Black Wolf

Black Wolf

𝘌𝘢𝘵波𝘞𝘦𝘪𝘰𝘯

T.me/Eatupol_mansion2

I Saved Him Cuz His My Meat



نفس نفس میزد و با تموم قدرتی که تو بدنش مونده بود بین درختا میدوید با تموم وحشت برگشت و پشتشو نگا کرد به دویدن ادامه داد

_عاااااااههه

خودشو با زور نگه داشت امکان نداشت

با چشمهای وحشت زده به پشت نگا کرد و به دره جلوش دیگه نتونست بیشتر خودداری کنه اشکاش صورتشو بلعیدن

»اووهه بیبی بوی عااهه (نیشخندی زد)دیگه راه فراری نداری فریاد زد تا کی میخوای از دستم فرار کنی هرزه کثیف (گدمشو سمتش برداشت و با چشمایی که حال جیمینو بهم میزد بهش نزدیک میشد)دیگه بسه تا الان وایسادم چون دلم به حالت سوخت ولی دیگه نمیزارم بیشتر از این بچه بازی کنی (نزدیکتر میومد)من جونتو بخشیدم هرزه میفهمی تو هرزه ی منی اینطوری ازم تشکر میکنی

جیمین نتونست تحمل کنه با خشم داد زد:ازت متنفرم اشغال عوضی ترجیح میدم بمیرم فک کردی حاضرم کسی تموم خانوادمو جلو چشام کشتو ببخشم که اصلا انتظار عاشقی داری

چون وو عصبی شدو به سمتش حمله کرد انداختش زمین جیمین با دستاش صورتشو چنگ مینداخت داد میزد فشش میداد چون وو اعصبانی شد یه سیلی محکم به صورتش زد جوری که کنار لبش پاره شد و خون ازش بیرون ریخت محکم دستاشو گرفت و پاهاشو باز کرد جیمین داد میزدو تقلا میکرد

_بیبی بوی همینجا بدنتو تصاحب میکنم دیگه راه فراری نداری

گوششو مکید جیمین سرشو برگردوند ولی فایده ای نداشت از خودش بیشتر از چون وو بدش میومد همیشه همینقدر ضعیف بود اون حتی نتونست خواهر کوچکترش مراقبت کنه چون اگه قوی بود از بین اون آدما میومد بیرونو نجاتشون میداد گریش شدید تر شد خواهرشم مثل الان اون زیر این اشغال تقلا کرد جیغ کشید کمک خواست ولی اون نتونست کاری کنه شاید بهتر بود که اونم بدترشو تجربه کنه

پیراهنش پاره پاره شده بودو رو زمین بود و اون

اشغال داشت سعی میکرد شلوارشو بکشه پایین

حالش ازش بهم میخورد چشماشو داد سمت جنگل تا نبینتش

میخواست شلوارو بکشه پایین که صدای خرخری اومد یچی داشت میومد سمتشون

جیمین دیدتش یه گرگ سیاه ترس تموم وجودشو گرفت داشت مثل یه درنده که طعمشو پیدا کرده نگاشون میکرد

دندوناشو نشون داد و صدای بلندتری درآورد که چون وو تا دیدتش چشاش پر ترس شد بدنش شل شد از رو جیمین افتاد پایین گرگ مشکی یا ترسناکترین حالت داشت نگاش میکرد بلند شد فرار کنه که پا نشده گرگ حمله کرد و دندوناشو به سرشونه چون وو فرو کرد که دادش بلند شد گرگ اونو سمت جنگل میکشید دستاش رو سمت پاهای جیمین برد محکم گرفتش و با صدای لرزون گفت :کمکم کننن خواااههشش میکنم

ولی گرگ با قدرت اونا سمت جنگل کشید و در عرض چند ثانیه از جلو چشمهای جیمین گم شد و صدای ناله های دردناکش از داخل جنگل میومد و جیمین همون قدر که میترسید خوشحالم بود اون عوضی به جزاش رسیده بود تو فکر بود داشت اونجایی که آخرین بار صدا ازش اومده بود نگاه میکرد که دید داره میاد سمتش با دستاش خودشو کشید عقب آب دهنمو پایین داد داشت به خانوادش که قراره به زودی به اونا بپیونده فک میکرد که با چیزی که دید تمام موهای تنش سیخ شدن

اون جونور ، اون داشت موهاش وارد بدنش می‌شد و پوستشو نمایان میکرد با چشمان باز و گلویی که خشک خشک شده بود گفت:ت تتو وو ددییگ گه چه موججودی هسیت تیی

اون گرگ سیاه یه آدم بود حتی نمیتونست پلک بزنه گرگ کاملا تغییر شکل دادو اومد سمتش جلوش نشست:ازم نترس بهت صدمه نمی‌زنم پسر میتونی اعتماد کنی بهم

دستشو به سمتش دراز کرد و گذاشت کنار لبش و جای زخمو نوازش داد: خوشگلی ... زیبایی... اسمت چیه؟

لبخندی زد جیمین با لکنت اسمشو گفت

تهیونگ: حتی اسمتم مثل خودت زیباس

بعد خیلی ناگهانی دستشو از زیر پاهاش رد کردو بلندش کرد جیمین جیغ خفه ای زد دروغ چرا ازش میترسید خیلیم میترسید

(تهیونگ :نترس موچی نمیخورمت (نیشخندی میزنه شایدم نه

بعد وارد جنگل شد و از بین درختا گذاشتن تا به کلبه ای وسط جنگل رسیدن تهیونگ اونو وارد کلبه کردو برد حموم و با ملایمت گذاشتش تو وان :دوش بگیر کوفتگیت میره بیرون برات لباس میزارم حوله ام پشت در هستش تمیزن چیزی خواستی صدام کن

بعد سمت در رفت که یهو وایساد برگشت:عااا داشت یادم می‌رفت اسمم تهیونگه ،کیم تهیونگ

بعدم خارج شد


یک ماه 🌓بعد


_اخ آخ اخخ آخ

انگشتشو سریع وارد دهنش کرد و فوتش کرد ظرفو

گذاست یخجال و رفت حموم بعد یه دوش ده دقیقه ای اومد بیرونو موهاشو خشک کرد اصلا فکرشم نمی‌کرد که روزی باز احساس خونرو داشته باشه ولی الان بعد اشنایش با گرگ مشکیش ...همه چی زیرو رو شده بود ...قلبش تا تهیوتگو میدید مثل دیوونه ها به دیوار میزد خودشو یک نگاه از طرف تهیونگ بهش حش گرمایی ک هرگز نداشت میداد حس امنیت حس ارامش...شاید خوش شانس بود که جفت تهیونگ بود ... که تهیونگ از شهرش بلند شده و به دنبال غریزش اومده بود سمتش هرگز حرفی ک تهیونگ روزای اول بهش گفت از یاد نمیبرد

(من پیدات کردم چون تو متعلق به منی تو جفت منی)

جلو آینه موهاشو شونه کردو رفت بیرون نشست رو مبل و کتابی برداشت ادامش رو داد بعد نیم ساعت در وا شد جیمین سرشو سمت در برگردوند و نفس تو سینش حبس شد تهیونگ با تنی لخت که فقط یه شلوار پاره تنش بود جلوش وایساده بود درسته که اون قبلا

لختشو دیده بود ولی اون موقع قلبش واسش مثل دیوونه ها نمیزد

تهیونگ اومد نزدیک تر:ببخشید مجبور شدم تبدیل شم لباسا...جیمین خوبی چرا یهو اینهمه داغ کردی

نگاهش بین عضله های شکم و بازو تهیونگ بود نفسای عمیق میکشید بوی الفاش داشت دیوونش میکرد:تهه(آب دهنشو گورت میده)من اهه م

حس کرد بدنش میلرزه

تهیونگ یهو متوجه بوی شیرین جیمین که از هر وقتی قوی تر شده بود و داشت باهاش بازی میکرد شد نمیدونست اگه اینطوری ادامه پیدا کنه بتونه جلو خودشو بگیره یا نه

_الفا...اعه

یهو سمت تهیونگ رفت و شروع به بوسیدنش کرد:اهعهه(دستشو برد پایینو رو عضو الفاش گذاشت)میخوامت اهعع سرشو تو گردن تهیونگ بردو بو کشید دیگه عقلش کار نمی‌کرد گرگ درونش داشت کنترلش میکرد دستاشو برد به سمت شلوار پاره تهیونگ و زیپو دکمشو باز کرد و کشید پایین نفسای تندو محکم میکشی

تهیونگ با حرف جیمین دکمه آف مغزش زده شده بود و مشغول تماشای امگای کوچولوش شد بود یکدفعه با احساس خیسی گرمی که به عضوش خورد هیسی کشیدو پایینو نگا کرد

جیمین زبونشو دور عضوش چرخوندو صدای ناله تهیونگ بهش میگفت که داره درست پیش می‌ره

تهیونگ با احساس داغی بی نظیری که عضوشو بلعیده نالهای کردو موهای جیمینو گرفت :فااک همینطوری امگای سکسی من نفس های سنگین میکشید

جیمین به چشاش نگا میکرد سرشو عقب و جلو میکرد تهیونگ موهاشو میکشید و نوازش میکرد ناله میکرد باید اعتراف میکرد که عاشق صدای جذابو مردونشه تهیونگ بیشتر از اون نتونست تحمل کنه سرشو گرفتو شروع به ضربه زدن کرد جیمین احساس عجیبی داشت تا حالا کسیو اینجوری نخواسته بود اون داغی که دهنشو کامل پر کرده بود و به حلقش ضربه میزد دیوونش میکرد با شنیدن ناله بلند تهیونگ و گرمی تو دهنش چشاش رو بست زبونشو دورش چرخوند و وقتی تهیونگ کشید بیرون اون مایع گرم رو گورت داد و دهنشو باز کرد و ناله کرد

تهیونگ با دیدن لبای امگاش که ازش مایعی سفید رنگ پایین میریخت و به گردن وسوسه انگیزش می‌رسید عطش خواستنش بیشتر شد دستشو سمت صورت جیمین بردو بلندش کرد از گردنش تا لباش اون مایع رو لیس زد لبای جیمینو مکید زبونش رو روی لبای جیمین کشید و بیشتر میخواست بیشترو بیشتر:دهنتو باز کن بیب

و باز شدن دهن جیمین زبونش رو به اون بهشت خیس وارد کرد زبونش رو به زبون امگاش میزد و میچرخوند با دیدن اینکه جیمینم داره همکاری می‌کنه لبخندی زد دستاشو برد سمت باسن گنده جیمین و چنگش زد کشید بالا جیمین پاهاشو دور کمر الفاش حلقه کرد دستهای کوچیکش رو دور گردنش محکم کرد تهیونگ اونو به اتاق برد و انداخت رو تخت اومد روش پیراهنشو گرفت کشید بالا و شکمشو بوسید دستشو برد سمت سینه هاش مالیدشون انگشتش با نوک سینه هاش بازی میکرد لباس امگارو کشید و جیمین دستاشو بالا برد تا راحت تر لباس از تنش درآد تهیونگ پیراهن رو انداخت پایین تخت و سینه هاشو گاز گرفت و در همون حال کش شلوار جیمینو محکم کشیدو از تنش درآورد و اونم پرتاب کرد اونور خم شد رونشو کشید به دهنش جیمین داشت دیونه میشد مدام ناله میکرد دستشو برد سمت عضوش که نرسیده توسط دستای تهیونگ گرفته شد تهیونگ نوچ نوچی کرد:بد بویی ،جیمینی نباید دسمالی کنه خودشو

گاز محکمی از رونش گرفت که جیمین بلند ناله کرد:ااایی اهه ته خواهش میکنم نمیتونم اهه

تهیوتگ:سکسی بویم چی میخواد

جیمین لپاش قرمز تر شد ولی نمی‌خواست ادای پسرای خجالتیو دراره:دیک الفامو می‌خوام

همین واس وحشی کردن پسر رو به روش کافی بود باکسرشو کشید پایین کامل درش آورد :بیبی کاملا خیسی

جیمین منتظر و ملتمس نگاش میکرد ،خودشم بیشتر از این نمیتونست تحمل کنه باکسر خودشم دراورد انداخت پایین تخت اومد بین پاهای جیمین نشست سرشو برد یکم لیسش زد:عومم بیبی خوشمزه ای

دستاش رو برد سمت لبای جیمین...جیمین با دستای کوچیکش انگشتای تهیونگ رو گرفت مکشون زد تهیونگ انگشتهای کشیدشو خارج کرد نشست یکم ورودی جیمین رو مالید انگشت فاکشو نصفه واردش کرد و آروم آروم بیشتر فرو کر

جیمین:اهه اههه

چشماشو بست تهیونگ دستش رو یکم نگه داشت بعد شروع به حرکت دادنش کرد ناله های جیمین داشت دیوونش میکرد انگشت دومشم واردش کرد ناله جیمین بلند تر شد خمع شد بوسیدش ناله های داغ جیمین تو دهنش قطع میشد حرکت دستاشو بیشتر کرد تا جیمین لذت ببره خیلی زود به خواستش رسید و اینو از ناله های پر لذت پسر زیرش ابی ک از حفرش بیرون میومد میفهمید دستاشو کشید بیرون؛ جیمین با حالت شاکی نگاش کرد اما با پر شدن ناگهانی توسط تهیونگ چشماش رو بست کمرشو قوس داد ناله کرد

تهیونگ نمیتونست حالشو توصیف کنه جیمینش عالی بود با نگا کردن بهشم میتونست بیاد شروع به حرکت کرد ناله های جیمین بالا رف

دستای کوچیکش بازوشو گرفته بود و فشار میداد:تندد تررر ااهههه محکمم تررر الفاهه بیشترر

تهیونگ با قدرت توش میکوبی

بدن جیمین با هر ضربه تکون میخورد و ناله میکرد خم شد ترقوه جیمین رو گاز گرفت لیس زد سرعتشو بیشتر کرد جیمین کنار گوشش ناله میکرد و کمرشو با هر ضربش تکون میداد(یعنی این‌قدر لذت میبری بیبی)لبخند زد جیمین گردن وگوشش رو میبوسید و خیسی آب دهنش اهههه قابل توصیف نبود به ضربه هاش ادامه داد جیمین:اهه دارم میام اهه

تهیونگ محکم‌تر ضربه زد اونم نزدیک بود با احساس لرزش زیرش و ناله بلند جیمین و بعد تنگ شدن حفره داغ جیمین فهمید امگاش اومده و بعد چند ضربه به خاطر تنگی جیمین سریع داخل امگاش خالی شد و ناله مردونش رو روی لبای جیمین رها کرد بعد به چشاش نگا کرد جیمین بهش لبخند میزد:دوست دارم تهیونگ

تهیونگ لباشو بوسید:عاشقتم

_داره بزرگ میشه اهعه

_به خاطر تو اینجوری شده امگای سکسیم

زیر خنده زد و بدون اینکه خارج شه از روی جیمین بلند شد کشیدش بغلش:خسته ای؟ بریم دوش بگیریم؟

جیمین:هووممم ولی نمیتونم وقتی نتف شدی بریم نه؟

میخوای پاره شم همینطوریشم درد داره

تهیونگ لبخندی زد:پس یکم بخوابیم صبح میریم جیمینو بوسید: شب بخیر بیبی

Report Page