دوباره تو رگ هاش جاری میکرد نوشید..

انقدر محکم لب های جیمین رو میمکید تا خون بیشتری بیرون بیاد که جیمین ته دلش احساس ضعف میکرد..

آروم چنگی به موهای هوسوک زد و زمانی که لب های هوسوک جدا شد تو بغلش خودشو رها کرد..

این سرنوشتی بود که از امروز خودش برای خودش درست کرد..

The End..

Id Channel = @Double_F_Fanfic

Report Page

Violence Child Abuse Copyright Illegal Drugs Personal Details Other

Please submit your DMCA takedown request to dmca@telegram.org